انعکاس درگذشت بزرگمرد موسیقی ایران در روزنامه‌های اصلاح‌طلب و اصولگرا

تهران- ایرنا- روزنامه‌های داخلی با گرایش‌های سیاسی مختلف به خبر درگذشت خسرو آواز ایران واکنش‌های متفاوتی نشان دادند اما بررسی میزان مطالب و یادداشت‌های درج شده در این نشریه‌ها از جایگاه ویژه این هنرمند در میان احاد جامعه و اهالی رسانه‌ها حکایت دارد.

پنج‌شنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹ خورشیدی خبرگزاری‌ها یک به یک خبر درگذشت، استاد محمدرضا شجریان را روی درگاه خروجی خود قرار دادند و این به معنای پایان یک تاریخ زنده در عرصه موسیقی بود، یعنی استاد پس از تحمل یک دوره طولانی چهار ساله دعوت حق را لبیک گفت. خبر درگذشت استاد محمدرضا شجریان در روزنامه شنبه ۱۹ مهر انعکاس گسترده ای داشت در نگاهی کلی به نظر می رسد که حجم مطالب مربوط به استاد شجریان در روزنامه های اصلاح طلب، فزونی قابل ملاحظه ای داشته است.  

رسانه‌های اصلاح طلب

تسلیت به ملت ایران

روزنامه اعتماد صفحه نخست خود را به درگذشت این هنرمند فقید اختصاص داد و در مطلبی با عنوان تسلیت به ملت ایران نوشت: بسیاری از شخصیت‌ها درگذشت استاد شجریان را به طرق مختلف تسلیت گفته‌اند. از جمله این افراد داریوش آرمان- عباس آخوندی- سعید آقاخانی- حجت‌الله ایوبی- محمد الهیاری- حسینعلی امیری-  محمد اصفهانی- سیدمحمدعلی ابطحی- معصومه ابتکار- علیرضا افتخاری- امیر آقایی - حمیدرضا ابراهیم‌زاده- لیلا ارشد- شینا انصاری- نعمت احمدی- زهرا ابطحیان- علی احمدنیا- حسن اسدی زیدآبادی- زهرا احمدی‌پور- ویشکا آسایش-  علی آشتیانی‌پور- صابر ابر- سیامک انصاری- پریناز ایزدیار- همایون اسعدیان- خسرو احمدی- مینا اکبری- نرگس آبیار- امیر آقایی- آناهیتا افشار- پگاه آهنگرانی- دانش اقباشاوی- ماهور الوند- حمیدرضا آذرنگ- پردیس احمدیه- ابراهیم ابراهیمیان- رضا انصاریان- ستاره اسکندری - حسن اسلامی اردکانی- حبیب احمدزاده- اسدالله امرایی- شاهد احمدلو- محمد آفریده- عبدالله اسکندری- گلاب آدینه- محمد احمدی- محمدامیر یاراحمدی- محمد احصایی- شهلا انصاری- سحر آزاد- حمیدرضا اکبری- آرش آبایی- امیر انوش‌فر و ... هستند.

این روزنامه در گزارشی دیگر متن منتشرنشده‌ به قلم فریدون مشیری درباره محمدرضا شجریان می آورد و می نویسد: محمدرضا شجریان که ابتدا در واحد موسیقی با نام سیاوش آغاز به کار کرد. می‌توانم گفت که محیط آنجا و قدردانی و محبت استادان را بهترین جا برای نشو و نما و پیشرفت خویش یافت و چنین هم بود. من هر روز شجریان را در واحد تولید موسیقی در اتاقی می‌دیدم که تنها، پای دستگاهی می‌نشست و به صفحات آواز ‌خوانندگان قدیمی مثل قمر، ظلی، تاج، طاهرزاده و ادیب گوش می‌داد. بعضی از آن صفحات صدای پاک و روشنی نداشت و با خش‌خش بسیار همراه بود. شجریان برای اینکه جزییات حالات همان صدای ضعیف و دور را خوب‌تر بشنود و درک کند گوشش را تا نزدیک سطح صفحه پایین می‌آورد و من شاهد بودم که گاه چند ساعت به همان حالت، صفحه را دوباره و دوباره گوش می‌دهد و این کار چند ماه ادامه داشت. من از شوق یادگیری و همت و پشتکار او حیرت می‌کردم، مثل اینکه هرگز از آموختن و تحقیق و پژوهش خسته نمی‌شد.

