خداوند متعال یکی از سورههای قرآن کریم را با سوگند به «قلم» آغاز کرده است: «ن وَٱلقَلَمِ وَمَا یَسطُرُونَ: ن، سوگند به قلم و آنچه مینویسند». [۱] اهل تفسیر درباره اینکه مراد از قلم در این آیه چیست، قلمها زدهاند، اما در ارجمندیِ حقیقتِ قلم و نوشتن، همین بس که خداوند متعال بر آن قسم خورده است. بهراستی که نزد آدمیان نیز، پدیدۀ «نوشتن» همواره رویدادی محترم بهشمار آمده است. حتی در روزگارِ کنونی که دوره، دوره آسانگیری و در برخی امور، بیمبالاتی است، باز هم استواریِ نوشتارهای عموم مردمان، یک سر و گردن نسبت به گفتارشان، برتر مینماید.
اگر در کوچه، پسکوچههای زندگیِ شخصی، اجتماعی و تاریخیمان بنگریم و دقیق شویم، جلوههای اهمیتِ قلم و آنچه مینویسد را بهخوبی درخواهیم یافت. ما آدمیان هر گاه بخواهیم قول و قرار و عهد و پیمانمان بر سر موضوعی را محکم کنیم، آن عهد و پیمان را روی کاغذ میآوریم و بهوسیله قلم ثبتش میکنیم و آن نوشته را سندِ معاهداتمان قرار میدهیم. از پیمانهای بین دو نفر همچون عقدِ ازدواج گرفته تا پیمانهای بین دو حکومت، همگی با قلم و نوشتن است که ثبت و محکم میشود.
همچنین به برکت قلم و اثرِ آن بوده است که تمدن بشری گسترش یافته و آدمیان توانستهاند دانشِِ رو به تکامل خویش را از هر نسل به نسل بعد انتقال دهند. ماندگاریِ دانشِ فردی و جمعی به وجودِ قلم و نگاشتن است. آری، به یُمنِ قدومِ سیاهرنگِ قلمها بوده است که ما امروز از پسِ قرنها میتوانیم شعر رودکی و فرّخی و فردوسی و خاقانی و نظامی و عطّار و مولانا و امیرخسرو و سعدی و حافظ را بیابیم و بخوانیم و بدانیم. درواقع این قلم است که مفاخر فرهنگی و ادبی و هنری هر ملت را تا همیشه برای آن ملتّ زنده نگاه میدارد.
افزون بر همه اینها، در همین روزگارِ کنونی نیز که به یمن پیشرفت روزافزونِ فناوری، همگان میتوانند در هر جای کره خاکی که باشند، با هم تماس تصویری برقرار کنند و نهتنها صدای هم را بشنوند، که همزمان سیمای یکدیگر را هم نظاره کنند، باز هم در پارهای از زمانها ما آدمیان برخی از حرفهایمان را تنها از طریق نوشتن است که میتوانیم به هم منتقل کنیم. نیز به مددِ قلم است که گاهی در خلوتمان دردِ دلهایمان را روی صفحه سفید کاغذ مینویسیم. بسیاری از ما وقایعِ مگوی زندگیمان را کنجِ دفتری یادداشت میکنیم و برای آینده، روزگاری که شاید نباشیم، به یادگار مینهیم تا دیگرانی آنها را بخوانند و لذتها برند و عبرتها گیرند.
و امروز، چهاردهم تیرماه، روز قلم است. قلمی که بشر نهتنها خود آن را در دست گرفته، که آن را به افلاک برده و در دست عُطارِد یا همان «تیر» نهاده و بدینوسیله آن سیّاره را «دبیر فلک» و «ستاره نویسندگان» خوانده است. [۲]
قلم یا تیغِ دو دَم؟
قلم، ابزاری است شگفت؛ از سویی اگر در دست عالِمی باشد که قدر قلم را بداند و حرمتش را پاس بدارد، چنان والایی مییابد که از خون شهید نیز برتر میایستد؛ چراکه به فرموده امام جعفر صادق (ع)، «چون روز قیامت شود، خداوند، عزّ و جلّ، مردم را در یک زمین مسطّح گرد هم میآورد و میزانها برقرار میشود. پس خونهای شهیدان با مرکّب [قلم] دانشمندان سنجیده میشود، ولی وزن مرکّب دانشمندان بر خونهای شهیدان راجح و افزون باشد». [۳] از سوی دیگر، همین قلم اگر در دستِ آدمیانی افتد نااهل و ناآگاه، چه جنایتها و فضاحتها که میتواند رقم بزند.
