شهید چمران؛ نمونه مدیر انقلابی

۳۱ خرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۱۰
کد خبر: 83826680
شهید چمران؛ نمونه مدیر انقلابی

تهران- ایرنا- یکی از ویژگی‌های مدیر انقلابی، بی‌تردید این است که هرچه می‌کند تنها خدا را درنظر دارد. اگر از کوتاهی‌ها و ظلم‌ها خشمگین می‌شود، برای خدا است و اگر از موفقیت و دستاوردی خشنود می‌شود، باز هم برای خدا است. شهید چمران یکی از همین مدیران انقلابی بود که میز مدیریتش در میانه میدان نبرد قرار داشت.

سی و یکم خرداد ماه و آخرین روز بهار، سال‌روز شهادتِ مردی است مجاهد، مجاهدی است عارف و عارفی است مدیر. امروز سال‌روز شهادت شهید دکتر مصطفی چمران است؛ او که دلش رضا نداد که بنشیند و از تهران جنگ را مدیریت کند، رفت و از خط مقدّمِ نبرد، جایی جلوتر از زیردستانِ خود، فرماندهی کرد. نمونه‌ای از مدیریتِ خط مقدمیِ شهید چمران را می‌توان در این خاطره سید آزادگانِ دفاع مقدس، مرحوم سید علی‌اکبر ابوترابی، که خود جزو نیروهای شهید چمران بوده، دید و بازیافت.

مدیریت در خط مقدم

خاطره مربوط است به پاییز سال ۱۳۵۹، آن‌گاه که سوسنگرد در محاصره نیروهای دشمن بعثی قرار داشت و بسیاری از بخش‌های شهر دست دشمن افتاده بود. در آن موقعیت بحرانی، دکتر چمران که فرمانده ستاد جنگ‌های نامنظم بود، می‌کوشد هرطور شده با نیروهای خود حلقه محاصره را بشکند. با زحمتِ بسیار نیروهای دکتر موفق می‌شوند به شهر نفوذ کنند تا به یاری نیروهای باقی‌مانده و گرفتارشده در مسجد و مرکز سپاه سوسنگرد بشتابند. مرحوم ابوترابی تعریف کرده است که:

«دشمن با آتش خمپاره و توپخانه ما را زیر آتش گرفته بود و هلیکوپترهای آنها هم شدیداً با گلوله‌های هدایت‌شونده سعی بر این داشتند تا جلوی هر گونه تحرّکی را بگیرند، تا شب بتوانند تسلط خود را بر همه سوسنگرد گسترش بدهند. در این میان، گاه و بی‌گاه تانک و نفربر زرهی دشمن بود که به آتش کشیده می‌شد. دود و آتش، منطقه را فراگرفته بود و جای هیچ امیدواری که در این فرصت، محاصره بشکند و نیرو بتواند وارد سوسنگرد شود، نمی‌رفت؛ در این حال رزمندگان اسلام با کمال بی‌پروایی از مرگ و شهادت، در هر فرصتی که پیدا می‌شد، قدم به قدم به سمت سوسنگرد پیش می‌رفتند.

حدود یک ساعت و نیم به غروب آفتاب مانده بود که مشاهده کردیم از صدها متر پیشاپیش همه نیروها، در میان طوفانی از گرد و خاک، مجروحی را به میان ماشین انداختند و با سرعت به قصد خارج کردن ایشان از منطقه تلاش می‌کنند. پس از آنکه رگبار دشمن و گرد و غبار ماشین اندکی فروکش کرد، با شگفتی و تعجب مشاهده کردیم این مجروح، سردار رشید و ایثارگر جبهه‌های حق علیه باطل، دکتر چمران، این عبد صالح خدا است که بر اثر اصابت گلوله غرق خون شده، ولی با دست به نیرو فرمان می‌دهد که به خود هراسی راه ندهند و به پیشروی به سوی سوسنگرد ادامه دهند. دیدن این صحنه، که نیروها متوجه شدند فرمانده آنها، دکتر چمران، پیشاپیش همه درگیر با دشمن بوده و درحالی‌که زخمی شده است، با روحیه بلند به آنها امید و نوید پیروزی می‌دهد، به جمع روحیه داد. دقیقاً به خاطر دارم بعد از این جریان، روحیه نیرو تقویت شد و پیشروی وضعیت جدّی‌تر به خود گرفت. دو ساعت نگذشته بود که محاصره سوسنگرد به لطف خدا شکست و سوسنگرد، شبانه به‌طور کامل پاکسازی شد و ما شاهد جنازه‌های دشمن بعثی در کوچه و خیابان سوسنگرد بودیم». [۱]

