همین فکرها ، همین سبک سنگین کردن ها، همین واقعیاتی که از مجرای تجربه به جانمان نشسته برای از تک و تا افتادنمان کافی است. بدبختی پائیز هم زود غروب می شود، شهر هم تعطیل است، شب توی خیابان ها کسی نیست. غروب که می شود یک وهم عجیبی بر فضای شهر سایه می گسترد؛ هوا هم سردتر و آسمان هم تاریک و کِدرتر شده و همه ی اینها باعث می شود این وهم بیشتر و بیشتر شود ... آدم حس می کند لحظه به لحظه بی حس تر و خالی تر می شود از طرفی ندیدن دوستان و همکاران، دورکاری ها، جمع شدن بساط جلسات و دورهمی ها، آنلاین شدن کلاس ها همه و همه یک جوری ته دل آدم را خالی می کنند که چقدر تنها شده ایم ... همه ی اینها با خودش یک مُدل وهم عجیبی دارد چون بخواهیم یا نه باید پناه ببریم به خانه و هر طور شده با خلوت گزینی در این شب های طولانی کنار بیائیم.
در این میان نباید این یک نکته مهم را هم فراموش کنیم و آن اینکه تنهایی به فکور شدنمان کمک می کند؛ آنهم انسان معاصری که در چنگال رفت و آمد های پی در پی، میهمانی ها، جلساتِ مختلف، ترافیک، نشست های کاری؛ دائماً مشغول بوده و حالا یک ویروس عجیب به نام کرونا مجبورش کرده در خانه بماند تا در خلوتش با خودش روبرو شود و در مواجهه با خود به درون و باطنش بیشتر بپردازد. مثلاً در همین ایام خیلی ها از نگارنده می پرسند چه کتابی بخوانیم ؟ چه فیلمی ببینیم ؟ حتی افرادی که مطلقاً اهل مطالعه نبودند این روزها بارها و بارها برای قرض گرفتنِ فلان کتاب رمان از کتابخانه شخصی ام بارها تماس گرفته اند! گاهی عینی بودن یک بحران آن هم وقتی با خطر قطعی و مشخصی مانند بیماری کرونا همراه است، فاجعه چنان خودش را به تمامی می نمایاند که مردم برای دور ماندن از فاجعه خلوت گزینی را می پذیرند. واقعه ای که خود به خود سبب می شود افراد به باطنِ خود نزدیک تر شوند، بیشتر بیندیشند و بیشتر بخوانند... این حالت آدم ها را به تعمق می برد و باعث می شود به معنای آنچه می بینند یا می خوانند،بیاندیشند، اندیشیدنی که اگر مزه اش زیر زبان مردم مزه کند خود به خود کتابخوان تر و اندیشه ورز تر می شود. پس به نظرم علیرغم همه ی نگونساری ها، مصائب و رنج هایی که ویروس کرونا به بار آورده و می آورد از این یک جهت و البته فقط از همین منظر باید قدردان ویروس کرونا باشیم!
یادداشت از: "رضا طالب" مدرس دانشگاه
نظر شما