مرغ سحر پر کشید

روزنامه ابتکار در گزارشی آورد: «من، محمدرضا شجریان، فرزند ایران. صدای من جزئی از فرهنگ کهن ایران است که می‌خواهد به مردم جهان یادآور شود که ما دارای چه فرهنگی هستیم، فرهنگ انسانی، فرهنگ عشق و صفا و پیامی جز دوستی، عشق و زندگی و خوشحالی در زندگی برای مردم ندارم…نمی‌دانم اینکه می‌نویسم گزارش است یا چه، راستش را بخواهید امروز و در این لحظه نمی‌خواهم هیچ اصولی از اصول خبرنگاری را رعایت کنم، می‌خواهم از دل بنویسم، از دل خودم و از دل شما. امیدوار بودم که هیچگاه، هرگز و هرگز روزی نیاید که مجبور به نوشتن این کلمات باشم. لذت هم‌عصری با شجریان چیزی نیست که بشود توصیفش کرد همانطور که نمی‌شود درد از دست دادن اسطوره موسیقی ایران را نوشت. آنچه در این گزارش می‌خوانید نه گفت‌وگو با شاگردان استاد است و نه گفته‌های دوستانش. این گزارش تنها حرف‌های شما است، چرا که در این درد ما همه با هم همدردیم. «همراه شو عزیز، تنها نمان به درد، کاین درد مشترک، هرگز جدا جدا درمان نمی‌شو».

تو خامشی، که بخواند؟

روزنامه همدلی در گزارشی می آورد: هیچ نامی در نیم قرن اخیر به اندازه نام محمدرضا شجریان با زندگی و فرهنگ مردم فارسی‌زبان جهان پیوند نخورده است. خواننده موسیقی سنتی ایران که مرزهای حوزه فعالیت تخصصی‌اش را به کناری زد و از فضای عمومی زندگی مردم ایران سربرآورد. او اگرچه گاه می‌توانست از زبان سعدی، حافظ، مولانا، نظامی، عطار، خیام و همه قله‌های شعر فارسی با مردمان همدل و همراه شود و برموج عاطفه آنان بنشیند و لحظات زیبایی برایشان خلق کند، اما گاه نیز توانست بر بال‌های شعر امروز ایران نیز سوار شود و روح ملکوتی خود را در آن بدمد و البته اعتراض نهفته در گلوی مردمان را در دستگاه‌های موسیقی ایرانی بپردازد و زبان‌شان شود و از این منظر او چهره‌ای دیگر می‌شود که اگرچه بسیارانی صدایشان را در صدای او می‌دیدند و می‌شنیدند، اما کسانی نیز او را برنتابیدند و در محدودیت او و صدایش کوشیدند. اکنون که او رخت از این جهان برکشید و درکنار یکی از نمادهای ایران یعنی حکیم ابوالقاسم فردوسی آرمیده است، اگرچه بسیاری درباره‌اش سخن گفته و خواهند گفت اما چهره شجریان در سخن قله‌های ادب معاصر، تصویر گویاتر و باکیفیت‌تری است که مناسب با جایگاه اوست؛ جایگاهی که او را بر صدر عواطف و اندیشه‌های مردم ایران نشانده است.

جان از تن آواز رفت

روزنامه آفتاب یزد بخش عمده نیم صفحه خود را انعکاس خبر درگذشت استاد شجریان اختصاص داد و در گزارشی نوشت: عصر روز پنجشنبه ۱۷ مهر ماه که دو روز از آن می‌گذرد، بالاخره آن اتفاقی که ایران و ایرانی از آن می‌ترسید و در دل مدام از خدا می‌خواست که رخ دادنش را به تعویق بیندازد و حتی اگر می‌شود این یک مورد را استثنا قائل شود و حضرت ملک الموت را به سراغ نازنین مرد موسیقی ایران استاد محمدرضا شجریان که بحق عنوان خسرو آواز ایران برازنده شخصیت هنری اوست، نفرستد، اما دریغ و افسوس که خداوند در قرآن وعده کرده که «هر نفسی طعم ناگوار مرگ را خواهد چشید» و دریغا که این بار نوبت روح بزرگ هنرمند عرصه موسیقی بود که از کالبد جسمانی خود رها شود و در اوج آسمانها به پروردگار مهربانش بپیوندد. خبر کوتاه بود اما همین کوتاهی آنقدر غمبار و غم انگیز و غم افزا بود که داغش تا سالهای سال بر دل دوستداران صدای بی‌نظیر خواننده دعای ملکوتی «ربنا» خواهند ماند.

خداحافظی با حافظ موسیقی ایران

روزنامه مردم سالاری در گزارشی می نویسد: استاد محمدرضا شجریان پنجشنبه روی در نقاب خاک کشید. مرگ او، چونان که مولانا در سوگ سنایی گفت، رخدادی کوچک و خُرد نیست؛ چه شجریان در سکوت و خاموشی زمانه، غریو و امید سر می‌داد تا شاید به خفتگانِ خفته و خسته‌روان شوقی بخشد تا لحظه‌ای دل از دروغ و فریب و سیاهیِ زمانه برهانند، ذره‌ای از آفتابِ عشقِ بیداری را حس کنند و در تصویرِ اندیشه‌های آزادیخواهانه و انسانی رندانِ پارسی‌گو و شعرهای آنان تأمل و درنگی داشته باشند. او بود که می‌کوشید تا در تیرگیِ جانها و ویرانکده‌ی خاموش که کسی به چهره‌اش شوقی نمی‌آید، شوری برافروزد و خفتگانِ سردچالِ زمانه را از خوف و خیال برهاند و در رگ و پی مردمان رنجور، ستم‌دیده و فریب‌خورده جنبیدنی دراندازد و در فواره‌ی سیاهیها و ستمهای آشکار اشک شوقی به چشمان پرخون و آکنده از خشمشان دراندازد و همه‌ اینها را نیز در پرده‌ی کنایه‌ی آواز و گوشه‌ی تصنیف بخواند: در غم و خفقان کاویدن بس است! جنبشی در جانِ جهان برانگیزید!

آواز ایران بلندتر می شود

روزنامه آرمان ملی در گزارشی می آورد: «مرغ سـحر ناله سر کن، داغ مرا تازه‌تر کن، زآه شرر بار، این قفس را، برشکن و زیر و زبر کن» هنوز باورش سخت است؛ همه امیدوار بودند که باز هم خبر درگذشت استاد محمدرضا شجریان کذب باشد اما افسوس که این بار تکذیب نشد و درگذشت استاد شجریان در بیمارستان جم تهران عصر پنج‌شنبه صحت داشت. پس از اعلام خبر درگذشت خسروی آواز ایران بسیاری از دوست‌داران او ناباورانه به سمت بیمارستان رفتند تا به باور پایان حضور شجریان در دنیای خاکی برسند. صدای ضجه‌ها و گریه‌های سوگواران در محوطه اطراف بیمارستان این حقیقت را آشکارتر کرد که محمدرضا شجریان تنها یک خواننده نبود بلکه مصلحی بود که برای آرامش مردم کشورش مرارت‌ها کشید و دم نزد. شجریان با مردم و در کنار آنها بود و در طول عمر ۸۰ ساله خود جز از مردم و برای مردم نخواند. شجریان برای صدای مردم بودن پذیرای هجمه‌ها و نامهربانی‌های زیادی شد اما هیچگاه نپذیرفت خطی هر چند کمرنگ و نازک میان او و ملت فاصله ایجاد کند. به هنرش انگ سیاسی زدند و بهانه خوبی برای محدود کردنش درحالی‌که خودش می‌گفت: «سیاست به تمام ارکان زندگی اجتماعی مردم ورود کرده است. در ایران همه چیز را سیاسی کرده‌اند. حتی اگر در دکان نانوایی به وضعیت آرد هم اعتراضی بشود می‌گویند کار سیاسی انجام شده است. حتی «ربنا» را یک دعای سیاسی کردند».

این روزنامه در گفت و گو با عبدالحسین مختاباد استاد آواز ایران نوشت: اگر هنرمند با نهادهای قدرت زاویه داشته باشد و مسئولان بتوانند به راحتی مسئولیت خود را انجام بدهند و از دغدغه‌های آنها استفاده کنند، آن جامعه روبه رشد است. هنرمندانی که مجیزگو و چاپلوس مسئولان هستند برخلاف منافع آنها رفتار می‌کنند و در نهایت به ضرر آنها تمام خواهد شد. چنین هنرمندی مانند پزشکی است که به بیمار خود دروغ می‌گوید و به وی نمی‌گوید در بدن وی چه اتفاقی در حال رخ دادن است. این در حالی است که شجریان چنین وضعیت نداشت و مانند طبیبی بود که به جامعه خود دروغ نمی‌گفت. متأسفانه این نوع کج‌سلیقگی در دهه‌های گذشته در صداوسیما و برخی نهادهای دیگر وجود داشته است. به دلیل همین کج‌سلیقگی‌ها بوده که در طول چهار دهه گذشته مردم حتی چهار دقیقه از صداوسیما درباره بزرگان هنر این کشور برنامه ندیدند. چرا چنین اتفاقی رخ داده است؟ چه اشکالی دارد در این همه شبکه‌های ملی و استانی در طول ماه چند ساعت در اختیار کسانی قرار بگیرد که مانند مدیران صداوسیما فکر نمی‌کنند و نسبت به وضعیت موجود انتقاد دارند؟ در همه کشورهای جهان هنرمندان برای حضور در رسانه‌ها با هم رقابت دارند. این در حالی است که در ایران این وضعیت برعکس است و بسیاری از هنرمندان واقعی دعوت صداوسیما برای حضور در برنامه‌های مختلف را نمی‌پذیرند و رد می‌کنند.

هرگز نمیرد

روزنامه دنیای اقتصاد در گزارشی می نویسد: سرانجام آن خبر تلخ رسید؛ این بار بی‌آنکه پزشک معروف بیمارستان جم، جلوی دوربین رسانه‌ها قرار بگیرد و دوباره و سه باره و هزار باره خبر را تکذیب کند. دوشنبه هفته قبل ۱۴ مهرماه استاد محمدرضا شجریان برای چندمین بار در بیمارستان جم بستری شد. شرایط بالینی استاد شجریان در بیش از سه روزی که در جم بستری بودند، رو به بهبود نرفت و سرانجام بعدازظهر روز پنج‌شنبه پس از تلاش پزشکان برای احیای او، رخت از جهان زیباشده از آوازهایش بربست و ساعتی بعد، مرگ او به‌طور رسمی از رسانه‌ها اعلام شد و امروز قرار است در مشهد به خانه ابدی برود.

نفس ها ابری، چشم ها گریان

روزنامه ایران در صحفه نخست خود تیتر جان عشاق را برجسته کرد و در سوگنامه‌ای برای استاد محمدرضا شجریان نوشت: بغض آسمان شکست و باران ریز بارید. دو روز است که آسمان سر ایستادن ندارد. می‌بارد، همنوا با مردمی که در سوگ بلندبالایی می‌گریند و می‌خوانند: «با دلم گریه کن، خون ببار.» از بیمارستان جم تا بهشت زهرا. از تهران تا مشهد. از مشهد تا طوس. آخر عالیجناب آواز سنتی ایران چشم بست و پاییز شد. مشهد فرزندش را در آغوش می‌کشد و طوس بار دیگر آرامگاه ابدی برای یکی از حافظان فرهنگ، هنر و ادب این سرزمین می‌شود. آرامگاه کسی که هوشنگ ابتهاج درباره‌اش می‌گوید: حافظ اگر زنده بود شجریان را غرق در بوسه می‌کرد. حال لحظه دیدار نزدیک است. «محمدرضا شجریان» همسایه مهدی اخوان ثالث در آرامگاه فردوسی می‌شود. آنطور که شنیده می‌شود همایون شجریان یک هفته پیش از آنکه پدر خود را از چشم عاشقانش بگیرد با حضور در مشهد و در سکوت کامل مزار پدر را در کنار اخوان ثالث آماده کرده است. جایی نزدیک نیشابور. آنجا که پرویز مشکاتیان خانه ابدی دارد. دوباره بزم‌شان گرم می‌شود. شجریان و اخوان ثالث و مشکاتیان ساز را کوک می‌کنند تا بخوانند «قاصدک‌ هان چه خبر آوردی؟ از کجا وز چه خبر آوردی؟» لابد خبر به گوش محمدرضا لطفی هم می‌رسد. از طوس تا گرگان راهی نیست.