شهید چمران، بودنِ در میدان نبرد را وظیفه فرمانده و مدیری می‌دانست که می‌خواهد نیروهای تحت امرش را به مصاف دشمن بفرستد. همسر وی نیز در گفت‌وگویی، بر این طرز فکر شهید تأکید کرده و یادآور شده است که «حتی زمانی که زخمی شده بود، نه‌تنها حاضر نشد به تهران بیاید، حتی حاضر نبود که تحت مراقبت‌های غذایی و دوایی که یک بیمار می‌بایستی قرار بگیرد، باشد. او معتقد بود من می‌باید در جبهه‌ها باشم تا روحیه بچه‌ها تضعیف نشود. او معتقد نبود به اینکه مثلاً خودش پشت میز بنشیند، سپس به بچه‌ها بگوید که شما بروید فداکاری کنید و فلان عملیات را انجام دهید. دکتر می‌گفت من می‌باید در عملیات‌ و برنامه‌ها پیشقدم شوم تا بچه‌ها هم با میل و فداکاری بیشتری کارها را انجام دهند». [۲]

آفت‌های انقلابی بودن

اما هنرِ مدیریتی شهید چمران و فرماندهانِ شهیدی چون او، تنها به این نبود که خود را مقید به حضور در صفِ نخست نبرد با دشمن بدانند؛ آنان بر اثر تربیتِ روحیِ والایشان، به بینشی عالی‌نگر و وسیع دست یافته بودند که به مددِ آن می‌توانستند در غبارآلودترین فضاهای فکری، عقیدتی، اجتماعی و سیاسی نیز راهِ مستقیم و صراط حق را گم نکنند. همین بینش و بصیرت بود که در آن روزهای پرآشوب و پر از هیاهوی سال‌های نخستِ پس از انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی که گروهک‌های ضدّ انقلاب از یک سو و دشمنانِ خارجیِ این سرزمین از سوی دیگر، می‌کوشیدند که ایران و مردمش را به زانو درآورند، شهید مصطفی چمران را بر آن داشت که آن موقع که باید، در کردستان باشد و آن موقع که باید، در جبهه خوزستان.

شهید چمران در شناخت و معرفیِ آفت‌ها و موانعِ انقلاب و انقلابی‌بودن نیز براساس بینشِ عمیق خود عمل می‌کرد و می‌کوشید چه در عمل، چه در کلام، چه در نوشته، چه در نیایش، خطوط و آفت‌های راه انقلابی ماندن را گوشزد نماید. برای نمونه این شهید بزرگوار در نیایش‌های خویش، منفعت‌طلبی را آفتی برای انقلاب اسلامی دانسته است؛ آنجا که می‌گوید: «خدایا آن‌قدر به ما بی‌نیازی دِه تا به دنبال منفعت شخصی خویش نباشیم و گدامنشانه نخواهیم از این انقلاب مقدس چیزی به سود خویش برداشت کنیم؛ و به ما آن‌قدر سخاوت دِه تا همه چیز خود را، حتی حیات و هستی خویش را در این رسالت بزرگ فدا کنیم». [۳]

آن مرد میدانِ عمل، مصلحت‌اندیشی‌هایی را که ریشه در منفعت‌طلبی‌های شخصی، گروهی و جناحی دارد نیز از دیگر آفت‌های انقلابی ماندن معرفی می‌کند. او که در انتخابات مجلس اول پس از انقلاب، به نمایندگی از مردم تهران به مجلس راه یافته بود، درباره مسوولیتی که مردم بر دوش او نهاده‌اند و تضادِ مصلحت‌اندیشی با ادای حقِ این مسوولیت، این‌طور گفته است: «من آمده‌ام سخن بگویم؛ یک انقلابی هستم. سراسر زندگیم مبارزه و فداکاری است. فخر نمی‌فروشم، ولی مجبورم که از خودم سخن بگویم تا دیگری نیاید در جهت انقلابی‌گری بخواهد منطقِ قَوی مرا محکوم کند. می‌‎خواستم سکوت کنم، زیرا می‌دیدم که بی‌فایده است؛ اما می‌بینم که نماینده مردمی هستم که با تمام خلوص مرا انتخاب کرده‌اند که با تکیه بر علم من و تقوای من، سرنوشت خود را به دست من سپرده‌اند و من سقوط این کشتی را می‌بینم، ولی به ملاحظه مصلحت سکوت می‌کنم و این حق نیست، بی‌وفایی است». [۴]

شهید چمران همچنین سیاست‌بازیِ سیاستمداران با آرمان‌های انقلاب را خطری برای انقلاب و نیز انقلابی‌ ماندن افراد می‌داند. خطری که البته در سال‌های پس از انقلاب بارها خود را نشان داده و چه انقلابی‌های دیروز که انقلابی‌ بودنشان را به سیاست‌بازی‌ها و جناح‌بازی‌هایشان باختند و برخی حتی کارشان به آنجا کشید که با پشت کردن به گذشته‌یشان، دربرابر انقلاب و آرمان‌های انقلاب ایستادند. دکتر چمران در این‌باره این‌طور گفته است: «سیاستمداران حرفه‌ای، سیاسی‌اند؛ حرف سیاسی می‌زنند و اخلاق سیاسی دارند، نه فرمول سیاسی. من با آنها و اهداف آنها و سلوک آنها مخالفم و آنها نیز با راه و اهداف و ارزش‌های من و سلوک من مخالفند. آنها سر به آخور خود مشغولند و مردم هم آنها را می‌شناسند و راه‌های مختلف و اهداف گوناگون و قلمرو ما با آنها به‌کلّی مختلف است. بنابراین، بین ما و آنها اختلافی پیش نمی‌آید؛ دشمنی و مخالفت ما با هم امری طبیعی و عادی است. اما آنجا که سیاستمداران حرفه‌ای جامۀ انقلابی می‌پوشند و می‌خواهند سلوک غیرانسانی خود را با شعارهای انقلابی تبرئه کنند و اهداف خاص و مصالح شخصی خود را به رنگ قداست بیاورند، آنجا است که فکر و ایدئولوژی بازیچه دست سیاستمداران می‌شود. آنجا مسلماً قلمرو آنها با هم تصادم پیدا می‌کند و ناراحتی غیرطبیعی و اختلاف جدید بروز پیدا می‌کند». [۵]

وی همچنین با نکوهشِ جناح‌بازی‌های افراطی که به این منجر می‌شود که فرد همه چیز را، حتی حق را فدای منفعت‌های حزبی و جناحی خویش کند، حقیقتی را که شاید برای عده‌ای فراموش شده است، یادآوری کرده: «از چپ‌گرایان تند و تیز؛ و راست‌گرایان خشک بی‌منطق تعجب می‌کردیم که راه مستقیم چه عیبی دارد؟» [۶]  

معیار گزینش افراد

شهید چمران از آن مدیرانی بود که در گزینش افراد و سپردنِ مسوولیت به آنان، توان و تخصص و قابلیت‌های آنان را مدّ نظر قرار می‌داد. داستانِ جذبِ عده‌ای جوانِ موتورسوارِ عشقِ موتور به جبهه‌ را می‌توان در فیلم مستند «خاطرات موتورسیکلت» به کارگردانی امیرحسین نوروزی دید و به‌خوبی دریافت جاذبه شخصیتی شهید چمران را و وسعتِ دید او را دربرخوردش با دیگران.

نمونه‌ای دیگر از این نگرش شهید چمران را خانم فاطمه نوّاب صفوی، دختر شهید سید مجتبی نواب صفوی، بازگو کرده است. او ورود خود به جبهه و برخورد شهید چمران را این‌گونه وصف کرده است: «ملاک ایشان در بهادادن به افراد و محول کردن مسوولیت به آنان، تنها توانایی و استعداد ایشان بود، نه جنسیت... . در روزهای آغازین جنگ تحمیلی من در لبنان بودم و سریعاً خود را به ایران رساندم. سراغ دکتر را گرفتم، که گفتند در خوزستان است. باسرعت خودم را به ایشان که در استانداری خوزستان مستقر بودند، رساندم و گفتم که مایلم در کنار سایر برادران در دفاع از کشور سهیم باشم. ایشان فوراً دستور دادند تا اسلحه لازم را در اختیار من قرار دهند و سپس به بنده و تعدادی از برادران مأموریت «تک‌زنی» را دادند. شکل انجام این مأموریت این‌گونه بود که ما در مواضعی که دشمن داشت، هرازگاهی به‌صورت پراکنده به سوی مواضع دشمن شلیک می‌کردیم. این باعث می‌شد که تا حدّی جرئت پیشروی از آنها گرفته شود. علاوه بر این، چند ماه بعد کار تهیه گزارش از خطوط را به من محوّل کردند که انجام این کار توسط یک زن سنّت‌شکنی بود». [۷]   

من برای پیروزی نمی‌جنگم

یکی از ویژگی‌های مدیر انقلابی، بی‌تردید این است که هرچه می‌کند تنها خدا را درنظر دارد. اگر از کوتاهی‌ها و ظلم‌ها خشمگین می‌شود، برای خدا است و اگر از موفقیت و دستاوردی خشنود می‌شود، باز هم برای خدا است. مجرم را برای خدا تنبیه و مجازات می‌کند و از سر تقصیرِ لغزش‌کار نیز برای رضای خدا می‌گذرد. چنین فردی در پی آن نیست که نامِ خود را مطرح کند و خود را در چشم دیگران عزیز کند؛ از این‌رو اگر دیگران به‌ناحق بَدَش را گویند و تخریبش کنند، فرونمی‌شکند و همچنین اگر مدحش را گویند، به خود نمی‌بالد. چنین مدیرانی که نمونه‌های بسیاری از آنان را در میان شهیدانِ سرفراز میهن می‌توان دید، به شاه مردان، حضرت امیرالمؤمنین (ع) اقتدا کرده‌اند؛ او که خود یک دَم کاری نکرد و چیزی نگفت مگر برای خدا.

تابلویی از نقاشی‌های شهید چمران

شهید مصطفی چمران نیز از آن‌دسته مردانِ راستین و مدیرانِ انقلابی بود که در کارها و تصمیم‌هایش رضای الهی را پیش چشم داشت. همسر شهید چمران خداباوریِ او را چنین توصیف کرده است: «یکی از مهم‌ترین و عالی‌ترین خصوصیت‌های دکتر که او را در حرکت اسلامی‌اش علیه ظلم استوار و مستحکم می‌داشت، روحیه عارفانه او و اتصال مطلقش به خدا بود، که تنها تکیه بر خدا داشت و در حرکتش به سوی حق، تنها او و رضای او را می‌دید. اگر مبارزه‌ای می‌کرد، اگر حق کسی را از ناکسی می‌گرفت، مطلق به‌خاطر خدا بود، زیرا او خدا را باور داشت و عاشقش بود. بارها می‌شد که می‌دانست در مبارزه‌اش پیروزی نیست و شکست خواهد خورد، ولی می‌گفت من از مبارزه‌ام دست برنخواهم داشت، حتی اگر شکست بخورم، زیرا من برای پیروزی نمی‌جنگم، بلکه برای خدا می‌جنگم... .

رفتار و کردار و زندگی مصطفی نمونه کامل یک انسان آزاده است. انسانی آزاده که توانست زندگی حقیقی داشته باشد و اسیر و برده زندگی نشود. هیچ چیز حتی خودِ زندگی نتوانست او را به قید و بند اسارت و ذلت بکشاند. از پیروزی‌ مغرور نمی‌شد؛ تنها در فکر انجام رسالتش بود، در فکر رضای حق، نه رضای بندگان او. هرگز انتظار تحسین و تمجید از دیگران را نداشت... . در برابر تهمت و دروغ و غیره هرگز مقاومتی از خود نشان نمی‌داد». [۸]

و به‌راستی آنان‌که با خدا معامله می‌کنند، الله تعالی، خود خریدارِ کالای جان و مال و آبروی ایشان است، که در کتابِ آسمانی خویش فرموده: «در حقیقت، خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهای] اینکه بهشت برای آنان باشد، خریده است؛ همان کسانی که در راه خدا می‌جنگند و می‌کُشند و کشته می‌شوند؛ این وعده حقی در تورات و انجیل و قرآن بر عهده او است؛ و چه کسی از خدا به عهد خویش وفادارتر است؟ پس به این معامله‌ای که با او کرده‌اید شادمان باشید و این، همان کامیابی بزرگ است». [۹]

ارجاع‌ها:

۱. خستگی‌ناپذیر؛ عبدالمجید رحمانیان؛ تهران: پیام آزادگان؛ بی‌تا؛ ص ۱۲۸ و ۱۲۹.

۲. «شهید چمران خدا را شناخت و با آغوش باز به استقبال شهادت رفت»؛ مجله جهاد؛ ۲۲ خرداد ۱۳۶۱، شماره ۳۴؛ ص ۲۴.

۳. «مبانی، آفات و راهکارهای انقلاب اسلامی از دیدگاه شهید چمران»؛ اسماعیل منصوری لاریجانی؛ تهران: آیه؛ ۱۳۸۰؛ ص ۸۵.

۴. همان. ص ۸۶ و ۸۷.

۵. همان. ص ۹۱.

۶. همان. ص ۹۲.

۷. «شخصیت ایشان یکی از مصادیق جمع اضداد بود»؛ گفت‌وگو با فاطمه نواب صفوی؛ مجله شاهد یاران؛ شهریور ۱۳۸۵، شماره ۱۰؛ ص ۴۰.

۸. «شهید چمران خدا را شناخت و با آغوش باز به استقبال شهادت رفت»؛ مجله جهاد؛ ۲۲ خرداد ۱۳۶۱، شماره ۳۴؛ ص ۲۴ و ۲۷.

۹. قرآن کریم، سوره مبارک توبه، آیه ۱۱۱؛ ترجمه مرحوم استاد محمدمهدی فولادوند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha