بحرین به معنی ۲ بحر در اصل نام منطقه ای در شمال شرقی شبه جزیره عرب نشین خاورمیانه است که مصطلح ترین دیدگاه ها در خصوص این نام، بحرین را به دماغه و دریای پرجزیره ای نسبت می دهد که یک تکه زمین اصلی از شرق به طرف قطر گسترده شده و از شمال خلیج فارس، آب را به ۲ بخش تقسیم کرده است. به هر حال جایگاه جغرافیایی این جزیره و نام باستانی آن یعنی اوال حاصل آمیختگی ۲ واژه «او» به معنی آب فارسی و «ال» تشابه نسبت فارسی است به معنی محلی که آب دارد و این خود موید این مطلب است که مجمع الجزایر بحرین از دیرباز بخشی از خاک ایران بوده است.
حاکمیت سیاسی در بحرین
سرزمین بحرین از روزگاران کهن به ایران تعلق داشته و جزو ایالت فارس به شمار می رفته است که حکام آن با عنوان مرزبان از طرف شاهان ایران زمین انتخاب و اعزام می شدند. حداقل از ۸۰ سال پیش از میلاد، بحرین جزو مستملکات ایران بود. ورتسنفلد مستشرق آلمانی می گوید که قبل از اسلام، بحرین و سواحل خلیج فارس تحت تسلط ایرانیان بود و ایرانیان در نقاط مختلف آن قلعه های مستحکم ساخته و پادگان نظامی تاسیس کرده بودند. یکی از فرمانروایان ایران به نام اسپیدوبه در بحرین حکومت می کرده و به این مناسبت مردم بحرین را به نام او «اسپیدگان» می گفتند.
در دوران ظهور اسلام و پس از اسلام آوردن، منذر بن ساوی که از جانب ساسانیان بر بحرین حکومت می کرد، آنجا خراج گزار دولت های اسلامی شد. بعد از زوال قدرت خلفا و ظهور سلسله های ایرانی، پادشاهان آل بویه بار دیگر عمان و بحرین را ضمیمه فارس کردند و سپس نوبت به سلاجقه و اتابکان و ملوک هرمز رسید. بدین ترتیب در سده دهم قمری قدرت پادشاهان ایرانی در نواحی ساحلی خلیج فارس به ویژه بحرین گسترش یافت. قطب الدین کیش پادشاه هرمز در ۶۹۸ خورشیدی بحرین را به تصرف در آورد و از آن پس جزایر خلیج فارس در اختیار حکومت ایران بود تا آنکه پس از کشف دماغه امیدنیک پرتغالی ها بر آن استیلا یافتند.
در زمان شاه عباس با شکست سختی که به پرتغالی ها داده شد، سرزمین های ایران به ویژه بحرین بار دیگر به خاک ایران پیوست و بعد از آن تا پایان حکومت سلسله صفویه، حکمرانی بحرین از طرف صفویان به شیوخ عرب سپرده شد اما سلطان عمان در زمان شاه سلطان حسین با توجه به ضعف دولت مرکزی و حمله افغان ها و از طرفی نفوذ تدریجی هلند و انگلیس در خلیج فارس، بحرین و مسقط را تصرف کرد.
بار دیگر در دوره نادر شاه افشار همزمان با فتوحات پی در پی و تصرف عمان، بحرین نیز به دست دولت افشاریه افتاد اما با قتل نادر بار دیگر هرج و مرج سراسر ایران از جمله منطقه خلیج فارس را فرا گرفت. در این حال اعراب عتوبی بر آن منطقه چیره شدند و سپس به تصرف اعراب مسقط در آمد. اعراب تا اواسط سده هیجدهم میلادی بر آن دیار تسلط داشتند تا اینکه به علت درگیری هایی در آنجا، آن ناحیه را از دست دادند و بدین ترتیب دوباره ایران بر آن استیلا یافت. در دوران زندیه و اوایل قاجاریه حکومت بحرین خراج گزار دولت های ایران بود تا آنکه در اواسط سده نوزدهم سلطه انگلیس در این منطقه شروع شد.
سلطه استعماری انگلیس بر بحرین
منافع سیاسی، اقتصادی و تجاری انگلیسی ها ایجاب می کرد که بر سر بحرین در مقابل ایران ایستادگی کنند. در همین زمان نیز انگلیس از استقلال شیخ بحرین سخن می گفت و روند ایرانی زدایی را در آن ناحیه به شدت پیگیری می کرد. ایران که در ۱۳۳۵ خورشیدی برای احقاق حق خود در بحرین حتی دست به تهدید نظامی زده بود با دخالت انگلیس کار را به جایی رساند که آن زمان سفیر انگلیس در یک نامه اعلام کرد که محمدرضا پهلوی هیچ قصدی برای اشغال نظامی بحرین ندارد. این در حالی بود که دولت انگلیس در طول این مدت همه تلاشش را متمرکز کرد تا با ایجاد شکاف میان مردم ایران و بحرین به این جدایی سرعت ببخشد و زمینه را برای اعلام استقلال این جزیره فراهم کند تا جایی که چارلز بلگریو که به عنوان نماینده سیاسی و کارگزار دولت انگلیس در منطقه خلیج فارس شناخته می شد در طول ۳۰ سال ماموریت پیدا کرد تا با ایجاد نفوذ میان مردم بحرین اهداف انگلیس را در این خصوص تحقق بخشد.
با اعمال نفوذ سیاسی و فشارهای آن کشور و همچنین حمایت های دیگر دولت های غربی، بحرین در ۱۳۴۵خورشیدی به عضویت سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل درآمد و یک سال بعد هم جزو سازمان خوار بار کشاورزی جهانی شد و در ۱۳۴۷ خورشیدی به عضویت سازمان بهداشت جهانی در آمد. به هر ترتیب سیاست های جهانی و به خصوص دولت انگلیس و همچنین اتفاق هایی که در داخل کشور به وجود آمد، مزید بر علت شده و جدایی بحرین از ایران را تسریع کرد.
محمدرضا پهلوی و بحرین
در ۲۰ بهمن ۱۳۴۶ خورشیدی محمدرضا پهلوی و والت رستو مشاور امنیت ملی رییس جمهوری آمریکا جلسه ملاقاتی برگزار کردند. از رستو نقل شده که محمدرضا پهلوی در آن جلسه با صراحت بی علاقگی خود را نسبت به ادعای مربوط به بحرین اظهار می دارد و می گوید برای به دست آوردن بحرین به زور متوسل نخواهد شد اما تاکید می کند که ادعای حاکمیت ایران قدمت ۱۵۰ ساله دارد و نمی توان بدون توجیه و علتی یکباره از آن دست کشید.
در ۱۴ دی ۱۳۴۷ خورشیدی نیز محمدرضا پهلوی در گفت وگویی مطبوعاتی که در دهلی نو با مجله بیلتز انجام می دهد و می گوید: این جزیره ۱۵۰ سال پیش توسط انگلیسی ها از وطن جدا شد و انگلیسی ها یک امپراتوری با سیاست استعماری در آنجا برپا کردند. اینک موقع آن رسیده است که انگلیسی ها از این نواحی بیرون بروند. بایستی اعتراف کنم که ما از دست انگلیسی ها نخواستیم یا به آنها نگفتیم که خلیج فارس را تخلیه کنند، آنها داوطلبانه عازم شده اند. سخن ما این است حال که آنها می خواهند بروند، تخلیه نواحی خلیج فارس بایستی واقعی و اساسی باشد، من می خواهم یک بار دیگر بیانی را که شخصاً در این زمینه گفته ام تکرار کنم و بگویم که اگر انگلیسی ها از در جلو خارج می شوند، نبایستی از در عقب وارد گردند و نیز نمی توانیم بپذیریم، جزیره ای که توسط انگلیسی ها از کشور ما جدا شده توسط ایشان، ولی به حساب ما به کسانی دیگر داده شود. این اصلی است که ایران نمی تواند از آن صرفنظر کند. ایران از سوی دیگر پیوسته به این سیاست خود دلبستگی داشته است که هرگز برای به دست آوردن اراضی و امتیازات علی رغم تمایل مردم آن سامان به زور