رسانه‌های اصولگرا

درگذشت خالق قطعه ربنا

روزنامه صبح نو در گزارشی نوشت: سیاوش بیدگانی نام خواننده نوظهور دهه‌۴۰ بود که صدای رادیو را به موسیقی سنتی گره زد. کسی که اهتمام به موسیقی سنتی در بازار آهنگ‌های خالتوری او را مشهور کرده بود. اما پس از ۱۰سال بالاخره بیدگانی که یک نام مستعار بود در سال‌۵۰ هویت واقعی خود را علنی کرد. به گزارش نشانک، بیدگانی نام مستعار مرحوم «محمدرضا شجریان» بود. کسی که خواندن را با قرائت قرآن آغاز کرد و از همانجا آن را یاد گرفت. این خواننده پرآوازه موسیقی سنتی ایران پنجشنبه شب پس از سال‌ها بیماری از دنیا رفت. همایون شجریان فرزند او در جمع هواداران پدرش، مخالفت خود را با تبدیل شدن مراسم ایشان به کارزار سیاسی عنوان کرد. پیکر او در شهر طوس امروز به خاک سپرده خواهد شد.

مرغ سحر عزم سفر کرد

روزنامه رسالت در گزارشی می نویسد: محمدرضا شجریان استاد بزرگ آواز ایران پس از ۴ سال مبارزه با بیماری سرطان سرانجام در بیمارستان جم تهران جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. از اوایل بهمن سال ۱۳۹۸، وضعیت ریه‌های شجریان به وخامت گرایید که منجر به بستری شدن در بیمارستان برای عمل جراحی به‌منظور «تعبیه راه عروقی جهت دارورسانی راحت‌تر و مؤثرتر» شد، اما بیست روز پس از مرخص شدن شجریان از بیمارستان، مشکلات تنفسی مجددا او را در روز پنج‌شنبه یکم اسفند ۱۳۹۸ راهی بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان کرد و تا فروردین ۱۳۹۹ در بیمارستان باقی ماند. پس‌ازآن مراقبت ویژه از وی در خانه ادامه یافت تا روز شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹ که با افت سطح هوشیاری، افت فشارخون و شوک عفونی بار دیگر در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان جم بستری شد و پس از حدود ۱۰ روز، ۳ مهرماه از بیمارستان به خانه‌اش منتقل شد، اما بار دیگر  یک‌شنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۹، به دلیل افت سطح هوشیاری در حد نزدیک به کمای مطلق به بخش مراقبت‌های ویژه در بیمارستان جم تهران منتقل شد و عاقبت بعدازظهر هفدهم مهرماه ۹۹، ۱۷ روز پس از ۸۰ ساله شدن، درگذشت.

نوای آخر استاد آواز

روزنامه وطن امروز در گزارشی می آورد: محمدرضا شجریان که پس از ۸ دهه زندگی پنجشنبه هفته گذشته از دنیا رفت، یکی از مهم‌ترین و جریان‌سازترین چهره‌های آواز ایرانی و قطعا مشهورترین خواننده موسیقی سنتی در تایخ ایران است که سال‌ها در قله موسیقی سنتی ایرانی درخشید. شجریان طی این سال‌ها در داخل ایران نیز کنسرت‌های متعددی داشت و البته آلبوم‌های «چشمه نوش»، «گنبد مینا»، «جان عشاق» و «در خیال» را با همکاری با چهره‌هایی مثل محمدرضا لطفی و مجید درخشانی منتشر کرد. او البته یک دوره طلایی فعالیت دیگر نیز داشت که مربوط به همکاری‌اش با کیهان کلهر، حسین علیزاده و همایون شجریان ‌می‌شد؛ ماحصل این همکاری آلبوم‌های «نوا»، «داد و بیداد»، «زمستان» و برگزاری کنسرت‌هایی در اروپا و آمریکا بود. نقطه عطف این همکاری هم برگزاری کنسرت «همنوا با بم» به بهانه زلزله دردناک بم بود که بازتاب بسیاری هم داشت.

روزنامه جوان در گزارشی می نویسد: استاد آواز محمدرضا شجریان درگذشت». برای دوستداران آواز سنتی و موسیقی اصیل ایرانی و برای خنیاگران غزل و دوبیتی و رباعی، این خبر سخت و پذیرفتن آن دشوار است. موسیقی و آواز سنتی ایرانی برای شنونده فارسی‌زبان چنان پر رمز و راز و هزاردستان‌گونه است که به تنهایی از پس غنای روح و روان بسیاری از شنوندگان برمی‌آید. به‌ویژه که آن آواز، برآوردن «غزل حافظ و مولانا و سعدی» یا «رباعی خیام» یا «دوبیتی بابا» از عمق جان باشد؛ و آن موسیقی، لرزش تار و دوتار و سه تار و تنبور و تنبک یا فریاد نی و نی‌انبان و نفیر و نقاره باشد و اگر این همه را از حنجره استادی بی بدیل به گوش جان بشنویم، آن‌گاه ایمان در دل و جان تازه می‌شود و روح آدمی به سوی آفریننده رقص‌کنان خواهد رفت.

روزنامه فرهیختگان در گزارشی می آورد: شجریان یک آوازه‌خوان خارج‌نشین نیست. شجریان یک «نوحه‌خوان کاباره‌ای» نیست، «آوازه‌خوان دوره‌گرد» نیست؛ بیننده آینده تاریک نیست. غرق در شکوه پوشالی چیزی به نام گذشته نیست و البته شجریان حاج‌منصور و آهنگران هم نیست... ت. شجریان چیزی است مثل سلیم؛ اصل جنس. شجریان هشتاد سال با یک آیین‌ خوش‌باشی و ارادت به خیام، متکی به دین خودش و یک احترام عمیق به مردم کشورش زندگی کرد و خواند و مبتذل نشد. چیز کمی است؟

فرودسی، میزبان خسرو آواز ایران

روزنامه خراسان در گزارشی نوشت: محمدرضا شجریان با همه پیشینه طلایی خود، یک میراث بزرگ ملی است؛ اما او میراث‌های دیگری نیز دارد. همایون، پسر بزرگ او که همچنان بعد از پدر باید بار سنگین شجریان‌بودن در موسیقی را به دوش بکشد، یکی از آن‌هاست. دعای «ربنا» که یکی از یادگارهای مانای ذهن ایرانی‌ها محسوب می‌شود و او آن را به صورت بداهه خوانده، یکی دیگر از این میراث‌های نامیرا و تنها اثر ثبت‌شده شجریان در فهرست میراث فرهنگی ناملموس ایران است. شجریان که در کودکی تحت‌تعلیم پدرش مهدی شجریان قاری برجسته مشهدی بود، یک مجموعه تلاوت قرآن به نام «به یاد پدر» دارد که آن را به یادبود او منتشر کرد.

جمع‌بندی

با توجه به درگذشت استاد شجریان، اغلب روزنامه های اصلاح طلب چاپ شنبه ۱۹ مهر، صفحه نخست خود را به انعکاس درگذشت این هنرمند اختصاص دادند و در تیتر یک به فقدان این هنرمند محبوب و مردمی پرداختند و هرکدام به صورت جداگانه چندین یادداشت برای این استاد بزرگ موسیقی منتشر کردند اما جلوه بازتاب این خبر در روزنامه های اصولگرا متفاوت بود به صورتی که  کیهان در صفحه نخست خود هیچ متن یا عکسی در خصوص شجریان منتشر نکرد و روزنامه رسالت نه در تیتر نخست بلکه در یکی از تیترهای فرعی و در کادر بالای صفحه نوشته که «مرغ سفر عزم سفر کرد». صبح نو دیگر روزنامه اصولگرا هم در یک تیتر فرعی نوشت: درگذشت خالق قطعه ربنا.

وطن امروز دیگر روزنامه اصولگرا نیز در یکی از تیترهای فرعی با عنوان «نوای آخر استاد  آواز» به صورت مختصر به کارنامه هنری شجریان پرداخت اما روزنامه جوان در ستون کنار صفحه نخست خود تیتر «جان از حنجره آواز رفت» را برجسته کرد و همچنین روزنامه خراسان برخلاف دیگر روزنامه های اصولگرا در صفحه نخست تصویری بزرگ از استاد شجریان کار کرد و در تیتر آن نوشت «فردوسی، میزبان خسرو آواز ایران». روزنامه فرهیختگان نیز در تیتر صفحه نخست با تصویری بزرگ از خسرو آواز ایران نوشته است: «بدرود حافظ آواز».

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha