فریدون رهنما را باید در کنار ابراهیم گلستان و فرخ غفاری از پیشگامان سینمای مدرن و روشنفکری در ایران به حساب آورد. او با اینکه سه فیلم بیشتر نساخت اما با نوآوری ها و جسارت های فرمی و بیانی خود، نقش مهمی در ارتقا زبان و فرهنگ سینما در ایران داشت و الهام بخش سینماگران بعد از خود شد. هر سه فیلم او بیانگر یک اندیشه واحد یعنی هویت گمشده ایرانی، ناسازگاری تاریخی و ارتباط میان انسان امروزی و گذشته تاریخی و اسطوره ای اش بود.
زندگینامه فریدون رهنما
فریدون رهنما در خرداد ۱۳۰۹ خورشیدی در تهران چشم به جهان گشود. فریدون در کودکی بنابه دلایلی مجبور شد تا با خانواده اش به لبنان مهاجرت و این دوران را در آنجا سپری کند. با رسیدن به سن نوجوانی به تهران بازگشت و تحصیلات خود را آغاز کرد. با گذراندن دوران متوسطه تصمیم گرفت تا برای ادامه تحصیل به فرانسه سفر کند و تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته ادبیات در دانشگاه سوربن شروع کرد. پس از این دوران رهنما با بازگشت به ایران در ۱۳۲۶ خورشیدی نخستین دفتر شعرش را به زبان فارسی با عنوان «هیچ» با نام مستعار «کوچه» منتشر کرد.
آثار برجای مانده از فریدون رهنما
منظومه برای ایران نام نخستین دفتر شعر رهنما به زبان فرانسه بود که با نام کاوه طبرستانی در پاریس در ۱۹۵۰ میلادی منتشر شد. فریدون در ۱۹۵۹ میلادی مجموعه اشعار سرودهای کهنه را با مقدمه ای از پل الوار شاعر سورئالیست فرانسوی در پاریس منتشر کرد. آوازهای رهایی نیز نام آخرین دفتر شعر او به زبان فرانسه بود که در ۱۹۶۸ میلادی منتشر شد.
کتاب واقعیت گرایی فیلم، پایان نامه تحصیلات سینمایی اوست که در سال ۱۳۵۱ به وسیله انتشارت بوف در ایران منتشر شد. رهنما با اینکه عشق ساختن فیلم را داشت اما کار در فضای فیلمفارسی برای او قابل تحمل نبود. خود در گفت وگویی در این باره گفته است: «با آنکه به من پیشنهادهایی برای ساختن فیلم شد، ترجیح دادم بروم و در یک کتابخانه کتابدار شوم.»
با این حال رهنما موفق می شود در ۱۳۳۹ خورشیدی نخستین فیلم خود یعنی مستند «تخت جمشید» را با سرمایه شخصی اش بسازد. در این فیلم رهنما با نگاه شاعرانه ای در دل ویرانه های تخت جمشید، به دنبال سازندگی و شناخت هویت تاریخی ایرانی است. رویکرد فریدون رهنما به ویرانه های تخت جمشید، رویکردی توریستی و کارت پستالی نیست بلکه او در دل ویرانه ها در جستجوی پاسخی برای پرسش های فلسفی و تاریخی خود است. استفاده رهنما از گفتار شاعرانه و بیان سنگین فلسفی در این فیلم، بیانگر تاثیرپذیری او از سینمای مستند ابراهیم گلستان در این دوره است، اگرچه گفتار رهنما نسبت به گفتار گلستان، بسیار ساده تر و یک بعدی تر است و فیلم نیز استحکام فنی و بیانی فیلم های مستند گلستان را ندارد.
