به گزارش ایرنا، ماجرای برنامه جامع همکاریهای ۲۵ ساله ایران و چین، به یک چالش جدی در حوزه افکار عمومی تبدیل شده است و حالا دولت (در معنای عام آن) باید درباره چیزی که هنوز وجود خارجی ندارد، طیف گستردهای از افراد با عقاید مختلف را قانع کند.
در حالی که بسیاری از کارشناسان به دلایل گوناگون و منطقی داخلی و بین المللی در صدد تبیین و دفاع از این برنامه هستند، عده ای دیگری نیز وجود دارند که برای جلوگیری از تحقق چنین توافقی، لقب «ترکمنچای» به آن داده اند. از کسانی که سودای انتخابات سال آینده را در سر دارند و از همین حالا می خواهند از هر موضوعی - حتی بی پایه و سند- برای خود، قهرمان ملی بسازند تا برخی چهره های سیاسی در داخل که به دنبال دستاویزی برای حمله به دولت هستند و نیز، معاندان و مخالفان جمهوری اسلامی که می کوشند تا از هر مساله ای، به عنوان بهانه ای برای حمله به نظام بهره بگیرند، در زمره این گروه دوم قرار دارند.
اشتراک این طیفهای مختلف در برخی امور حیرت آور است و یکی از این مسایل نیز، جزیی از آن شایعه کلی درباره قرارداد ایران و چین است که ادعا دارد طبق این قرارداد قرار است «کیش» در دست چینیها قرار گیرد. چه شد که کیش تا این میزان اهمیت پیدا کرد که شایعهسازان آن را بهانه کردند تا بتوانند از این طریق افکار عمومی را تحریک کنند.
در یک کلام، کیش، در واقع یک Other یا دیگری جدی برای بخشهای مختلف جامعه ایرانی است و در جامعه یکدست ما، این دیگری، چنان ارزشی دارد که بتواند اینگونه مورد توجه قرار بگیرد.
اصل این دیگریسازی را البته دولت، با منطقه «آزاد» دانستن این جزیره آغاز کرد. منطقه آزاد یعنی منطقهای که در آن برخی از قواعد تجاری سرزمین اصلی اجرا نمیشود تا کسبوکار و بازرگانی در آن تسهیل شود. بنابراین کیش در وهله نخست، یک دیگری اقتصادی برای جامعه ایرانی بود.
با این حال، ابتنای اقتصاد کیش بر بخش خدمات و به طور مشخص توریسم باعث شد که رفته رفته دیگری فرهنگی و اجتماعی نیز در این منطقه نسبت به سرزمین اصلی ایجاد شود و به ویژه طبقه متوسط احساس کند، کیش همان جایگاهی را پیدا کرده که «شمال» در همه سالهای بعد از انقلاب داشته است. یعنی بخشی از سرزمین که قرار است در آن طبقه متوسط علائق خود را راحتتر دنبال کند و از سختگیری در اجرای قوانین حوزه فرهنگی و اجتماعی کاسته شود.
اینکه آیا این تصور صحیح است یا نه (که حاکمیت در تمام این سالها آن را تکذیب کرده و گفته قوانین در آنجا همانند سرزمین اصلی باید اجرا شود) و اینکه چه انگیزهای پشت آن وجود دارد) در جای خود قابل بحث است، ولی در نهایت، آنچه اجرایی شده این است که کیش به صورت یک «منطقه الفراغ» درآمده و حالا هرگونه دستاندازی به این منطقه، میتواند زمینهساز حواشی مختلفی شود.
از سویی، طبقه متوسط ممکن است تصور کند که با فرض صحت توافق ایران – چین قرار است همان اتفاقی که در مورد چین و هنککنگ اتفاق افتاده، در این منطقه نیز صورت گیرد و حکم سرزمین اصلی بر روی این «منطقه آزاد» بار شود؛ مخصوصا با توجه به اینکه این طبقه، دل خوشی از سیاستهای فرهنگی و سیاسی چین ندارد و از سوی دیگر بخش مذهبی ممکن است تصور کند که تقدیم کردن کیش به چین به عنوان کشوری غیراسلامی به معنای زمینهسازی برای جدایی این بخش از ایران از سرزمین اصلی و نیز احکام مترتب بر آن است به خصوص احکام فرهنگی و اجتماعی مانند حجاب. در این میان، شایعهپردازان اپوزیسیونی هم میتوانند، با استفاده از اهمیت همیشگی خاک و تمامیت ارضی در ذهن ایرانیان و ترکیب آن با ماهیت «سوگلی» و حتی «خاطره ساز» بودن جزیره برای ایرانیان در این سالها آن را به نوعی برای تمام مردم ایران دارای اهمیت کنند. مخصوصا با توجه به اینکه همواره در این سالها، در ذهن ایرانیان، کیش، بدیلی بالقوه برای سوگلی کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس یعنی دوبی بوده است.
با این حال، حالا که نادرستی این شایعه مشخص شده، بهتر است سیاستگذار کشور در حیطه مناطق آزاد دست کم از حیث افکار عمومی، فکری به حال وضعیت ویژه این جزیره کند. حقیقت این است که شاید از نظر اقتصادی جزیره خارک و از نظر ژئوپلتیک نیز جزایر سهگانه به ویژه ابوموسی اهمیتی حتی بیشتر از کیش داشته باشند، ولی شایعههای این روزها مشخص کرده که این جزیره به خاطر دیگری بودن، تا چه میزان در ذهن ایرانیان اهمیت دارد. حال این ظرفیت در اختیار ماست که از این تافته جدابافته، یک تهدید بسازیم یا فرصت.
نظر شما