روزنامه ایران در یادداشتی به قلم خسرو طالب زاده مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، نوشته است: فرمالیستها و طرفداران اهل صورت و فرم در ادبیات در یک چیز حق داشتند و آن اینکه در روند زمان، محتوا بر زبان و فرم ادبی چیره شده و آنها را به حاشیه رانده است و آنچنان به زبان گفتاری و نوشتاری بیاعتنایی شد که گویی ارزش و اهمیتی ندارد؛ مانند خورشیدی که هر روز، جهان ما را روشن میکند و دیدار دیگری و اشیا را ممکن میسازد ولی هیچ وقت توجه و دقت نداریم که منشأ این نور از کجا است و خورشید کجاست و چه میکند زیرا نور حجاب خورشید است. هوا هم مانند زبان و محیطی که در آن زندگی میکنیم تا وقتی همه چیز عادی است اهمیت و ارزش آن به حساب نمیآید و همین که خللی در هوا رخنه میکند و آلوده میشود یا در محیط مان بینظمی خلاف عادت پیش میآید و رفت و آمدمان مختل میشود یا تغییر میکند یاد اهمیت هوای پاک و محیط سالم بر ذهن خطور میکند و آگاهی ما از هوا و محیط و... افزون میشود و تجربهای عمیقتر از آنچه هر روزه در دسترس بود و اکنون نایاب یا کمیاب یا تهدید شده به دست میآید. در فقر یا فقد چیزی یا کسی آن شیء یا فرد اهمیت و ارزش خود را باز مینمایاند و به قولی برای درک ضرورت چیزی یا کسی یا حقیقتی باید این گونه پرسش کرد که آن چیست که میتوانست نباشد به جای آنکه هست؟ پرسش درست آن است که از عدم چیزی یا کسی پرسش کرد.
روش فرمالیست برای گریز از این وضع عادت شده که حقیقت اشیا و انسان و عالم را پنهان میسازد و گرد محتوای متعارف و غنی را بر فرم مینشاند، «آشناییزدایی» و «غریبکنندگی» از خود امر آشنا و روزمره و عادات متعارف است و به چالش کشیدن هر آنچه که بنا بر عادت آشنا مینماید. از نظر آنها این امر دستور اخلاقی و تجویزی نیست بلکه ضرورت و اقتضای زمانه است. این گونه نیست که «قلعه حیوانات» جورج اورل از زندگی جوزف استالین الهام گرفته باشد. روند ادبیات داستانی به جایی رسیده بود که صناعت و تمثیل ادبی و نمادگری، طنز، هجو، شخصیتسازی و تئاتر مضحک باید خود را مینمایاند و تجلی میکرد و استالین بهانه بود تا این ضرورت سبک ادبی محقق شود. بنابراین در روند تاریخ ادبیات باید قلعه حیوانات نوشته میشد چه با جورج اورل چه بدون او. بنابراین فرمالیسم ضرورتش را از زمانه میگیرد نه نویسندگان و خالقان و به نوعی این شورشگران ادبی و بههمین دلیل خود را به تاریخ و ادبیات و فرهنگ تحمیل میکند.صرف نظر از موافق یا مخالف بودن با این نظریه، دستاوردی که فرمالیستها به ادبیات ارزانی داشتند، توجه به جزو فراموش شده و امر عادی و بیارزش و نادیده انگاشته شده صورت زبانی است تا زبان و فرم هم نمایندهای در زمانه غوغای متنهای پیچ در پیچ و گرفتار در کلافهای هزارتوی شخصیت و رخدادهای داستان و اغراق و زیاده گویی و درازنویسی در محتوا و معنا جایی برای خود بیابند. فرمالیسم شورش تن ادبی علیه روح ادبی بوده است. هر چند تاریخ ادبیات به هر دو رأی داد هم محتوا و هم فرم اما این تعادل در داوری نتیجه قیام ظاهر برضد باطن و ماده برضد معنا بود.
کرونا برضد زندگی است. مساجد و معابد بنا بر فتواهایی بسته میشوند، مراکز فرهنگی و هنری تعطیل و گردشگریها و سفر کردنها ناممکن و سخت میشوند، بازار بورس جهانی و محلی سقوط میکند، دیدارهای متعارف خانوادگی و دوستانه متوقف میشوند، چهره شهر دگرگون میگردد، انسانها زیر ماسک کرونایی ناآشنا و غریبه مینمایند و تشخیص غریبه از دوست در زیر این ماسکهای چهرهپوش ناممکن میگردد و...
اما بازتاب طبیعی و طنین آوازه آن در زمینه اینجا و زمانه اکنون، به صدر نشاندن معنا و اهمیت خود «زندگی» جسمانی است.
گرچه کرونا، در صورت و ظاهر، مرگ آفرین است و مرگ را به میدان شهرها فراخوانده است و نظم جهانی را مختل و چرخه زندگی متعارف را متوقف کرده است اما درنگ و لحظه تجربه عمیقی را هم فراهم آورده است که به یاد آوریم چیزی که در زمانه قیل و قال و هیاهوی تولید و انتشار محتوای گم شده بود، حالا رخ مینماید، آن خود زندگی است...
درست است که غایت زندگی این جهانی و مقصد آن آسایش تن و رفاه جسمانی نیست اما اگر این ظاهر در روند زمانه و هژمونی زمینه به فراموشی سپرده شود و بدان بیاعتنایی شود، خود را به شکلی ضروری و شورشگرانه به میان میکشد و طبیبان جسم را همچونان طبیبان روح بر صدر مینشاند و شهادت و جانبازی را از میدان سیاست به محیط بیمارستان تغییر میدهد و درسآموز فقه و فرهنگ و شهرنشینی و مدیریت و اقتصاد و... میشود و شعار «النظافه من الایمان» که از یاد رفته بود و جایی برایش نمانده بود، حالا بیاعتنایی شدگیاش را با مرگ جبران میکند و درس اخلاق و فلسفه زندگی میدهد.
کرونا در اینجا و اکنون، فراخواندن زندگی و بلکه خود «زندگی» است و شورش ظاهر و فرم علیه متن و محتوا. فرمالیستها به راه خطایی رفتند که محتوا را فروگذاردند و بدان کم بها دادند اما ادبیات چیزی را به آنها بدهکار است؛ اهمیت و ارزش فرم و صورت و روشهای آشنازدایی و غریبهکنندگی. زمانه هم چیزی به کرونا بدهکار است و آن به میان آوردن زندگی و لوازم و الزامات آن است، مانند خانه و شادی و نشاط و سلامتی و دوستی که در غوغای جهان محتواها گم شده بود.
تهران- ایرنا- زندگی از پس نعره کرونا، آوای شادی و نشاط و دوستی و مهرورزی و کینهسوزی و رفاقت خود را سر میدهد، درست است که کرونا نشانههای مرگ را در هر کوی و برزنی و در اخبار درست و نادرست میپراکند و آوازهاش را به گوش آسمان هم رسانده است، اما از سوی دیگر، خود زندگی و سلامت و بهداشت جسم و بلکه توجه به جسم و تن را به پیش کشیده و مراقبت از جسم همسان مراقبت از روح ارزش و اهمیت یافته است؛ زیرا هر پدیدهای ضد خود را به دست خود میپروراند و هر پوزیسیونی، اپوزیسیون خود را خود سامان میبخشد.
نظر شما