چنین قلمی که به ننگِ همنشینی با سرِ انگشتانِ جانیان و خائنان و فاسدان، آلوده شده باشد، روزی خطوط عهدنامههای ننگین گلستان و ترکمانچای را مینویسد و روزی دیگر، قرارداد ۱۹۱۹ را امضا میکند. همین قلم است که رشوه میگیرد و به یک امضا، حقی را ناحق میکند و ناحقی را حق میگرداند. از لغزشِ چنین قلمهایی است که آبروی فردی محترم ریخته میشود و در مقابل، برای اشخاصی بیآبرو، حرمت و احترام و آبرو خریداری میشود. به حکم همین قلمها است که خون بیگناهان و مظلومان بر خاک ریخته میشود؛ قلمهایی از جوهر نیرنگ و نفاق. نمونهای از این قلمها را مردمِ کوفه در دست داشتند؛ آنگاه که برای پاره تن رسولِ خدا (ص) نامه نوشتند و او را به کوفه خواندند، اما راهِ بیوفایی پیش گرفتند و رقم زدند آن حادثه بیمانندِ کرب و بلا را؛ و مولانا جلالالدین محمد بلخی چه زیبا گفته است که:
«چون قلم در دستِ غَدّاری بُوَد /// بیگمان منصور بر داری بُوَد». [۴]
قلمِ آزاد و قلمِ آزاده
در ظاهر تفاوت بین دو واژه «آزاد» و «آزاده»، به آن «های غیرملفوظِ» آخرِ «آزاده» بازمیگردد؛ اما در معنا، فاصله بین این دو واژه میتواند بسیار دور و دراز باشد. از دید معنای ظاهری، شاید مهمترین تفاوتِ آزاد و آزاده در این باشد که آزاد را با وجودِ همۀ معانیِ مثبتی که از آن برمیآید، میتوان مترادفِ واژههایی چون رها، ول، یله و لاقید قرار داد، اما آزاده را نه. قلم نیز میتواند آزاد باشد و یا آزاده.
قلمِ آزاد، خود را از «هر قیدی» رها میبیند؛ پس میتواند راست را دروغ بنویسد و دروغ را راست. قلمِ آزاد البته چون بندی بر پای خود نمیبیند، هر جا منفعتِ خویش را بو بکشد، بدان سو سر خم میکند. دریغ و درد آنگاه افزون میگردد که چنین قلمی بخواهد تاریخ بنگارد؛ آنگاه است که تمایلات مالی، مقامی، قومی، قبیلهای، حزبی، گروهی و نژادی در میانِ امواجِ هر سطرِ دفترِ تاریخ، نیِ قلم را به اینسو و آنسو میکشاند و آن را از صراطِ حق، منحرف میسازد.
در مقابل اما، قلمِ آزاده، بهتمامی در بند است و مقیّد؛ این قلم، رها و افسارسرخود نیست! مهار دارد، لگام دارد؛ لگامی از جنسِ وجدان و اخلاق و شرف. چنین قلمی حق را مینویسد حتی اگر به ضررش باشد. نمونهای از آثارِ چنین قلمی را میتوان در کتابِ تاریخ بیهقی دید؛ اثری به خامه خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی که در دربار غزنویان حضور داشته است. بیهقی در کتاب خویش از یکی از کارگزارانِ دستگاه غزنوی، به نام بوسهل زوزنی، نام برده که بسیار کینهجو و بدخواهِ دیگران بوده است [۵] و به بیهقی نیز آزار فراوان رسانده بوده. با این حال خواجه ابوالفضل بیهقی وقتی میخواهد به توصیفِ رفتارِ زشتِ بوسهل بپردازد، چشمِ خود را بر ویژگیهای مثبتِ او نمیبندد و اینچنین از او یاد میکند:
«این بوسهل مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود، اما شرارت و زَعارتی [۶] در طبعِ وی مؤکد شده – و لا تبدیلَ لِخَلقِ الله – و با آن شرارت، دلسوزی نداشت و همیشه چشم نهاده بودی تا پادشاهی بزرگ و جبّار بر چاکری خشم گرفتی و آن چاکر را لَت زدی [۷] و فروگرفتی [۸]، این مرد از کرانه بجَستی و فرصتی جُستی و تضریب [۹] کردی و اَلَمی بزرگ بدین چاکر رسانیدی...». [۱۰]
بیهقی در سرآغازِ یادکردن از قصۀ بر دار کردن حسنک وزیر، وقتی از بوسهل زوزنی نام میبرد، در ادامه نکتهای را درباره شیوه کار خود در روایت تاریخ یادآور میشود، که همین نکته بهخوبی نشانگرِ قلمِ آزادۀ او در سراسر این تاریخی است که نگاشته. استاد بیهقی نوشته است: «...از این قوم که من سخن خواهم راند، یک دو تن زندهاند در گوشهای افتاده و خواجه بوسهل زوزنی چند سال است تا گذشته شده است [۱۱] و به پاسخِ آن که از وی رفت، گرفتار؛ و ما را با آن، کار نیست - هرچند مرا از وی بد آمد – به هیچ حال [۱۲]؛ چه، عمرِ من به شست و پنج [۱۳] آمده و بر اثرِ وی میبباید رفت؛ و در تاریخی که میکنم، سخنی نرانم که آن به تعصّبی و تَزَیُّدی [۱۴] کِشَد و خوانندگانِ این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را، بلکه آن گویم که تا خوانندگان با من اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند». [۱۵]
شِکوِه استاد عباس اقبال آشتیانی از...
در سرتاسرِ تاریخِ این سرزمین، بلکه تاریخ بشری همواره بودهاند، ناسزاوارانی که مفاهیمِ گوناگون را به نفعِ خویش تفسیر کردهاند. اینان آنگاه که قلم در دست داشتهاند نیز آزادیِ قلم را با ولنگاری و لاقیدی و پردهدری برابر انگاشتهاند. مرحوم استاد عباس اقبال آشتیانی، محقق، ادیب و مورّخ برجسته ایران زمین، در مقالهای که آن را در سال ۱۳۲۴ خورشیدی در مجله «یادگار» نوشته و منتشر کرده است، به «آزادی قلم» پرداخته و از آفات و زیانهای آنچه برخی به بهانه آزادی قلم، مرتکب میشوند، شِکوه کرده است.
استاد اقبال آشتیانی نوشته است: «یکی از اقسام آزادی که شاید هم عالیترین درجاتِ آن باشد، آزادی قلم است. چون قلم ترجمان فکر و خیال و مظهر ضمیر و دِماغ است، پس قلمِ آزاد نیز نماینده فکر و خیال و ضمیر و دِماغ آزاد است و آزادیِ فکر بزرگترین مرحلهای است که انسان در طی طریق تکامل و ترقی به آن رسیده و برای وصول به آن، جهدها کرده و در راه نیل به آن، قربانیهای فراوان داده است. حال اگر همین قلم در دست کسانی بیفتد که فکر و ضمیرشان تربیتنیافته باشد و با معرفت و ایمان به مرحله آزادی واقعی نرسیده باشند، معلوم است که چه سخافتها از آن قلم جاری و چه جنایاتی از آن ناشی میشود... .
