جایزه ادبی «آکوتاگاوا» که یکی از مهمترین جوایز ادبی ژاپن بهشمار میرود و برای برندهاش اعتبار فراوانی به ارمغان میآورد، برای سال ۲۰۲۰، «هانِکو تاکایاما» (Haneko Takayama) برای داستان اسبِ شوری (Shuri horse) و «هاروکا تونو» (Haruka Tono) برای داستان فاجعه (Catastrophe) حائز ایستگی کسب آن دانسته شدند. اولی، در شماره ماه مارس ماهنامه New tide و دومی، در شماره تابستان فصلنامه Literary arts به چاپ رسیدهاند. به این بهانه، به سراغ «آکوتاگاوا» رفتهایم که این جایزه مسمّی از او یافته است.
«ریونوسوکه آکوتاگاوا» (Ryunosuke Akutagawa)، پدر داستان کوتاه ژاپن، از نظر «هاروکی موراکامی» نویسندهای با جایگاه ملی و جزو پنج نویسنده برتر دوره نوین ژاپن است. او روحیات مردم عصر خود را به شکلی آشکار به تصویر کشیده و نهتنها آثار کلاسیک ناب بلکه آثار پرطرفداری از خود به جا گذاشته که هنوز بعد از گذشت حدود یک قرن از مرگش به محصلان ژاپنی و ژاپنیآموزان سایر کشورها تدریس میشود؛ به عبارتی داستانهای او هنوز زندهاند. ناتسومه سوسهکی، یکی از مهمترین نویسندگان ژاپن، زمانی که داستان بینی از آکوتاگاوا را خواند، در نامهای به او نوشت: «بیست یا سی داستان شبیه این بنویس؛ آن وقت در جهان ادبیات کسی وجود ندارد تا با تو برابری کند.»
از آکوتاگاوا بیش از ۱۵۰ داستان کوتاه با موضوعات متفاوت به جا مانده که درونمایه اکثر این داستانها تقابل بین خیر و شر و کندوکاو «سرشت انسانی» است. ذکر این نکته ضروریست که آکوتاگاوا به شدت به این سرشت بدبین بود. او همچنین توانایی و قدرت تکاندهندهای در برملا ساختن لایههای پنهان ذهن و رویارویی اندیشههای خیر و شر در سرشت آدمی داشت.
دوران نویسندگی آکوتاگاوا را میتوان به سه دوره تقسیم کرد؛ او در آغاز فعالیت حرفهایاش، داستانهای بسیاری بر اساس رویدادهای تاریخی، اسطوره های و ادبیات داستانی کلاسیک نوشت به طوری که درونمایه های پیشامدرن را دستمایه داستانهای مدرن خود قرار داد. سپس در حول وحوش ۱۹۲۲، یعنی در اواسط دوران نویسندگیاش، به درجاتی از رکود و آشفتگی روحی رسید و از داستانهایش چندان استقبالی نشد. او در اواخر عمر، فرم I-novel را برای داستانهایش برگزید، فرمی که در آن زمان از محبوبیت زیادی بین نویسندگان برخوردار بود. این سبک از نوشتار روی تجربههای شخصی نویسنده تمرکز میکند و وسیلهایست موثر برای کاوش در عقاید فلسفی و اجتماعی نویسنده؛ البته آکوتاگاوا از این فُرم به شیوهای متفاوت استفاده کرد یعنی برای اعترافاتی «ساختگی»! روی هم رفته، مجموعه داستانهایی که این نویسنده در اواخر عمر خود نوشت، از فضایی درونگرایانه، روانپریشانه و تا حد قابل ملاحظهای افسرده کننده برخوردارند. اما فضای گرفته و یاسآور این داستانها هرگز تا سرحد بیرون ریختن صرف احساسات تنزل نمییابد، بلکه به شکلی تزلزلناپذیر از خلاقیت آکوتاگاوا در استفاده از زبان ژاپنی و تسلط او سخن میگویند. گویی آکوتاگاوا به ما اخطار میدهد: «تو هرگز بهطور کامل نخواهی فهمید که چه اندازه از این مطالب حقیقی و تا چه حدتخیلی است.»
موراکامی معتقد است مهمترین امتیاز آثار آکوتاگاوا، سبک عالی اوست؛ ویژگی منحصر بهفرد وی در استفاده از زبان ژاپنی به گونه ایست که خواننده از خواندن و بازخوانی آثار برتر آکوتاگاوا هرگز خسته نمیشود؛ همچنین روانی زبان آکوتاگاوا را بهترین ویژگی سبک او می داند: «زبانی که هیچگاه درجا نمیزند، بلکه همچون موجودی زنده به پیش میرود.» و از واژه هایی باشکوه و کلاسیک که در ظاهر از کاربرد کمی برخوردار بودند، استفاده میکند -واژههایی که نویسندگان امروزی توان استفاده از آنها را ندارند اما او آنها را به دلخواه خویش و در ترکیبهایی ظریف و ماهرانه به کار برده است. علاوهبراین موراکامی، هیچیک از هر دو گروه آثار را (دوران اوایل نوسندگی و دوران اواخر عمر) برتر و یا ضعیفتر نمیداند؛ بلکه می گوید به هر کدام باید به شکلی متفاوت نگاه کرد : «هر یک از آنها چرخ کالسکهای را تشکیل می دهد که ما ریونوسوکه آکوتاگاوا مینامیم.» همچنین میگوید تا آنجا که به ارزش ادبی ارتباط پیدا میکند، آثار نخستین ویژگیهایی دارند که نوشتههای پایانی قادر به دستیابی به آنها نیستند؛ اما در بعضی از این آثار پایانی نیز، به ویژه در داستان چرخ دندهها، دقت در به تصویر کشیدن قهرمان داستان و ظرافت در سبک به کار گرفته شده از چنان درخشش بینظیر و تکاندهندهای برخوردار بوده که مدت ها در اعماق روح خواننده بر جا میماند.
آکوتاگاوا برخلاف بسیاری از نویسندگان معاصرش مثل «تانیزاکی» معتقد بود در داستاننویسی سبک روایی بر فرم مقدم است و شاعرانگی نثر بیشترین اهمیت را در داستان دارد. همانطور که قبلا گفته شد یکی از مهمترین مشخصههای آکوتاگاوا نوشتن ژاپنی به سلیسترین شکل ممکن است بنابراین برای خواننده حرفهای، نحوه ترجمه آثار او از اهمیت به سزایی برخوردار است. طبق نظر دکتر سید آیت حسینی، عضو هیات علمی گروه زبان و ادبیات ژاپنی دانشگاه تهران، چون در ایران آثار آکوتاگاوا نه از زبان ژاپنی بلکه از زبان واسطه (انگلیسی) ترجمه شدهاند، هرچقدر هم که مترجم حاذق باشد، به ناچار شاهد انحراف متن و بروز سوءتفاهمهای بسیار هستیم.
وی معتقد است ادبیات چه شعر و چه نثر اساساً اتفاقی است که در زبان میافتد و ادبیات جدا از زبان وجود ندارد. ادبیات ژاپنی هم به طور کامل وابسته به زبان ژاپنی است و اگر آثار آن از زبان واسطه ترجمه شوند لاجرم شاهد اشتباهات و انحرافات زیاد خواهیم بود و حس و حال متن اصلی از بین خواهد رفت. فلذا در مورد انتخاب و مقایسه بهترین ترجمه فارسی موجود، «تنها زمانی میتوانیم ترجمهها را با هم مقایسه کنیم که متن را به زبان اصلی (ژاپنی) خوانده باشیم و ترجمههای موجود را با متن اصلی مقایسه کنیم. در غیر این صورت فقط میتوانیم روانی و خوشساختی جملات فارسی ترجمهها را مقایسه کنیم.»
از نظر این استاد دانشگاه، «روانی جملات در ترجمه مهم است ولی شباهت داشتن و وفاداری به متن اصلی و توانایی مترجم در بازآفرینی سبک و سیاقی مشابه با متن اصلی ملاک مهمتری در مقایسه ترجمهها است»، بهخصوص در مورد نویسنده ای مثل آکوتاگاوا که سبک ویژه خود را دارد. با این معیارها، به نظر می رسد ما علاوه بر روانی متن ترجمه شده، باید به دنبال ترجمه ای بگردیم که بهترین و کاملترین مجموعه داستان را از آکوتاگاوا شامل شود، زیرا همه ترجمه های فعلی از زبان واسطه هستند، پس عملا ترجمهای را که کاملا وفادار به سبک آکوتاگاوا باشد نمیتوان یافت.
معهذا کاملترین مجموعه از داستانهای آکوتاگاوا که تا کنون به فارسی ترجمهشده راشومون و هفده داستان دیگر است؛ مجموعهای نشانگر وجوه مختلفِ داستان سرایی و عقاید نویسنده که داستانهایش براساس توالی زمانی و تکامل روحی نویسنده مرتب شده اند. این کتاب ترجمه ای است از «Rashomon and Seventeen Other Stories» که توسط «جِی رابین»، استاد زبان ژاپنی دانشگاه هاروارد، از ژاپنی به انگلیسی ترجمه شده و توسط انتشارات معتبر پنگوئن در سال ۲۰۰۶ به چاپ رسیده است. این اثر در ایران توسط پرویز همتیانبروجنی ترجمه و به همت نشر امیرکبیر چاپ شدهاست. با اینکه ترجمه روان و قابل قبول است، نکته قابل تعمق اما، ضعف در ویراستاری کتاب است. روی جلد، در سرشناسه و پشت جلد، ۳ نام مختلف برای نویسنده درج شدهاست: به ترتیب دیونوسکه، ریونوسوکه و دیونوسک! طبق نظر دکتر حسینی از این بین، ضبط «ریونوسوکه» صحیح است. بهعلاوه، وحدت رویه در ترتیب نوشتن نام و نام خانوادگی نویسنده (به ترتیب ریونوسوکه و آکوتاگاوا) در کتاب مشاهده نمیشود. مسئله دیگر اینکه در کتاب آمریکایی مجموعهای از پینوشتها در انتهای کتاب برای توضیح و تفسیرهای لازم برای فهم بهتر خواننده آورده شدهاست. مترجم فارسی کتاب با این توجیه که برای خواندن داستان و همزمان آگاهی از موضوع پینوشتها، رفت و آمد بین داستان اصلی و انتهای کتاب ممکن است خسته کننده باشد، آنها را به صورت پاورقی در زیر صفحات داستان یا توضیح در ابتدای داستانها آورده است. این ایده به خودی خود میتوانست مقبول باشد، منتهی در توضیحات مترجم انگلیسی، منابع استنادشده یا منابعی که برای مطالعه بیشتر در مورد آن مطلب وجود دارد ذکر شده است که با توجه به اینکه مراجع مذکور اکثرا ترجمه فارسی ندارند و منابعی تخصصی و آکادمیک محسوب میشوند، ذکر آنها در پاورقی باعث گیج شدن خواننده فارسی و شلوغ شدن صفحات میشود؛ لذا به نظر میرسد در جدا کردن پینوشت و پاورقیها میشد کمی سلیقه بیشتری به خرج داد تا خواننده فارسی زبان گیج نشود. مهمترین داستانی که جایش در این مجموعه خالیست، «کاپا» است، که مترجم انگلیسی علت آن را طولانی بودن داستان و حجیم شدن کتاب ذکر کرده است. کاپا در ایران، در کتاب پرده جهنم با ترجمه جلال بایرام توسط نشر نیلوفر به چاپ رسیده است (البته این کتاب نیز از زبان واسطه ترجمه شده است ولی ترجمه روانی دارد).
