موزه تیسن بورنمیسا (Museo Thyssen Bornemisza) در شهر مادرید اسپانیا نمایشگاه آنلاین هنرهای تجسمی با عنوان امپرسیونیستها و عکاسی برگزار کرده است که در آن میتوانیم تاثیر متقابل عکاسان و نقاشان امپرسیونیست را در نیمه دوم قرن نوزدهم فرانسه ببینیم.
پس از ابداع روشی علمی درعکاسی به نام داگرئوتیپ که توسط لووئی داگر در سال ۱۸۳۰ پایه گزاری شد این هنر خیلی زود برای دیگر هنرمندان رشته های هنری مورد توجه ویژه ای قرار گرفت که در این میان رابطه تنگاتنگ عکاسی با نقاشی به نحوی بود که همچنان تا به امروز تاثیرات فراوانی بر روی یکدیگر گذاشتند.
سال های نخست ظهور عکاسی در قرن نوزدهم هنر و فناوری از یکدیگر جدا شناخته و عکاسی به عنوان یک فرایند مکانیکی تعریف می شد که عکاسان برای تثبیت این پدیده جدید به عنوان هنر در زیبایی شناسی بصری همواره از نقاشی وام گرفتند.
آثار نقاشان بزرگ همواره الگویی برای عکاسان بود تا بتوانند زیبایی شناسی عکس های خود را به آنها نزدیک کنند و معمولا فیگورها و مناظر در عکس ها به کپی هایی از نقاشی ها بدل شدند.
همزمان در اواسط دههی اول قرن نوزدهم هنر امپرسیونیسم به عنوان سبکی از نقاشی ظهور کرده بود و به عبارتی همزمانی آن با عکاسی تاثیرات فراوانی روی یکدیگر گذاشتند، به نحوی که برخی از نگارندگان تاریخ هنر شکل گیری این سبک نقاشی را وابسته به عکاسی می دانند. همانطور که امپرسیونیسم در لغت به معنای دریافتگری، دریافت آنی یا دریافت حسی است معتقد هستند که «آن» در این جنبش هنری تحت تاثیر سرعت در خلق اثر عکاسی بوده است چون نقاشان قصد داشتند همانند عکاسی بیان زود گذر و آنی را از سوژه نشان دهند.
به هرحال این سبک هنری در آن دوران به عنوان یک جنبش هنری بسیار مورد توجه مخاطبان آثار هنری قرار گرفت که
بر احساس و ادراک لحظه هنرمند از یک صحنه تأکید داشت و معمولاً از طریق استفاده از نور و بازتاب آن، ضربههای کوتاه قلم بر روی بوم و جداسازی رنگها بر روی بوم خلق می شد.
رد پای نقاشان امپرسیونیست نظیر کلود مونه و ادگار دگا که اغلب از زندگی مدرن بهعنوان موضوعات نقاشی خود استفاده میکردند در آثار بسیاری از عکاسان دیده می شد.
دربرگیری این سبک از نقاشی در میان هنرمندان به نحوی بود که عکاسان تلاش می کردند با تکنیک های تاریکخانه ای همچون از بین بردن جزئیات، اضافه کردن رنگ، و اضافه کردن ترکیبات در داروی ظهور و ثبوت عکس و همچنین دستکاری در ساختار نگاتیوها عکس هایشان را به فضای نقاشی نزدیک کنند تا بر هنر بودن عکاسی تاکید شود.
در دهه های بعد جریان های متعددی شکل گرفتند که معتقد بودند برای اثبات عکاسی به عنوان هنر نیازی به نزدیک کردن بافت عکس به نقاشی نیست و خلاقیت در ترکیب بندی پشت ویزور دوربین عکاس شکل می گیرد که قادر خواهد شد یک فرایند مکانیکی را به هنر بدل کند.
در آن دوران آلفرد استیگلیتز یکی از مهمترین هنرمندان طرفدار استقلال عکاسی از هنرهای تجسمی دیگر، مخصوصاً نقاشی، بود که با راهاندازی جنبش عکاسان جداییطلب تلاش کردند برای هویت دادن به هنر عکاسی مسیر خود را از نقاشی جدا کنند.
استگلیتز دستکاری تاریکخانه ای را کنار گذاشت و تلاش داشت با ارائه مفهومی با عنوان عکاسی صریح زیباییشناسی را با استفاده از عناصر بصری در واقعیت پیرامون خود رقم بزند که پیش از این در تجربه بصری هنرهای دیگر آزموده نشده بود.
نظر شما