سریال آقازاده این روزها پربینندهترین سریال در شبکۀ خانگی است که به دلیل مجموعهای از عوامل (از عنوان سریال گرفته تا محتوایی که مطرح میسازد، اسامی برجسته سینمایی و ...) اقبالی را به جهت جذب مخاطب دریافت کرده است. اقبالی که در ترکیب با حواشی این سریال که برجستهترین آن پربینندهشدن سکانس صیغه بود، باعث شد حرف و حدیثهای زیادی حول این سریال در جریان باشد. بحث سوءاستفادۀ فرزندان صاحبمنصبان از قدرت پدر که چند سالی است با عنوان آقازادگان در جامعه از آن یاد میشود، محوریت سریال آقازاده است که البته در ترکیب با موارد دیگری که بعضا کمتر از آن صحبت شده یا بدان پرداخته شده است (موضوعاتی چون حراج آثار هنری در حراج تهران) آقازاده را به سریالی که تبدیل کرده که این روزها زیاد نامش را میشنویم.
ابهامات و سوالات در سریال آقازاده بسیار است؛ از شباهت واقعیتها و شخصیتهای سیاسی و عملکرد آنان تا موضوعات و مفاهیمی که خالق اثر در آن به کار گرفته است. بخش نخست این مصاحبه با عنوان از آقازادههایی گفتیم که صدایشان دیگر شنیده نمیشود منتشر شد و آنچه در ادامه میآید بخش دوم و پایانی گفت وگوی خبرنگار فرهنگی ایرنا با حامد عنقا طراح، فیلمنامهنویس و تهیهکننده سریال آقازاده است که در یک روز پاییزی و در دفتر وی انجام شده است.
به نظر میرسد در این سریال اشارههای زیادی به اتفاقات و جریانهای سیاسی و اشخاص شده؛ مانند سکانس اسلحهای که امیر بحری دارد و رسانهها گمانهزنی کردند داستان پرونده آقای نجفی را به ذهن متبادر میسازد. آیا چنین است و این اشارات که بعضاً رسانهها به آن اشارهکردهاند را تأیید میکنید؟
این موارد که طرح شد برخی گمانهزنیهایی بود که بعضی رسانهها نسبت به داستان داشتند. اشکالی هم ندارد و رسانهها صاحب حق هستند که درباره موضوعات هر حدسی دوست دارند، بزنند.
گمانهزنی رسانهها نشان میدهد تماشاگر درگیر لایه زیرین قصه شده
یعنی این اشارهها و شخصیتپردازیها با نیت مطرح نشدهاند؟
در قصه میبینید اینها واقعاً هیچ ربط مستقیمی به بسیاری از این اتفاقات دارد و ندارد؛ یعنی یکچیزهایی شبیه است و یک چیزهایی شبیه نیست. آقای بحری در داستان ما مرد دوزنه نیست و قرار است وزیر شود و ... درنتیجه این موضوع ربطی به آقای نجفی ندارد.
ضمن اینکه دلیل نمیشود که تا قیام قیامت در هر فیلمی کسی زنی را با اسلحه کشت، محمدعلی نجفی باشد. ممکن است آدمها بتوانند از این موضوعات برداشتهای خاص خودشان را بکنند و ما از این برداشتها استقبال میکنیم؛ برای اینکه هرچه این برداشتها بیشتر شود، نشان میدهد تماشاگر درگیر لایههای زیرین قصه شده است و صرفاً بهعنوان یک سریال عادی که ببیند و بعد درگیر زندگیاش شود با موضوع مواجهه نمیشود و این خوب است.
یکی از موضوعاتی که در این داستان بسیار سؤالبرانگیز است این است که چرا حامد (با توجه به اینکه یک نیروی امنیتی است) متوجه پیشینه دختر نمیشود؟
اولاً دختری را در خیابان دیده و دختر خودش را به او عرضه نکرده است؛ ثانیاً آن کسی که دختر را پیداکرده و خواستگاری کرده و تحقیق محلی انجام داده، مادر است. درنتیجه علم خود را بهعنوان تماشاگر با علم کاراکتر یکی نگیرید (ولی در خود سریال بهکرات دیدید که رئیساش و پدرش نسبت به موضوع اشراف داشتند).
به دلیل شغل و تخصصی که این شخصیت دارد، قطعاً علم او باید بیشتر از مخاطب عادی باشد.
نه لزوماً؛ این تصوری است که ما نسبت به دستگاههای امنیتی داریم. اصلاً اینگونه نیست. چهبسا تابهحال از این موارد رخداده باشد. ضمن اینکه وقتی کار به قرار ازدواج میرسد سکانسی داریم که محسن، ارشد حامد با بازی آقای لطیفی، سراغ حاج رضا میآید و به او حقایق را میگوید. موضوع این نیست که حامد چرا فریب خورد یا نخورد، چون اصلاً حامد فریبی نخورده است. این موضوع را دقت نمیکنید که حتی حامد اگر کاملاً ناآگاه بود و حتی حاج رضا هم خبر نداشت، قبل از عقد و قبل از اینکه این دو زن و شوهر شوند، خود راضیه داستان را به حامد میگوید. قصه ما فریب خوردن حامد نیست چراکه حامد اساساً فریب نخورده و این از آن خطاهایی است که تماشاگر دوست دارد، باورش شود. حامد وقتی سر سفره عقد نشست، عالم بود که با چه کسی ازدواج میکند.
اگر این دختر بر اساس قصۀ فیلمنامه عاشق او نشده بود و اعتراف نکرده بود چنین اتفاقی نمیافتاد.
دقیقاً به نکته خوبی اشاره کردید؛ و اهمیت همان سکانس محرمیت. موضوعی که اینجا مهم است، این است که آیا عشق میتواند بر همه آموزههایت غلبه کند؟ آیا عشق میتواند بر تمام درست و غلطهای ذهنیای که به تو آموزش دادهاند، غلبه کند؟ آیا عشق بخشش میآورد؟
در سکانسی که مانلی و سارا حرف میزنند و سارا میگوید «چرا حامد باید بعدازاینکه بفهمد تو چهکارهای، تو را ببخشد؟ و مانلی میگوید شاید به خاطر عشق».
آیا ممکن است این موضوع باعث چیزی شود؟ ما فرض گرفتهایم میشود؛ نمیگویم که در عالم واقع هم ممکن است یا نه اما در قصه فرض گرفتهایم که ممکن است و درام از همینجا آغاز میشود.
موضوع سؤال در اینجا اصلاً راضیه نیست، سؤال این است که حامد چرا با توجه به نوع زندگی و شغلش هیچ ابهام و سؤالی نسبت به شیوه زندگی راضیه ندارد؛ سؤالی که حتی در سکانسی مادربزرگ راضیه مطرح میکند و از او میخواهد به شمال برگردد و کار کند.
برای حامد این سؤالها مطرح نیست چون در پیشینه راضیه زندگی نکرده. ممکن است ما تصوری از آدمهای امنیتی (به دلیل شناخت درست یا غلطمان) داشته باشیم اما لزوماً این تصور با واقعیت یکسان نیست و این به معنای اشتباه مخاطب نیست بلکه به معنای اشتباه مقایسه است؛ یعنی حرف شما درزمینهٔ خودش درست است اما وقتی در زمینهای که تعریف کردهایم، قرار میگیرد، تعارض پیدا میکند. در اینجا شما ممکن است بگویید من کلیت این زمینه را قبول ندارم، سلمنا، هیچ اشکالی ندارد و دست ما بالاست؛ اما نمیتوانید از ما بخواهید علم خودمان را نسبت به این موضوع نادیده بگیریم. این درصد خطا در تمام دنیا و در این مملکت برای نیروهای امنیتی ممکن است.