فریدون رهنما درباره این فیلم گفته است: «اینکه به تخت جمشید توجه کردم به این دلیل بود که محیط تخت جمشید و ویرانه های آن به من فرصت می داد که اندیشه هایی را که درباره زندگی و هنر داشتم بیان کنم... این ویرانه ها چه بودند؟ آنچه امروز می بینیم تا چه اندازه واقعیت دارد؟ و واقعیت کدام است؟»
واقعگرایی از دید رهنما
عنوان رساله دانشگاهی فریدون رهنما واقعیت گرایی فیلم بود. این اثر پیش از ساختن فیلم تخت جمشید، در ذهن فریدون ریشه دوانده بود. او کوشیده بود که درک و برداشت خود از مفهوم واقعیت در سینما را تشریح کند و ضمن ترسیم ارتباط سینما با هنرهای دیگر از جمله شعر، نقاشی و موسیقی، تعریفی از ماهیت سینما و امکانات آن ارایه دهد. واقعیت گرایی فیلم، در واقع نوعی پیش درآمد نظری و فلسفی بر فیلم هایی بود که بعدها فریدون رهنما در بازگشت به ایران ساخت. او در مقدمه رساله اش نوشت: «این رساله، نظریه ای است، بسیار شخصی درباره سینما و هنر. آنها که ۲ فیلم مرا دیده اند بی گمان شاهد به کارگیری این نظریه نیز بوده اند و اگر حوصله کرده اند، شاید دریافته اند که واقعیت جویی چگونه مرا به واقعیت کاوش های فکری و هنری این سرزمین کشانده است.»
نگاه رهنما به متن های کلاسیک ایرانی
فریدون رهنما علاقه خاصی به شاهنامه داشت و همین موضوع سبب شد تا او به سراغ این اثر ادبی برود. او از جمله کارگردان های ایرانی به شمار می رود که با نگاه و رویکردی مدرن به سراغ تاریخ و متن های کلاسیک ایرانی رفته است. دریافت او از شاهنامه و قهرمانان اساطیری ایران مثل سیاوش در فیلم سیاوش در تخت جمشید در زمان او بسیار جسورانه و نوآورانه بود. منتقدان اعتقاد داشتند که این فیلم بدون خلاقیت و تخیل ساخته شده است زیرا رهنما هیچ شناختی از شاهنامه فردوسی نداشته و قهرمانان این فیلم را به درستی تداعی نکرده است. برخلاف نگاه منتقدان در خصوص فیلم شاهنامه برخی صاحبنظران غربی از جمله هانری لانگل وا فیلم شناس فرانسوی، این فیلم را بسیار پسندید، به طوری که توانست جایزه ژان اپستاین برای پیشبرد زبان سینما را از جشنواره لوکارنو در سال ۱۹۶۶ دریافت کند. هانری لانگلوا هنگام نمایش فیلم درباره آن گفت: «برای کسانی که عادت به مکتب ناتورالیسم دارند این فیلم شگفت آور خواهد بود و نشان می دهد که سینما سخت مدیون تئاتر است.»
رهنما در این فیلم، با انتخاب قالب فیلم و قرار دادن شخصیت های شاهنامه در دنیای امروز، دریافت ویژه خود از این اثر حماسی را ارایه داد. سینما برای فریدون رهنما به منزله شعر و نمایش بود و او میان اینها پیوندی ناگسستنی قائل شد.
پسر ایران از مادرش بی خبر است
فیلم پسر ایران از مادرش بی خبر است، سومین و آخرین فیلم رهنماست که اندکی پیش از مرگ ساخت و برخی آن را وصیت نامه هنری رهنما می دانند. فیلمبرداری فیلم پسر ایران از مادرش بی خبر است در ۱۳۴۸ خورشیدی آغاز شد اما نزدیک به پنج سال طول کشید تا در ۱۳۵۳ خورشیدی آماده نمایش شود. این فیلم که برای نخستین بار در جشنواره توس در ایران به نمایش درآمد، داستان نمایشنامه نویس و کارگردان جوانی است که دلبسته گذشته و تاریخ ایران باستان است و قصد دارد، نمایشی مربوط به ایران باستان و نبرد اشکانیان و یونانی ها را به روی صحنه بیاورد اما در این راه با موانع و مشکلات بسیاری مواجه می شود. این فیلم را رهنما را بر اساس تجربه های شخصی دردناکش از کار در سینمای ایران ساخته است. فیلمی که از نظر فرم و سبک روایت، نه تنها تا آن زمان در سینمای ایران نمونه ای نداشت، بلکه هنوز هم یک اثر آوانگارد و تجربی به حساب می آید.
فریدون رهنما در این فیلم با احضار تاریخ و از طریق مکالمه با تاریخ، به بررسی ارتباط انسان امروزی با هویت و گذشته تاریخی اش می پردازد. او در این فیلم، دنیای تئاتر و زندگی را یکسان می گیرد، همان سان که در سیاوش در تخت جمشید، دنیای فیلم و زندگی را یکی گرفته بود. رهنما از شعر، موسیقی، عکاسی، تئاتر و سینما بهره می گیرد تا اندیشه ها و دغدغه های فلسفی اش را به نمایش بگذارد، اگرچه برخی ضعف های تکنیکی فیلم به ویژه در بازیگری و دیالوگ نویسی، مانع از انتقال درست این اندیشه ها شده است.
پسر ایران را می توان فیلم مقاله ای به سبک فیلم مقاله های دهه ۷۰ گدار و کریس مارکر دانست که با رویکرد باستان گرایانه رهنما ساخته شده است اما باستان گرایی فریدون رهنما، همانند برخی از نویسندگان ایرانی عصر او، رویکردی ارتجاعی نبود، بلکه کاملا نقادانه و رادیکال بود. او در فیلم هایش با گذشته به مکالمه می پردازد و با نگاهی امروزی با آن مواجه می شود. در صحنه ای از فیلم پسر ایران از مادرش بی خبر است، سردار یونانی خطاب به اشک، سردار پارتی می گوید: «آیین این سرزمین، همیشه خودکامگی بوده و هست و همین بود که کشورت را به نابودی کشاند و فراموش مکن.» در دورانی که غرب ستیزی و بومی گرایی، گفتمان اصلی روشنفکران ایرانی در دهه ۳۰ و ۴۰ بود، بومی گرایی رهنما، ضمن ارجاع به هویت تاریخی باستانی، نه غرب ستیز است و نه خصلتی ارتجاعی دارد، بلکه هشداری است بر یک غفلت تاریخی و دعوتی به بازخوانی تاریخ از منظری مدرن است.
فعالیت های اجرایی رهنما
با تاسیس تلویزیون ملی ایران در ۱۳۴۶ خورشیدی، فریدون رهنما بخش مستند سازی و پژوهش در خصوص ایران زمین را راه انداخت. به کوشش او بود که سینماگران مطرح و بنام توانستند، نخستین فیلم های مستند خود را بسازند. رهنما در شکل گیری بخش پژوهش و مستند تلویزیون ملی ایران، جریان سینمای آزاد و تاسیس مدرسه عالی تلویزیون و سینما نقش مهمی داشت. او از مدرسان مدرسه عالی تلویزیون و سینما بود. فیلم هایی چون جام حسنلو، بادجن، یا ضامن آهو، تپه های قیطریه و چه هراسی دارد، ظلمت روح محصول همین دوره است و زیر نظر فریدون رهنما ساخته شده اند. نوآوری های زبانی رهنما حتی در ترجمه واژگان سینمایی نیز دیده می شود. او نخستین فردی بود که واژه های سینمایی فارسی را به جای واژه های انگلیسی و فرانسوی پیشنهاد کرد. نما به جای پلان یا شات، نمای درشت به جای کلوزآپ، نمای دور به جای لانگ شات و راه دوربین به جای تراولینگ شات از ابداعات رهنما در این زمینه است. رهنما با نوآوری ها و جسارت های بیانی خود، نقش مهمی در ارتقای زبان و فرهنگ سینما در ایران داشت. جسارت رهنما در به کارگیری زبانی غیرمتعارف و پرهیز عمدی و آگاهانه او از فرم های مسلط و پذیرفته شده سینمایی، مهم ترین ویژگی کارهای سینمایی او بود.
سرانجام فریدون رهنما
فریدون رهنما پس از سال ها تلاش در راه فیلم سازی سرانجام در ۱۷ مرداد ۱۳۵۴ خورشیدی چشم از جهان فروبست.
منبع:
رهنما، فریدون، (۱۳۸۱)، «مقدمه ناشر»، واقعیتگرایی فیلم، تهران: موسسه فرهنگی هنری نوروز هنر
نظر شما