متوسل نشود. من می خواهم بگویم که اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند، هرگز به زور متوسل نخواهیم شد، زیرا این خلاف اصول سیاست دولت ما است که برای گرفتن این سرزمین خود، به زور متوسل شویم. ثانیاً گرفتن و حفظ کردن سرزمینی که مردم آن با شما ضدیت داشته باشند چه فایده ای خواهد داشت. پیش از هر چیز این عمل اشغال محسوب می شود و در هر اشغالی شما باید مراقب سلامت و امنیت نیروهای اشغالگر خود باشید و در تمام اوقات سربازان شما بایستی در خیابان ها پاس بدهند و پیوسته در معرض خطر و گلوله و نارنجک و این قبیل مخاطرات باشند. سیاست و فلسفه ما این است که با اشغال و گرفتن سرزمین های دیگر از طریق زور مخالف باشیم. این روشن ترین چیزی است که من می توانم در این زمینه به شما بگویم. ما نمی توانیم تحمل کنیم که چیزی را که به ما تعلق داشته است، به کسان دیگری بدهند.
سخنان محمدرضا پهلوی در این مصاحبه مطبوعاتی در واقع نقطه پایانی بود بر ادعای حاکمیت ایران نسبت به بحرین که بیش از حدود ۱۵۰ سال با تعصبی زاید الوصف دنبال می شد. گر چه در آن زمان، بی شک شواهد بسیاری دال بر تغییر موضع سنتی ایران در قبال بحرین مشهود بود، با این وصف بیانی چنان علنی و بدون زمینه سازی قبلی و در قالب گفت وگوی مطبوعاتی و آن هم در خارج از کشور، دوست و دشمن را به تعجب وا داشت.
بنا به گفته فریدون زندفر محقق تاریخ و دیپلمات ایرانی با طرح مساله تعیین سرنوشت مردم بحرین و دخالت دادن سازمان ملل متحد به عنوان یک نهاد بین المللی بی طرف در امر نظر خواهی، قصدش این بود که برای تغییر رویه ایران در قبال این اختلاف کهنه حتی المقدور توجیهی معقول بیابد.
دخالت شورای امنیت سازمان ملل متحد
در مذاکرات محرمانه میان ایران و انگلیس بر سر مساله بحرین در ۱۳۴۶ خورشیدی در مونترو سوئیس، ایران پیشنهادهای مختلفی ارایه داده بود. از جمله ارجاع مساله به شورای امنیت بر اساس بندهای ۳۴ و ۳۵ منشور ملل متحد یا رسیدگی قضیه از طریق کمیته ویژهای از دادگاه بینالمللی. البته این پیشنهادها به عنوان عوامل کندکننده حل و فصل قضیه و غیرقابل اعمال بر روی این موضوع از جانب گروه مخالف رد میشد. آنها معتقد بودند که قضیه از طریق میانجیگری توسط سازمانهای منطقهای و به طور دوستانه حل و فصل شود. این مذاکرات که از کانال دیپلماسی انگلیس هدایت میشد، در نهایت ۲ طرف را به این نتیجه رساند که موضوع را به دبیر کل سازمان ملل ارجاع دهند که وی مساعی خود را در ارتباط با آن به کار اندازد.
در عین حال محمدرضا پهلوی از بابت مساله بحرین نگران آن بود که مبادا از طرف افکار عمومی به خیانت متهم شود. اسدالله علم در جریان دیدار با پادگورنی در صدر هیات رییسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی میگوید: در داخل مردم دچار این تصور واهی هستند که آراء عمومی به نفع ایران در خواهد آمد. از هم اکنون گروهی از میهنپرستان افراطی ابراز انزجار کردهاند و ضرورت یافتن راه حل در این مقطع را مورد سؤال قرار دادهاند. کسانی که از هوش و اطلاع بیشتری برخوردارند، موافقند و معتقدند که نتیجه رفراندوم هر چه که باشد، ما چارهای نداشتیم جز اینکه با این مشکل روبرو بشویم.
