پرسش ها و ابهامات زیادی درباره این که چرا یک فرد، یک گروه، یک حزب و در نهایت یک کشور و دولت آن در صدد اشغال و تصاحب خاک یک کشور دیگر بر می آید و انگیزه های حمله برنده از اقدام نظامی به خاک یک کشور دیگر چیست، وجود دارد.
اندیشمندان و کارشناسان بسیاری از زوایای مختلف به مطالعه و بررسی این گونه اقدامات کشورهای مختلف پرداخته و به نتایج جالبی نیز دست یافته اند.
از رهیافت های پوزویتیسم ( مثبت گرایی) تا رهیافت های مارکسیستی و تکامل گرایی و کنش های متقابل و مبادله ای و پدیدار شناسی و سایر مکاتب و اندیشه هایی که به بررسی آسیب ها و حتی فواید جنگ ها پرداخته اند و نیز نظریه پردازانی مانند سن تزو چینی که ۵۵۰ سال پیش از میلاد می زیست تا جنگ آوران ایرانی زمان هخامنشیان که هرودوت تاریخ نگار شهیر یونانی آنها را جاویدانان ایرانی نام نهاد، گردان های نخبه ده هزار نفری پیادهنظام که تسلیحات سنگینی داشتند و برای نخستین بار در جهان و برخلاف روال معمول جهان باستان سپاهی همیشگی بودند و طریقه آرایش ارتش کلاسیک را به نمایش گذاشتند و تا اگوست کنت و سن سیمون در دوران معاصر تا کنون هزاران نوآوری، مقاله و پژوهش در حوزه جنگ به رشته تحریر درآمده است که هر یک سعی کرده با تعاریف و سلایق خود به بررسی وقوع و یا عوامل موثر در اجرای طرح های جنگی بپردازد که بدون تردید پرداختن به همه آنها نه در این مقال می گنجد و نه اصلا ضرورتی برای آن وجود دارد.
واقعیت آن است که انگیزه هایی مانند کشورگشایی، طمع ورزی به منابع، انتقام جویی، کسب غنائم و به اسارت درآوردن افراد و نیروهای نظامی و غیر نظامی با اهداف و انگیزه های مختلف، غارت و چپاول اموال، پیشبرد اعتقاد و عقیده، تلاش برای استیلای یک مکتب و یا اندیشه، و دهها مورد مشابه دیگر از جمله انگیزه های وقوع یک جنگ بوده است.
در دنیای جدید نیز انگیزه های جدیدی برای براه انداختن یک جنگ به وجود آمده از جمله، فروش تسلیحات که به طور عمده از سوی صاحبان کارخانه های بزرگ تولید جنگ افزار و با دسیسه میان دو یا چند دولت جنگی راه می اندازند، و یا جنگ های پیش دستانه که در سال های اخیر و بعد از روی کار آمدن جورج هربرت بوش معروف به بوش پدر به عنوان چهل و یکمین رئیس جمهور آمریکا که برای مدت ۴ سال از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۳ ریاست کاخ سفید را بر عهده داشت، پایه گذاری شد.
در بخش نهم کتاب استراتژی امنیت ملی آمریکا که در زمان بوش پدر به رشته تحریر درآمد، به برجسته نمایی واژه تروریسم، سیاست و استراتژی مبارزه با آن به نوعی تعریف می شود که نتیجه حاصل از آن تعقیب تروریسم در اقصی نقاط دنیا و درون خاک کشورهای دیگر بدون توجه به کسب مجوز از سایر دولت ها و ملت ها بوده است.
در این مبحث که با محوریت موضوعاتی همچون «استراتژی ملی برای امنیت داخلی» و «استراتژی ملی مبارزه با تروریسم» و «برآورد امنیت داخلی آمریکا» به رشته تحریر درآمده، موضوع تروریسم، تهدیدات امنیتی آن و چگونگی مبارزه با این پدیده با محوریت امنیت داخلی ایالات متحده مورد مطالعه قرار گرفته و راهکار « جنگ های پیش دستانه » نیز از دل آن بیرون آمده است. حمله به عراق از ۱۹ مارس سال ۲۰۰۳ و سپس لیبی در سال ۳۱ اکتبر ۲۰۱۱ میلادی از جمله این اقدامات نظامی در سال های اخیر به شمار می رود.
مبحث دیگری که آمریکا برای بهم ریختن نظم و ثبات جهانی آن را پایه ریز ی کرد، بنیان نهادن گروه های تروریستی در جهان با هدف کنترل برخی ملت ها و دولت ها در خارج از خاک ایالات متحده بود که به واسطه اختلافات قومی، اندیشه ای، اعتقادی و دینی گروه هایی را تحت تعالیم نظامی و سپس اعتقادات افراطی که زائیده همان تفکرات و اعتقادات قبلی بر مبنای ستیزه جویی بود قرار دادند و آنها را مجاب به اقدامات انتحاری و تروریستی کردند همانند آنچه عناصر وابسته به داعش (ISIS) در عراق و سوریه و بخشی هایی از آفریقا انجام دادند.
اینکه چگونه یک فرد حاضر می شود با نابود کردن خودش افراد دیگری را نیز از بین ببرد، از نظر روانشناسی تنها در صورت تاثیرپذیری از یک عقیده و اندیشه امکان پذیر خواهد بود.