اذکار در تیتراژ سریال کارکرد بیرونی دارند
اینکه شما از قرآن و ادعیه برای تیتراژ استفاده میکنید، برای این است که اثر را اثری دینی معرفی کنید؟
دلیل این اذکار، دینی بودن اثر نیست و هنوز هم نگفتهایم ارتباط این مواردی که بهعنوان اذکار (و نه بهعنوان آیات) در تیتراژ آمده، چیست؛ این موضوع را هنوز باز نکردهام و گذاشتهام تا در قسمت آخر آن را باز کنم که ربط این موارد با محتوایی که میبینید چه چیزی است.
نه در این کار، نه در سریال پدر و نه در هر کار دیگری، با استفاده از اذکار و آیات و ادعیه کار مذهبی نمیشود؛ چنانکه در ابتدای همه کارها بسمالله، یالطیف، هوالقادر نوشته میشود ولی آن کارها لزوماً دینی نیستند.
دوست ندارم درباره این موضوع الآن صحبت کنم ولی چون شما اولین کسی هستید که به موضوع اشاره کردید، میگویم هرکدام از این اذکار به نسبت اتفاقاتی که در درام میافتد، یک کارکرد بیرونی دارند؛ البته نه مانند سریال پدر که آیه قران مربوط به محتوای آن قسمت بود.
یعنی این اذکار ربطی به همان قسمت ندارند؟
البته این اذکار حتماً به آن قسمت ربط دارند ولی لزوماً ربط آن محتوایی نیست.
ضربه نهایی به مخاطب در اولین قسمت؛ سلیقه روایی است
شما در اولین قسمت داستان، ضربه نهایی را به مخاطب میزنید و تماشاگر را با مرگ شخصیت اصلی مواجه میسازید که تازه پسازآن قرار است، معرفی شود؛ تصور نمیکنید این شیوه درجایی میتواند جذاب باشد که ندانیم داستان چه هست و قرار است چه شود؟
این یک سلیقه روایی است؛ یعنی یک سلیقهای میپسندد که اینگونه باشد و دیگری نمیپسندد. اینکه کدام سلیقه میتواند بهصورت مفروض بر دیگری غلبه کند را یک شاخصهٔ سوم میتواند تعیین کند که در اینجا بحث مخاطب است؛ و به نظرم مخاطب درنهایت بهترین قاضی است.
و البته مخاطب حتماً برایمان مهم است اما برایمان مهمتر است که حرف لایه دوم سریال در دهان آدمها بیفتد. ما سریال نساختهایم برای اینکه صرفاً اوقات فراغت شما را پرکنیم بلکه سریال ساختهایم که حرفی بزنیم و اتفاقی در کف جامعه بیاندازیم.
وقتی واکنش از آن میگیریم، مثلاً وقتی میبینیم در جلسه رأی اعتماد وزیر هم دربارهاش صحبت میشود و سکانسی از قسمت ۱۴ را با اتفاقاتی که برای رأی اعتماد میافتد مشابهسازی میکنند یا هر چیز دیگری، اینها برایمان مهم است اما همه اینها دلیل این نیست که سریال خیلی خوبی ساختهایم. همانطور که نبود اینها باعث نمیشود بگوییم سریال بدی ساختهایم.
اینها اتفاقات عَرَضی است که میافتد و میگذرد؛ پنج هفته پیش همه درباره سکانس آش و شکلات حرف میزدند اما امروز آدمهای کمی دراینباره صحبت میکنند. تجربه ما میگوید که اینها کف روی آب است و میآید و میرود.
نیازی به پول سازمان اوج یا جای دیگری ندارم
در مصاحبههای پیشین گفته بودید ریالی دستمزد از سازمان اوج نگرفتهاید و حتی در سرمایهگذاری کار سهیم بودهاید؛ همیشه وقتی سرمایهگذاری پایکار میآید واکنشهای مثبت و منفی را هم همراه خودش میآورد، کمااینکه اگر با صداوسیما یا هر نهاد دیگری هم کار کرده بودید، نقدهای مثبت و منفی خاصی داشتید؛ اگر بحث مالی مطرح نبود چرا با اوج کار کردید؟
ما سریالی به نام آقازاده ساختیم که بگوییم همه آدمها بر اساس منافع مادیشان تعریف نمیشوند. بهشخصه نیازی به پول سازمان اوج یا جای دیگری ندارم. برای من سازمان اوج به شکلی که سایرین تعریف میکنند، نیست. مدتها بود قرار بود با سازمان اوج کار کنیم که بالأخره اتفاق افتاد و حرف زدیم. با احسان محمدحسنی، رئیس سازمان هنریرسانهای اوج، جلسات متعدد داشتم و پس از ساعتها گفتوگو به همفکری رسیدیم اما دو نکته داشتم: یکی اینکه میخواستم حتماً اثر در شبکه نمایش خانگی باشد تا بهجای اینکه مدام نفی شبکه نمایش خانگی کنیم، یک کار ایجابی انجام دهیم و بگوییم در این مدیوم هم میشود چنین کاری ساخت که مردم ببینند و نهتنها بدشان نیاید که دوستش هم داشته باشند؛ ضمن اینکه بسیاری مسائلی که سایرین هم به آن معترض هستند، در سریال نباشد. البته ممکن است در این سریال هم موارد دیگری باشد که طبیعی است.
ریزدستمزدهای آقازاده را منتشر خواهیم کرد
مورد دوم این بود چون به موفقیت کارمان علاقه داشتم و دوست نداشتم بهعنوان پیمانکار سازمان اوج باشم، پیشنهاد دادم در صورتی کار را انجام دهیم که با نسبتهای متفاوت یک ریال چه در حوزه فیلمنامه و چه در حوزه دیگر دستمزد نگیرم و حتی بخشی از هزینه کار را به جهت سرمایهگذاری تعهد کنم. البته که پذیرش آن برای اوج به این راحتی نبود و به این سرعت استقبال نشد و طول کشید.
برای ساخت آقازاده آنچه در این سالها اعتبارمان بوده را آوردهایم؛ یعنی مثلاً امیر آقایی دوست ماست و به او گفتهایم اگر قرار است ماهانه ایکس میلیون تومان دستمزد بگیری در کار ما بیا و ایکس منهای ایگرگ بگیر و قرارداد ببند.
اگر ریز دستمزدهای آقازاده را (که انشاالله در انتهای کار منتشر خواهم کرد) ببینید، باورتان نمیشود بازیگران قدری مانند امین حیایی، امیر آقایی، خانم نیکی کریمی، آقای تارخ، کامبیز دیرباز و دیگر دوستان با چنین دستمزدی کار کرده باشند اما آنها، هم به جهت کار و هم محبتی که داشتند در کار حضور یافتند. امین تارخ، مهدی سلطانی، جمشید هاشمپور و دیگران به دلیل اعتباری که به ما دادند در این سریال حضور پیدا کردند، یک سال کار کردند و دستمزدشان اگر پایین نباشد بسیار معقول و عادی است.
هرکدام از بازیگران به دلیل و علاقهای در کار حاضر شدند (همچنان که امین حیایی به دلیل رفاقتش با بهرنگ توفیقی در کار حضور یافت) و البته دستمزد خوب هم گرفتند اما دستمزدشان به نسبت کارهای دیگر بسیار کمتر بوده است؛ اما بیرون از این کار ممکن است بگویند چون سازمان اوج سرمایهگذار بوده، حتماً پول کلانی هم وسط بوده است. چرا شأن انسانی بازیگرانمان را هم جدای از مسائل مالی لحاظ نمیکنیم؟ رمز کار ما همکاری همه در این کار بود؛ همچنان که امیر آقایی یا امین تارخ حتی خارج از جریان نقش و بازی خودشان در مورد دیالوگها فکر میکردند، حرف میزنند و نظر و پیشنهاد برای بهبود میدادند. پول رمز موفقیت کار نیست؛ البته شاید برای دیگران باورپذیر نباشد و مهم نیست که باورپذیر نباشد.
نظر شما