آکوتاگاوا متعلق به جنبش مدرنیستهای «تایشو» -دوره ای از فرهنگ و تاریخ ژاپن بین حدود سالهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۰- بود. این دوره باعث نوعی شکوفایی در فرهنگ ژاپن شد؛ دورانی که مجلات پرتیراژ با خوانندگان فراوان، آلبومهای موسیقی و فیلمها باعث جهش فرهنگ ژاپن شد و همچنین آثار ادبی غیرژاپنی به وفور در دسترس ژاپنیها قرار گرفت. در بین جنبشهای ادبی آن دوران، مدرنیستهای تجربی در نحوه فرم و روایت به نوآوری میپرداختند. اما علاوه بر نثر مدرن آکوتاگاوا، یکی دیگر از علل مهم اینکه او روزبهروز، بین خوانندگان بینالمللی از محبوبیت بیشتری برخوردار میشود را باید در وضعیت اجتماعی دورانی که در آن میزیست، جست؛ دورانی که ژاپن دچار رکود اقتصادی و بلایای طبیعی مانند زلزله و سونامی شده بود. آکوتاگاوا همسو با مردم آن روزگار، دچار تنشهای روحی و اضطراب بود و همانند یک نویسنده متعهد، از شرایط جامعه در نوشتههایش تاثیر می پذیرفت. از آنجا که ما نیز در دورانی بس اضطراب آور زندگی میکنیم (از لحاظ اجتماعی، اقتصادی و اخیرا همهگیری بیماری) قطعا خواندن آکوتاگاوا برای ما نیز خالی از لطف نیست. علاوه بر همه اینها، آکوتاگاوا در مورد موضوعاتی نوشتهاست که تاریخ انقضا ندارند و گویی برای تمام زمانها نوشته شدهاند؛ موضوعاتی مثل عشق، احساس گناه، شک، تناقض و سوتفاهم.
آکوتاگاوا در ۳۵ سالگی به زندگی کوتاه اما پر بار خود پایان داد. شاید زندگی سخت، روانپریشی و مرگ مادر، جدا شدن از خانواده پدری، اوضاع اجتماعی، بیتوجهی خانواده به وضع روحی اش و روابط خارج زناشویی در کوتاه ساختن این زندگی و پایان دردناک آن بی تاثیر نبود. او در یادداشتی که هنگام مرگ در کنار خود به یادگار گذاشت به «اضطرابی گنگ در مورد آیندهاش» اشاره کرد. به عقیده بسیاری از منتقدان از جمله جی رابین مهم ترین اثر آکوتاگاوا پرده دوزخ است؛ داستانی که در آن هنرمندی برای خلق اثر هنری اش حتی از فدا کردن عزیز ترین فرد زندگی اش نیز فروگزار نمی کند، تا بهترین اثر ممکن را خلق کند و پس از خلق اثر، با دستان خودش زندگیاش را پایان میدهد. شاید این داستان نشاندهنده این است که آکوتاگاوا حتی در مرگش نیز در داستان هایش زندگی میکرد.
هنر هفتم نیز از قدرت فضاسازی آکوتاگا بیبهره نمانده و بسیاری از آثار او به این قلمرو راه یافتهاند. برای مثال فیلم راشومون به کارگردانی «آکیرا کوروساوا»، کارگردان شهیر ژاپنی، که بر اساس داستان های «در بیشه خیزران» و «راشومون» ساخته شده، برنده شیر طلایی جشنواره ونیز، جایزه بهترین فیلم خارجی گُلدن گلوب و همچنین جایزه اسکار افتخاری شدهاست.
نهایتا لازم به ذکر است که یکی از مهمترین جایزه های ادبی ژاپن، در کنار جایزه «نائوکی»، جایزه «آکوتاگاوا» (Akutagawa Prize) نام دارد. این جایزه از سال ۱۹۳۵، دو بار در سال، در ژانویه و جولای، به نویسندهای نوپا که داستانی از او در یک نشریه به چاپ رسیده باشد، تعلق می گیرد.
نظر شما