این اقدامات آمریکا که خود را مُبصر و ناظم بلامنازع جهان می داند، در سال های اخیر موجب شد تا بدعت هایی در جهان پایه گذاری شود که بر اساس آن کشورها، دولت ها و سازمان های مختلفی با دستاویز قرار دادن رفتار مبصر! در واقع همان راهی را در پیش گرفتند که ایالات متحده آمریکا آن را آغاز کرد.
هر چند که در بسیاری از کنشگری های منطقه ای و حتی جهانی، فرضیه هایی مانند « در تله افتادن »، « به دنبال ارباب رفتن » که ناشی از فرضیه توطئه و دسیسه چینی یک کشور ثالث برای وقوع یک رخداد و یا یک جنگ می باشد، درباره بیشتر منازعات کنونی مطرح می شود اما به رغم این باید سایر مسایل شخصی و فردی را نیز برای این موارد در نظر بگیریم. آغاز گری جنگ یمن از سوی عربستان و امارات و نیز حضور نظامیان ترکیه در سوریه را باید از این دست منازعات دانست.
البته موضوع ترکیه با مساله عربستان تفاوت زیادی با هم دارد چرا که ترک ها به نظر می رسد ابتدا بر اساس دکترین « عمق استراتژی » احمد داوود اوغلو که در سال ۲۰۰۱ میلادی و همزمان با شکل گیری حزب عدالت و توسعه در ترکیه تدوین شد متوجه سوریه شدند و سپس بر اساس برخی مسایل که به طور عمده با محوریت فردی دنبال می شد، شرایط را ادامه دادند. ترک ها بر اساس سیاست های خود و برای نیل به اهداف تعیین شده در استراتژی خود، ابتدا به سوری ها نزدیک شدند که حتی با دولت دمشق جلسات یکپارچه برگزار کردند، و سپس با این کشور وارد یک منازعه با هدف سرنگونی بشار اسد رئیس جمهور سوریه شدند.
روند توسعه روابط دمشق و آنکارا از سال ۲۰۰۵ شدت بیشتری به خود گرفت. روابط ترکیه و سوریه هم در اقتصاد و هم در سیاست پس از این سال ها به طرز خاصی اوج گرفت به طوری که آنکارا در همین سال ها بارها تلاش کرد تا با میانجیگری، سوریه و رژیم صهیونیستی را پای میز مذاکره بیاورد و بین آنها صلح برقرار کند و تل آویو را راضی به بازگرداندن بلندیهای جولان به سوریه کند.
ترکیه در سال ۲۰۰۹ میلادی اقدام به لغو روادید گردشگری با سوریه کرد، اقدامی که تا آن زمان بی سابقه و تعجب برانگیز بود . ترکیه و سوریه در این سال ها همانطور که گفته شد به قدری به یکدیگر نزدیک شدند که تنها در سال ۲۰۱۰ میلادی و کمتر از ۲۴ ساعت ۴۰ قرارداد همکاری با هم امضا کردند .
داوود اوغلو در بخشی از کتابش رویای ترکیه بزرگ را مطرح می کند و اینگونه می گوید: ترکیه به خاطر تاریخ و جغرافیای خود دارای یک عمق استراتژیک است و به همین علت از معدود کشورهایی است که نباید از نقش ( کنونی ) خود در بالکان و خاورمیانه راضی باشد. چون این کشور یک قدرت مرکزی است و نه یک قدرت منطقه ای. به همین علت باید در چندین منطقه دارای نقش راهبردی باشد، نقشی که به آن یک اهمیت جهانی و استراتژیک می دهد.
وی سیاست منازعه صفر با همسایگان را مطرح کرده و می گوید: ترکیه اگر می خواهد رهبری منطقه را به دست بگیرد باید منازعات و اختلافات خود را به خصوص با همسایگانش کاهش دهد و حتی به صفر رسانده و از بین ببرد. ترکیه در گذشته فرصت های زیادی را از دست داده و به همین علت باید به یک نقش جهانی بیاندیشد و رهبری منطقه را به دست بگیرد. دشمنی ها و کدورت هایی که موجب سکون دیپلماتیک شده را کنار بگذارد و مناسبات و مراودات خود را با قدرت های نوظهور جهان توسعه دهد. ترکیه همچنین باید نقش خود را در گفت و گوهای بین دینی و بین تمدنی تقویت کرده و برای احیای تمدن گذشته اش این گفت و گوها را در اولویت سیاست خارجی خود قرار دهد.
در این دیدگاه به وضوح سیاست نئوعثمانیسم قابل لمس و ملاحظه است.
اما یک موضوع در خصوص ترکیه به چشم می خورد که به نظر می رسد داوود اوغلو آن را کمتر مورد توجه قرار داده و آن نقش دین و آموزه های دینی در میان جامعه ترکیه است که اساسا با توجه به این که ۹۸ درصد مردم ترکیه مسلمان هستند و اسلام نیز مخالف بسیاری از سیاست های توسعه طلبانه و جنگ طلبانه است، بنابراین شرایط کنونی جامعه ترکیه چه از نظر اعتقادی و چه از نظر اقتصادی ممکن است با برخی سیاست های توسعه طلبانه کنونی دیر یا زود مخالفت کند.
نظر شما