در قسمتی از نامه نماینده دائمی ایران در سازمان ملل متحد خطاب به اوتانت دبیر کل آمده بود: پیرو مذاکراتی که صورت گرفته مفتخر است به اطلاع برساند که دولت ایران رسماً درخواست میکند که به منظور وقوف از تمایلات واقعی مردم بحرین در مورد سرنوشت آینده این جزایر از مساعی جمیله خود استفاده کند و بدین منظور نمایندهای از طرف شخص خود برای اجرای این مأموریت تعیین تا در اجرای آن اقدام نماید. در ۲۹ اسفند ۱۳۴۸خورشیدی دولت انگلیس نیز موافقت خود را با پیشنهاد ایران به دبیر کل سازمان ملل اعلام کرد.
در همین زمان اردشیر زاهدی وزیرامور خارجه ایران دست به عمل بی سابقه ای زد و از محمدرضا پهلوی تقاضا کرد به عده ای از همکاران وزارت امورخارجه که وظایفشان به نحوی با مساله بحرین ارتباط پیدا می کرد، فرصتی داده شود تا نظراتشان را حضوراً بیان کنند. زندفر در خصوص این جلسه می گوید: شاه طبق عادت معمول با گام های سنگین و بلند در طول اتاق قدم می زد و بدون آنکه شخص خاصی را مخاطب قرار دهد، اظهار داشت، حدود یکصد و پنجاه سال پیش انگلیس بحرین را از ایران جدا کرد و حال قصد خروج دارد و می خواهد به حکام عرب منطقه استقلال دهد، بحرین را به ما پس نخواهد داد و آنگاه چیزی در این مضمون گفت که من هم نمی توانم چون دون کیشوت رفتار کنم. شاه سپس درباره هدف بزرگتر خود که همان ایفای نقش قدرت برتر در منطقه باشد، سخن گفت و اضافه کرد، بایستی زمینه را برای اجرای این نقش و ایجاد ثبات و امنیت در منطقه فراهم آورد و تاکید کرد که حتی المقدور باید سعی کرد در تعیین سرنوشت مردم بحرین به نوعی اثر گذاریم.
قطعنامه ۲۷۸ و جدایی بحرین
نظرخواهی از ۱۰ فروردین ۱۳۴۹ خورشیدی از مردم بحرین آغاز شد و ویتوریو وینتسپیر گیچیاردی دیپلمات ایتالیایی و مدیر دفتر سازمان ملل در ژنو از طرف اوتانت مأمور انجام این کار شد. وی پس از پایان مأموریت ۲ هفتهای خود در بحرین گزارش برداشتهای خود از صحبت با مردم و گروههای بحرین را که به ادعای وی از علاقه آنان به استقلال حکایت میکرد، تسلیم دبیرکل کرد.
با اعطای این گزارش، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۲۷۸ خود را در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۴۹ خورشیدی صادر کرد که در آن خواسته مردم بحرین مورد تایید قرار گرفته بود. این قطعنامه به دولتهای ایران و انگلیس ابلاغ شد. آن دوره در فضای سیاسی ایران موافقان و مخالفانی در این باره وجود داشت. البته مخالفان جدایی بحرین در میان سیاسیون بسیار اندک و بیشتر محدود به اعضای حزب پانایرانیست بود. فراکسیون پارلمانی این حزب که در دوره بیست و دوم مجلس شورای ملی دارای پنچ نماینده بود با محوریت محسن پزشکپور رهبر این تشکل پس از طرح قصد دولت برای موافقت با جدایی بحرین، دولت امیرعباس هویدا را به استیضاح کشاند.
نظر شما