امروز هر کس که به قول انوری: "برداشت کِلک و کاغذ و فِرفِر فرونوشت"، خود را نویسنده میداند و اگر به رکاکتِ کلمات و قباحت نوشته او اعتراضی کنند، فوراً موضوعِ آزادی قلم را پیش میکشد و چنین مینماید که غرض از آزادی قلم، هرزهنویسی و تعرّض به عِرض و ناموس مردم است به قصد اطفای شهوتِ نفس و کینهکشی یا به تحریکِ بیگانگان برای پست و خفیف نشان دادنِ عمومِ مردمِ این مملکت». [۱۶]
آنچه استاد اقبال متذکر شده است، البته درباره مطبوعات آن روزگار بوده است. امروزه اما به سبب گسترشِ فضای مجازی، هر گوشیِ تلفن همراهِ مجهز به اینترنت، میتواند یک روزنامه یا مجله باشد و همین امکان، بیتردید عرصه را برای تاخت و تاز و یغماگریِ قلمهای وِل و رها و آزاد از همه چیز، گستردهتر از هر زمان دیگری کرده است. به موجبِ مجازی بودنِ این میدانِ فراخ، این قلمهای «نامرئی» خود را مجاز میدانند که درباره هر مطلبی به رقص درآیند و هیچ باکی ندارند از اینکه دروغی را منتشر سازند و حیثیت و آبروی فرد یا افرادی را نابود سازند و زندگیهایی را متلاشی نمایند.
بازگردیم به آغازِ این سیاهه؛ قلم را حرمتی است آسمانی که خداوندِ متعال به آن سوگند خورده است. آزاد نوشتن بسیار آسان است؛ آنچه دشوار است و مردِ میدان میخواهد، آزاده نوشتن است.
ارجاعها:
۱. قرآن کریم، سوره قلم، آیه ۱؛ ترجمه شیخ حسین انصاریان.
۲. برای آگاهی بیشتر رک: «آثارالباقیه؛ ابوریحان بیرونی؛ ترجمه اکبر داناسرشت؛ تهران: امیرکبیر؛ ۱۳۸۶؛ ص ۳۳۵.
۳. «مَن لایحضرهُ الفقیه»؛ ابن بابویه (شیخ صدوق)؛ ترجمه علیاکبر غفّاری و صدر بلاغی؛ تهران: صدوق؛ ج ۶، ص ۳۴۵.
۴. مثنوی معنوی؛ مولانا جلالالدین محمد بلخی؛ شرح کریم زمانی؛ تهران: اطلاعات؛ ۱۳۹۳؛ دفتر دوم؛ ص ۳۶۱.
۵. برای آگاهی رک: «تاریخ بیهقی»؛ خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی؛ تصحیح دکتر خلیل خطیب رهبر؛ تهران: مهتاب؛ ۱۳۸۸؛ ج ۱، ص ۲۲۶ به بعد.
۶. تندمزاجی، بدخویی.
۷. لت زدن به معنی سیلی زدن و کوفتن است.
۸. یعنی آن خدمتگزار را دستگیر و بازداشت کنند.
۹. دو به هم زنی، سخنچینی.
۱۰. همان.
۱۱. یعنی درگذشته است، وفات کرده.
۱۲. یعنی هر چند از او به من بدی رسید، اما به هیچ روی قصد پرداختن به رفتارِ او را ندارم.
۱۳. شصت، معرّب شست است. عدد ۶۰ به شکل شست در متون بسیاری همچون شاهنامه فردوسی به کار رفته است (رک: لغتنامه دهخدا. «شست»).
۱۴. بهدروغ افزودنِ چیزی در سخن. دروغ گفتن.
۱۵. همان.
۱۶. مقاله «آزادی قلم»؛ عباس اقبال آشتیانی؛ مجله یادگار؛ سال دوم، ۱۳۲۴، شماره ۷؛ ص ۱ تا ۶. برگرفته از مجموعه مقالات عباس اقبال آشتیانی؛ به کوشش دکتر سید محمد دبیرسیاقی؛ تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی؛ ۱۳۸۲؛ ج ۳، ص ۲۰۱ و ۲۰۲.
نظر شما