وزیران امور خارجه امارات و بحرین روز بیست و پنجم شهریورماه در مراسمی با حضور «بنیامین نتانیاهو» در کاخ سفید، روابط دیپلماتیک خود را با رژیم صهیونیستی آغاز کردند. این در حالی است که برخی ادعاها درباره تداوم روند عادیسازی روابط دیگر کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی مطرح شده و از کشورهایی چون عمان به عنوان گزینههای بعدی نام برده میشود تا نبود رابطه با کشورهای منطقه که به یکی از معدود تنبیهات تلآویو از سوی کشورهای عربی و اسلامی تبدیل شده بود، رنگ ببازد. اما به گفته کارشناسان این روابط صرفا نمایشی بوده و جنبه عملیاتی ندارد.
«جعفر قناد باشی» کارشناس روابط بینالملل و سفیر پیشین ایران در لیبی به همراه «حسن لاسجردی» کارشناس مسائل خاورمیانه در میزگرد خبری ایرنا این مسئله را تشریح کرده اند. گزارش پیش رو محتوای کامل این میزگرد است.
ایرنا: این رویداد تازه که آمریکاییها از آن به عنوان «توافق تاریخی» یاد میکنند، چه زمینههایی داشته و محصول چه روندی است؟
قنادباشی: امارات و بحرین طی مذاکراتی با حضور وزیران امور خارجه خود و مایک پمپئو وزیر امور خارجه ایالات متحده، توافقی را با رژیم صهیونیستی در منطقه انجام دادند که این توافق از نظر دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بوده و موجب شد تا وی در مورد این توافق اعراب با رژیم صهیونیستی به صورت صریح اعلام نماید که کشورهای دیگری هم در صف توافق با این رژیم قرار دارند.
در مورد این مسئله باید به دو نکته اشاره داشت. نخست، عللی که مربوط به «گذشته» است و به ده ها سال پیش باز می گردد که زمینه های چنین توافقی را ایجاد کرد. دوم هم علل «جدیدی» که سبب تسریع چنین واقعه ای شده و زمینه عادی سازی روابط را در ماه های اخیر را فراهم کرده است. به گفته وی در مورد علل نخست باید به دلایل «ماهیتی» اشاره داشت. یعنی بایستی در مورد ماهیت دولتهای عربی و ماهیت رژیم صهیونیستی صحبت کرد. در این خصوص هم باید گفت که ماهیت رژیم صهیونیستی روشن است که یک رژیم جعلی است که با کمک انگلستان ایجاد و هدف آن اسکان تمام یهودیانی بود که به نوعی در اروپا و در عرصه اقتصادی مزاحمت ایجاد کرده بودند.
از طرف دیگر، با تاسیس رژیم صهیونیستی عاملی برای تضعیف کشورهای عربی ایجاد کردند. بنابراین این ماهیت به نوعی یک ماهیت «اشغالگرانه» است. درواقع رژیم صهیونیستی هیچ سالی نبوده که کشورهای عربی را اشغال نکند. هرچند اخیراً مجبور شده تا طی دو دهه اخیر از «غزه» یا «جنوب لبنان» خارج شود، ولیکن با سیاست شهرک سازی در سرزمین های «کرانه باختری» و «بیت المقدس» این سیاست را ادامه داده است. درواقع این موضوع نیز به نوعی در مخالفت کامل با سیاست های اتحادیه عرب در مورد حفظ سرزمین های اعراب است.
ماهیت تاسیس این دولت های خلیج فارس هم بر اساس یک «ماموریت» بوده و آن اجرای تصمیمات قدرتهای غربی است. به عبارتی اگر امارات و بحرین این تعهد را نمی دادند که حافظ منافع غرب باشند، تاکنون بارها سرنگون شده بودند. به ویژه زمانی که آمریکا تصمیم گرفت تا دیکتاتورها را در جهان عرب از میان بردارد و دموکراسی ها را به جای آن قرار دهند. بدین ترتیب می توان گفت ماهیت این کشورهای حوزه خلیج فارس ماهیت ملی نیست.
نکته دوم در رابطه با عوامل «ساختاری» است. چنانچه مشخص است تمام ساختارهای این کشورها ملی و بر مبنای منافع ملی نیستند. یعنی هیچ یک از کشورهای امارات و بحرین ساختارشان دموکراتیک نبوده و مبتنی بر آرا مردمی نیست. این کشورها به نوعی تنها در حال اجرای ماموریتیاند که غرب به آن ها داده است. بنابراین اگر این کشورها بر مبنای منافع ملی و دموکراتیک تشکیل شده بودند هرگز در این چارچوب و بنابر دستور ترامپ، وارد عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی نمی شدند یا حداقل مکانیسمی بر اساس منافع ملی را در نظر می گرفتند که نکردند.
ایرنا: چشمانداز عادیسازی روابط بعد از امارات چه خواهد بود و چه تاثیری بر ادامه روند جدال اعراب و رژیم صهیونیستی خواهد داشت؟
قنادباشی: عللی که طی سال های اخیر و به ویژه در چهار دهه اخیر بوجود آمده مربوط به زمان آقای «انور سادات» در مصر است. انور سادات صلح خود را بر مبنای جنگی می دانست که در سال ۱۹۷۳ آغاز کرده بود. این جنگ به نوعی آغاز و در نهایت به صلح ختم شد. مصر توانست بعد از شکست سال ۱۹۶۷، رژیم صهیونیستی را عقب براند و وارد صلح شد. از این زمان به بعد این مسئله وارد ادبیات سیاسی شد که نباید هر پیروزی را به طور کامل یک پیروزی محض دانست چرا که ممکن است بعد از آن امتیازهایی که از طرف برنده جنگ گرفته میشود بسیار زیاد باشد.
مسئله مهم تری که بعد از آن اتفاق افتاد این بود که انور سادات و مصر به عنوان نماینده شرق وارد عمل می شدند. چرا که در جنگ مصر و رژیم صهیونیستی، سلاح رژیم صهیونیستی فانتوم آمریکایی و سلاح انور سادات و مصر تسلیحات روسی بود. اما بعد از جنگ، انور سادات یک چرخش کاملی را انجام داد که منجر به صلح با اردوگاه غرب شد. هرچند تا پیش از این دعوای بین شرق و غرب و رژیم صهیونیستی و اعراب بود، اما بعد از جنگ، این وضعیت عوض شد . درواقع چرخش انور سادات به گونه ای بود که اعراب و رژیم صهیونیستی طی چند سال بعد خواهی نخواهی به صلح می رسیدند.
در سال ۱۳۵۶ شاه ایران هم به عنوان دست نشانده غرب، انور سادات را در یک مانور نظامی به ایران دعوت کرده، طی مذاکراتی موقعیت او را به عنوان یک دست نشانده غربی، تثبیت کردند. از این روابط و خمیرمایه اتفاقات مهمی در روابط خارجی مصر هم به عنوان نماینده اعراب و شرق و هم به عنوان یک کشور در شمال آفریقا اتفاق افتاد. البته این عادی سازی روابط در بین کشورهای آفریقایی و رژیم صهیونیستی انجام شد. ولی از این حیث که رژیم صهیونیستی به عنوان یک نظام آپارتایدی در رابطه با فلسطینی ها وارد عمل شده بود، از دید کشورهای آفریقایی چندان مورد توجه قرار نگرفت. چرا که به عنوان یک رژیم اشغالگر در این قاره شناخته می شد. اما به هر تقدیر مصر در ایجاد رابطه با رژیم صهیونیستی و صلح با آن کشور این مسئله را کلید زد.
بعد از مصر هم «یاسر عرفات» در صلح با رژیم صهیونیستی مسئله برقراری روابط اعراب و رژیم صهیونیستی را کلید زد. اما کشورهایی نظیر عربستان هم که در عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی اقدامی نمیکنند، به دلیل فشار افکار عمومی در این زمینه است.
اما در شرایط کنونی رژیم صهیونیستی نیاز دیگری به صلح پیدا کرده است که از زمان آقای انورسادات بسیار متفاوت است. رژیم صهیونیستی از سال ۲۰۰۰ و از زمانی که از جنوب لبنان خارج شد تا کنون هیچ پیروزی نه در عرصه نظامی و نه در عرصه سیاسی به دست نیاورده بود. این موضوع با توجه به جنگ ۳۳ روزه با حزب الله که به نوعی موجب شکست بزرگترین ارتش منطقه و حتی به گفته برخی ششمین و یا سومین ارتش بزرگ جهان شناخته می شد، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بود. صهیونیست ها بسیار تمایل دارند تا بتوانند در عرصه بین المللی پیروزی را به دست بیاورند اما نه در عرصه نظامی و نه در عرصه سیاسی پیروزی را به دست نیاوردند. حتی در مورد غزه هم که به نوعی یک چهار هزارم ایران مساحت دارد، رژیم صهیونیستی شکست خوردند و هربار که جنگی را در این زمینه به راه انداختند، با شکست مواجه شدند. با این که در همه این جنگ ها رژیم صهیونیستی شروع کننده جنگ بود با این حال خودشان پیشنهاد آتش بس دادند.
این موضوع با توجه به شرایط کنونی که مسئله بازپسگیری بلندی های جولان مطرح است از اهمیت زیادی برخوردار است. بنابراین نیاز به صلح را صهیونیستها با ترامپ مطرح کردند. درواقع رژیم صهیونیستی با این ترفند با آمریکا وارد مذاکره شد که اگر ترامپ بتواند عادی سازی روابط رژیم صهیونیستی با اعراب را به سرانجام برساند، خود او هم به عنوان یک برگ برنده در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا می تواند از آن استفاده کند. صلح هم به نفع رژیم صهیونیستی و هم به نفع آمریکاست. حتی سال گذشته که از معامله بزرگ قرن هم رونمایی شد، در آن آقای ترامپ، نتانیاهو و سه سفیر کشورهای بحرین، امارات و کویت حضور داشتند. این توافقی هم که در رابطه با عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی صورت گرفته است از نظر اهل فن بسیار پیش پا افتاده و از نظر عوام بسیار بزرگ است. بنابراین این چیزی که اتفاق افتاد به هیچ وجه دستاورد نیست و به مانند این است که مدیر یک کارخانه بزرگ بخاری سازی بیاید و در مراسم تقسیم جوراب برای یکی از کارمندان خود شرکت داشته باشد. در واقع رژیم صهیونیستی به این دلیل در حال تلاش است که می خواهد تا قبل از رفتن ترامپ به تمام چیزهایی که می خواهد دست یابد.
آن چه که من در رابطه با این ارتباطات میان کشورها در منطقه می بینم بیشتر از این که بخواهد به صورت نیاز باشد، مبتنی بر رخدادهایی است که در منطقه اتفاق افتاده است. اما این نوع از روابط در شکل کنونی بیشتر به نوعی نمایش و شعار شبیه است. این که یک رئیس جمهور با سه سفیر در کنار هم می ایستند و یک فضای ذهنی چند ماهه را ایجاد کرده و کار خود را بسیار هم بزرگ جلوه می دهد، صرفا یک نمایش است. مثلا در مورد بحرین صرفا به یک امضای اولیه بسنده شده که نه توافق سیاسی، امنیتی و نه تجاری است.
لاسجردی: اصل این موضوع بیشتر از آن که به نفع رژیم صهیونیستی باشد بیشتر به نفع ترامپ است که بخواهد یک برگ برنده ای در این فضای سیاسی داشته باشد. بنابراین ما باید به این سوال پاسخ دهیم که چرا این اتفاق افتاد. من فکر می کنم اتفاقاتی در منطقه ما رخ داده که کشورهای عربی منطقه به سمت عادی سازی روابط خود با رژیم صهیونیستی رفتند. چنانچه مستحضرید روند صلح در منطقه ما بیش از ۳۰ سال عمر دارد. از دهه ۸۰ که بحث عادی سازی و صلح و نگاه جدید به رژیم صهیونیستی مطرح شد تا دهه ۹۰ که نشست «اسلو» به نتیجه رسید کشورهای عربی، سازمانهای بین المللی و چهره های منطقه در این روند صلح نقش داشتند. خاندان سعودی، «امیر عبدالله» که طرح صلح را در دهه ۹۰ عنوان کرد، وزیر دفاع، وزیر امور خارجه و همه نقش داشتند. در واقع تغییراتی در منطقه ما اتفاق افتاد که این فضا را ایجاد کرد به طور مشخص در تحلیل شاخص قدرت در کشورهای عربی موجب شد تا کشوری مانند عربستان تغییراتی را در خانواده سلطنتی خود، از جانب «بنسلمان» به خود ببیند.
آنهایی که در عربستان در قطر یا بحرین و ... در راس قدرتند و در خانواده حکومتی حضور دارند نگاه جدی به موضوع قدرت دارند و موضع ثابت و دقیقی ندارند. من فکر می کنم که همین الان در عمان، عربستان، قطر و امارات تغییرات را در خانوادههای سلطنتی داریم. به نظر من در بحرین اگرچه شاهد تغییر نبودیم یا در کویت احتمالاً خود امیر کویت نسل جدید را خواهد داشت اما تقریباً کسانی که امروز در صف قرار دارند همگی تغییراتی را در خود داشتند. به نظر من این تغییر می تواند یکی از نشانه های اندیشه های جدید یا نگاه های جدید در عرصه سیاسی و این کشورها باشد.
نکته دیگری که در این منطقه است بحث ترتیبات امنیتی منطقه است. یکی از نکات خیلی مهمی که ما در منطقه داریم بده بستان ها، دوری ها و نزدیک ها و واگرایی هاست. به طور حتم وقتی که فضای روابط ما به عنوان یک بازیگر مهم در منطقه خاورمیانه مطرح هست، حتماً نیروهای گریز از منطقه مطرح خواهند شد.آنها طرف کسانی می روند که بتوانند خود را نگه دارند و وقتی که بحث های امنیتی در منطقه ما مبتنی بر سلاح و تسلیحات نظامی است و کشمکش های نظامی مبتنی بر جابجایی ها انجام می شود، کشورهای عربی در این فضا به دنبال چاره جویی هستند. درواقع آن ها به دنبال این هستند که یا خودشان را حفظ کنند و خودشان را تقویت کنند. لذا در دوره ترامپ ما این مسئله را بسیار شدید تر می بینیم. روابط آمریکا با عربستان، قطر، کویت و بحرین و کشورهای دیگر در منطقه تشدید شده است. چرا که در فضای خرید و فروش سلاح یا بحث تقویت پایگاه ها و چیزهای دیگر، فضای فعلی به عنوان ادامه روند صلح یا قرارداد همکاری یا ورود رژیم صهیونیستی به منطقه، به تغییر و تحولات منطقه و شاکله قدرت بازمیگردد.
نکته دیگری که گمان میکنم در این فضای شکلگیری جدید موثر است «استقلال رای» کشورهای عربی است. جناب قنادباشی هم مسئله بنده را تایید می کنند. مثلا قطر یا تا حدود زیادی اماراتیها در تحولات اخیر منطقه مانند بحران سوریه یا بحران لیبی، تلاش چندانی نکرده تا ذیل پرچم عربستان حرکت کند. اینها خودشان میخواستند تا استقلال عملی داشته باشند. به یاد دارم تا چند سال پیش دوحه مرکز گفتگوهای فلسطینی- فلسطینی شده بود. در واقع از میان کشورهای کوچک منطقه خودمان که همیشه تا چند سال پیش با عربستان تعریف می شدند و نگاه عربستان به آنها کمک می کرد تا در راستای سیاست خارجی تصمیم بگیرند الان به دنبال استقلال عمل هستند. استقلال عمل به این معنا که خودشان بخواهند وارد یک معرفی و یک موضوع جدید بشوند و در آنجا ابتکار عمل خودشان را داشته باشند. آن ها میخواهند شخصیت مستقلی از خودشان در حوزه اقدامات و سیاستهای خارجی نشان دهند و تصمیمات خودشان را داشته باشند. به این ترتیب عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی را هم در همین حوزه تعریف میکنند و میخواهند خودشان را به صورت مستقل از عربستان نشان داده و وارد روابط دیپلماسی جدید با رژیم صهیونیستی یا کشورهای دیگر باشد که استقلال عمل از خودشان نشان بدهند. این موضوعات ربطی به فشار آمریکا یا عربستان یا جای دیگر ندارد. این کشورها در حال تلاش هستند تا بتوانند استقلال عمل خودشان را نشان دهندکه بخشی از آن در این نشست ها صورت می گیرد و بخشی در اظهارات و بخشی دیگر از اقدامات عملی که در منطقه دارند. نکته دیگری که باید در منطقه مورد توجه قرار گیرد این است که مناسبات منطقه ما از مناسبات سنتی کشورهای عربی در حال فاصله گرفتن است. یعنی ما در کشور های عربی شاهد افزایش متغیرهای رفاه اجتماعی هستیم. بحثهایی مانند «آموزش»، «ثروت»، «رفاه» و یا شبکه های اجتماعی حتی با برخورداری از مباحث رفاهی، دیدگاه های جدید از زندگی مدرن را دارند که موجب شده تا تفکرات این کشورها عوض شود.
مظاهر جدید زندگی شهری موجب شده که ما در دیدگاه ها و تفکرات مردم منطقه شاهد تغییراتی از تفکرات سنتی به تفکرات مدرن باشیم. به عقیده من حتی در این فضای جدید با مسئلهای به نام «ناسیونالیسم» کمتر مواجه هستیم. در رابطه با همین واکنش هایی که به این دو قرارداد صلح در منطقه صورت گرفت اگر مقایسه ای داشته باشیم با نشست کمپ دیوید یا نشست اسلو در دهه ۹۰ ، متوجه خواهیم شد که این واکنش ها چندان شدید نبود. در صورتی که تا چند سال پیش اگر مسئلهای در رابطه با رژیم صهیونیستی و کشورهای عرب اتفاق میافتاد و از اتفاقاتی که در رابطه با عادی سازی روابط صحبت آن هم می شد طوفانی از واکنشها به پا می شد. درواقع واکنش ها آنقدر زیاد بود که از افراد سینمایی، سیاسی یا چهره های دیگر همگی وارد عرصه عمل شده و واکنش شدیدی نشان میدادند و این هم به دلیل این بود که رژیم صهیونیستی نقطه مقابل این کشورها بود.
بنابراین فضایی که کشورهای عربی منطقه در آن تصمیم گرفتند بیشتر ناشی از ذائقه ها و فضاها و سلیقه ها است و شاکله قدرت هم در این کشورها عوض شده است. در مجموع آنچه که خیلی مهم هست این است که در روند فعلی کشورهای عربی یک قدمی را برداشتند. یعنی گام اول را برداشتند و من معتقدم که امارات و بحرین گام اول از هزاران گام را برداشتند که باید در راستای رسیدن به توافق کامل با رژیم صهیونیستی بدان صورت که مد نظر این رژیم هم هست برداشته شود. به طور حتم رژیم صهیونیستی میخواهد تا کشورهای عربی در همه زمینه ها با این کشور همراه باشند. تلآویو قصد دارد تا در روند توافق با بحرین و امارات به همان ترتیب پیش برود که با تشکیلات خودگردان فلسطین و مصر پیش رفته بود. به نظر من صهیونیستها در صددند تا کشورهای عربی را به طور کامل به سوی خود جذب کنند. اما به عقیده من این اتفاق رخ نخواهد داد چرا که هنوز هم در بین کشورهای جهان عرب چهره های شاخصی وجود دارند که همچنان علایق و چفت و بست های یک جامعه سنتی را با خود دارند که این جامعه سنتی با رژیم صهیونیستی سر سازش ندارد. البته باید گفت که اصل این اتفاق در منطقه ما خیلی اتفاق بزرگی نیست. البته ممکن است سال ها بعد اتفاقاتی رخ بدهد که بخشهای دیگری از این روند مشخص شود که بزرگی آن را نیز نشان دهد. به طور کل من علت این نوع توافقات را تغییراتی می دانم که در سلایق و ذائقه برخی از خانواده های سلطنتی و حکومتی کشورهای منطقه رخ داده که نشان میدهند تحت نفوذ و سیطره آمریکا هستند و با کوچکترین فشاری از ناحیه این کشور بلافاصله هر اقدام لازم را در راستای منافع آمریکا و غرب انجام می دهند.
ایرنا: آیا به نظر شما این یک دومینو است که سایر کشورهای عربی را هم در بر میگیرد و آن ها را به سمت عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی سوق می دهد یا خیر؟
لاسجردی: من واقعاً درکی از این که بقیه کشورها هم به این سمت خواهم رفت ندارم. این که بخواهم بگویم از این شش کشور عربی همه به این سمت خواهند رفت من نظری نداشته و درکی از این قضیه ندارم. اما به طور حتم کاری که رژیم صهیونیستی به دنبال آن است و آمریکا هم در آن نقش دارد این است که حداقل در فضای ارتباطات بگویند این ارتباط وجود دارد. به نظر می رسد که عربستان نسبت به سایر کشورهای عربی از بقیه جلوتر است چرا که هم روابط بیشتری با رژیم صهیونیستی دارد و هم در طرحهای صلح دهه ۸۰ عربستان نقش فعال تر و موثرتری داشته است. در خصوص طرفهای فلسطینی هم عربستان ارتباطات بیشتری دارد. بنابراین اگر عربستان حس کند این جایگاهی را که در مقابل رژیم صهیونیستی در منطقه دارد از دست بدهد به نوعی وجاهت خود را هم از دست داده است. کشوری مانند عربستان هنوز تصمیم درستی نگرفته است که بخواهد در این رابطه چه اقدامی را انجام دهد. اما کشورهای کوچک دیگر مانند بحرین امارات و قطر که نه هماوردی درمقابل رژیم صهیونیستی دارند و نه برای آنها مهم است که در مناسبات قدرت بقیه برای آنها چه محاسباتی داشته باشند لذا آنها را به جلوی این صف آورده اند تا بتوانند در سال های آینده این مسئله را مدیریت کنند.
نظر شما