خبر فوری: رفع فیلترینگ

شمعی که ۳۲ سال پس از خاموشی، پرتوافشانی می‌کند

تبریز - ایرنا - دکتر محمدامین سلطان القرایی، استاد بازنشسته ادبیات در دانشگاه تبریز به مناسبت سی و دومین سالگرد درگذشت علامه میرزا جعفر آقا سلطان القرایی در مقاله ای به معرفی یکی از نسخه های خطی کتابخانه آن دانشمند فقید پرداخته و زوایای تازه ای از ویژگی های شخصیتی و علمی تحقیقی وی را تشریح کرد.

در مقاله استاد محمدامین سلطان القرایی درباره پرده برداری از نسخه خطی یکهزار ساله «دیوان قطران تبریزی» به خط «انوری ابیوردی» از کتابخانه علامه میرزا جعفر آقا سلطان القرایی آمده است:

«نسخۀ خطّی یاد شده پس از گذشت قریب یک هزاره از کتابت آن به زیبائی خودنمائی می کند. نسخه در قطع رحلی بزرگ  ۲۱*۳۱  سانتی متر، در ۱۰۸ صفحه و ۵۴ ورق، هر صفحه با مسطر ۱۵ و هر ورق با مسطر ۳۰ ، حدوداً شامل ۱۵۵۰ بیت می باشد. رقم کاتب نسخه علی بن اسحق ابیوردی در ابتدا و انتهای آن نقش بسته است. نسخۀ یاد شده حاوی تاریخ کتابت ۵۲۹ هجری قمری است. نسخۀ خطّی مزبور در انتهای آن چنین پایان می یابد: "کتبه لنفسه علی بن اسحق الابیوردی متّع به یوم الجمعه لاحدی عشره لیلهً خلت من ربیع الاوّل من سنه تسع و عشرین و خمس مائه".  

شاعر دیوان مورد بحث این مقال، قطران تبریزی دارای اسم یا تخلّص "قطران" بوده و در عهد خود نیز به همین نام اشتهار داشته و در کتب اشعار قرن پنجم هجری به همین نام یاد شده است. از جمله محمّد معزّی نیشابوری (۵۲۱ – ۴۳۹ قمری) از او با نام "قطران" یاد کرده است:

          چو بهر من ز تو اعظام و اکرام است هر روزی            

  ترا هرگز نگویم  آنچه  قطران  گفت   مملان  را

    همچنین ناصر خسرو قبادیانی درسفرنامۀ خود گوید: "در تبریز قطران نام شاعری را دیدم. شعری نیک می گفت. امّا زبان فارسی نیکو نمی دانست". رضا قلی خان هدایت در مجمع الفصحاء نام اصلی قطران را "ابو منصور" دانسته که البتّه ابو منصور می تواند کنیۀ شاعر باشد. چرا که علی بن اسحق انوری ابیوردی در صفحۀ ما قبل اوّل، در ابتدای نسخۀ حاضر چنین می نگارد: "اشعار افصح الشّعراء و ابلغ الفصحاء و اکمل البلغاء ابو منصور قطران الجیلیّ الآذربیجانی – صاحبه و کاتبه علی بن اسحق الابیوردی الشّاعر".

نسبت قطران به تبریز است و مولد او شادی آباد تبریز (شادباد مشایخ – علّامه جعفر سلطان القرّائی در یادداشت هایش از آن با عنوان "شادباد ارواح مشایخ" نام می برد و همچنین "پیران شروان" و محرّف آن "پینه شلوار"). این محل در جنوب شرقی تبریز واقع است. شاعر در مورد مولد خود گوید:

                      خدمت تو هم  به شهر اندر کنم  بر جای غم                      گر چه  ایزد جان من  در شادی آباد آفرید

گویا قطران به گفتۀ خود از طبقۀ دهقانان بوده است که از دهقانی به شاعری روی آورده و این امر می تواند حاوی اهمّیّت بسیار در بررسی احوال و زندگی او باشد:

                     یکی دهقان  بدم  شاها  شدم  شاعر ز نادانی                       مرا از شاعری کردن تو گرداندی به دهقانی

البتّه شاعر شدن او از روی "نادانی"، می تواند از جانب تواضع و فروتنی او باشد.

از تاریخ ولادت قطران نوشتۀ متقن و مستندی در دست نیست. لیکن اشتهار او به شاعری بین سنوات ۴۲۰ و ۴۳۰ قمری اتّفاق افتاده است. زلزلۀ سخت تبریز نیز که قطران در دیوانش از آن یاد کرده؛ به سال ۴۳۴ قمری واقع شده است. همچنین دیدار معروف و تاریخی ناصرخسرو قبادیانی با قطران به هنگام توقّف ناصرخسرو در تبریز طیّ تاریخ ۲۰ صفر تا ۱۳ ربیع الاوّل ۴۳۸ قمری رخ نموده است. از جانب دیگر امیر ابوالحسن علی لشکری ششمین پادشاه از خانوادۀ شدّادیان گنجه که در آنجا به سال ۴۲۵ تا ۴۴۱ سلطنت نموده (شهریاران گمنام) و جلوس او در گنجه به سال ۴۲۵ قمری بوده است. بعد از جلوس ابوالحسن علی لشکری، قطران که در آن زمان گویا در حدود ۲۵ سال داشته است؛ به گنجه مسافرت می نماید و در آنجا به مدح لشکری  و پسرانش و سپهدار ابوالیسر روزگار می گذراند. با ملاحظۀ مطالب یاد شده، تاریخ ولادت قطران را می توان دهۀ اوّل یا سنوات نخست قرن پنجم هجری قمری دانست. علاوه بر امیر ابوالحسن علی لشکری و دیگر ممدوحین، قطران برخی دیگر از سلاطین و حکمرانان عصر خویش را مدح گفته است. امیر ابومنصور وهسودان بن محمّد روّادی (فرمانروای آذربایجان ۴۵۰ – ۴۱۰ قمری، قطران پس از بازگشت از گنجه به تبریز بدو پیوست)، ابونصر محمّد بن وهسودان معروف به مملان (که در سنۀ ۴۵۰ قمری از جانب طغرل بیک سلجوقی فرمانروای آذربایجان گردید)، فضلون بن ابی السوار حکمران گنجه (جلوس ۴۵۶ قمری) و امیر ابودلف حاکم نخجوان از آن جمله اند.    

قطران شاعری توانا و نیکوسخن است. دیوان اشعار او مشتمل بر قصائد و ترجیعات که اهم اقسام آن است و رباعیّات و غزلیّات که به نسبت کمتر است. تعداد ابیات نسخ آن با اختلاف زیاد متفاوت است. تمایل قطران به صنایع بدیعی ادبی از قصیده های او آشکار است و با وجود تصنع در شعرها، جانب لطافت و روانی کلام را همواره رعایت کرده است. یکی از وجوه اهمّیّت وی آن است که نخستین کسی است که در آذربایجان به فارسی (دری) آغاز سخنوری کرده و مقتدای شاعران آذربایجان شده است. چنانکه خود گوید:

                      ور مرا بر شعر گویان جهان رشک آمدی                      من در شعر دری  بر شاعران  نگشادمی

از دیرباز ناسخان دیوان های شعرا، سخنان و اشعار قطران و رودکی را بهم آمیخته و کار این آمیزش را به جائی رسانیده اند که در پاره ای نسخ خطّی، اشعار قطران و رودکی را یکی دانسته اند. رشیدالدّین وطواط شعرهای قطران را می ستاید. گویند اشعار او به هشت تا ده هزار بیت بالغ می شود. به غیر از دیوان اشعار، قطران اثر دیگری به نام لغت فارسی دارد که در بعضی از نسخ فرهنگ اسدی نام آن آمده و مؤلّف کشف الظنون از آن به عنوان "تفاسیر فی لغه الفرس" یاد کرده و چنانکه از مقدّمۀ فرهنگ اسدی برمی آید، لغت های مشهور را متضمّن بوده است که متأسّفانه اثری از آن موجود نیست. گویا قطران مدّتی هم در بلخ زیسته و به گفتۀ دولتشاه سمرقندی، منظومۀ قوسنامه را در آنجا به نام امیر محمد بن قماج حاکم بلخ از امیران سلطان سنجر سروده است که این گفته را به علّت عدم تطابق زمان امارت آن امیر مردود دانسته اند.     

وفات قطران به نوشتۀ رضا قلی خان هدایت صاحب مجمع الفصحاء و بعضی دیگر از تذکره نویسان در سال ۴۶۵ قمری واقع شده است. صاحب کتاب شاهد صادق (میرزا محمّد صادق اصفهانی) آن را سال ۴۶۶ قمری می نویسد. لیکن از دیوان و اشعار او شواهدی بدست می آید که حیات او را بعد از این تاریخ نیز معلوم می دارد. در مورد محلّ دفن او، ملّا محمّد امین حشری تبریزی در کتاب روضۀ اطهار که در مزارات تبریز است و در سال ۱۰۱۱ قمری تألیف شده (مادّه تاریخ تألیف آن: روضه)، می نویسد که قطران در مقبره الشّعرای سرخاب در تبریز مدفون است.

                       

جلد نسخه خطی یکهزار ساله دیوان قطران تبریزی به خط انوری 

  

کاتب نسخۀ خطّی، انوری ابیوردی شاعری توانا و سخنوری متفنّن است. وی فارغ از کشمش ها، مجادلات، اختلافات و بعضاً تناقض ها در نامش و نام پدرش؛ خویشتن را در ابتدا و انتهای نسخۀ خطّی سلطان القرّائی چنین معرّفی می نماید: "... علی بن اسحق الابیوردی الشّاعر ...". به روشنی نام خود را "علی" و نام پدرش را "اسحق" بیان می نماید. هدایت صاحب مجمع الفصحاء نیز همین امر را تأیید می نماید. در حالیکه برخی دیگر نام پدرش را "محمّد" دانسته اند. لیکن اینکه مجمع الفصحاء از او به عنوان "علی بن اسحاق" یاد کرده بنا به نظر محمّد تقی مدرّس رضوی در مقدّمۀ جلد دوّم دیوان انوری (بنگاه ترجمه و نشر کتاب ۱۳۴۰ طهران)، نسبت به جدّ داده است. چرا که وی در مقطع قصیده ای در مدح سعدالدّین اسعد گفته: 

                            زنده اسلاف تو به تو چو به من                               جدّم  اسحاق  و جدّت  اسماعیل

لقب انوری "اوحدالدّین" است. معاصرانش همه وی را به همین لقب خوانده اند. فتوحی شاعر در قصیده ای گوید:

                            حجّه الحقی و مدروس ز تو شد باطل                         اوحد الدّینی  و در دهر نداری  ثانی

و قاضی حمیدالدّین بلخی گفته است:

                            اوحدالدّین انوری ای من غلام طبع تو                        ای هوای عشق و مهر تو مراد طبع من

و همچین شاعر دیگری از معاصران وی چنین گوید:

                            اوحدالدّین که در سؤال و جواب                              بدهد  داد  علم  و  بستاند

 تذکره نویسان نیز عموماً او را به لقب "اوحدالدّین" یاد کرده اند و در این مورد متّفق اند.

زادگاه حکیم انوری قصبۀ "ابیورد" (شهرکی از شهرهای خراسان بزرگ بین نساء و سرخس، ترکمنستان کنونی) بوده و به دشت خاوران شهرت داشته، از این جهت نیز زکریا بن محمّد القروینی در کتاب آثارالبلاد او را به خاوران نسبت داده است. اینکه انوری از مردم ابیورد بوده خود در کتابت نسخۀ خطّی مورد بحث، این مورد را در ابتدا و انتهای آن مؤکّد نموده است: "... علی بن اسحق الابیوردی الشّاعر ...". دولتشاه سمرقندی در تذکره الشّعرای خود و امین احمد رازی در تذکرۀ هفت اقلیم آورده اند: انوری از دیهی بود "بدنه" نام جنب مهنه و صاحب تذکرۀ بتخانه، محمّد صوفی مازندرانی به پیروی از امین احمد رازی او را از مردم بدنه دانسته است و فصیحی خوافی در تاریخ مجمل گوید: انوری خاورانی از "بادنه" که قریه ای از خاوران است، بود. از اقوال این جماعت معلوم می شود که زادگاه انوری، خود قصبۀ ابیورد (یا باورد) نبوده بلکه او در دیه "بدنه" یا بادنه از اعمال "ابیورد" متولّد شده است (مقدّمۀ جلد دوّم دیوان انوری، همان).

سخن از ابیورد رفت که از دشت خاوران است. شاعر همه جا خود را به خاوران نسبت می دهد. از همین جهت در آغاز شاعری "خاوری" تخلّص می کرد. بعد به اشارۀ بعضی از بزرگان تخلّص را از "خاوری" به "انوری" تغییر داد. این معنی را خود در بیت زیر اشاره می کند:

                       دادند مهتران لقبم "انوری" و لیک                              چرخم نگر چه خواند خاقان روزگار

انوری از دوران کودکی و اوان شباب به اکتساب علوم متداولۀ زمان خویش پرداخت و در بیشتر علوم خاصّه حکمت و ریاضی و نجوم مایۀ کافی اندوخت. پدرش در همان اوائل عمر وی چشم از جهان فرو بست و مال بسیار برای بازماندگانش برجای گذاشت. ولی انوری میراث پدر را در طریق خرابات، به عشرت طلبی و باده خواری و خوش گذرانی در اندک زمانی تباه کرد و مفلس و بی چیز گردید. لاجرم جهت تهیّۀ معاش خویش به شاعری روی آورد و به مدح این و آن مشغول گشت. تا پس از مدتّی به دربار سلطان سنجر سلجوقی (ربیع الاوّل ۵۵۲ – رجب ۴۷۹) راه یافت و در عداد درباریان سنجری درآمد و جزء ندمای او قرار گرفت. این است که گهگاه نامش ضمن بعضی وقایع مهمّ تاریخی آمده است؛ از جمله واقعۀ سال ۵۴۲ قمری در تأدیب و تنبیه اتسز خوارزمشاه به وسیلۀ سلطان سنجر بن ملکشاه. انوری از سنوات بعد ۵۲۲ قمری تا مصاف سنجر با علاء الدّین حسین غوری و تنبیه و شکست و دستگیری علاء الدّین در سنۀ ۵۴۷ قمری، در ملازمت و ندیمی سلطان سنجر سلجوقی بود و بعد از این تاریخ از مرو (پایتخت سلطان سنجر) به نیشابور و بلخ رفته است. انوری پس از تاریخ ۵۶۰ قمری که در بلخ می زیسته، ازآنجا مسافرتی به بغداد و موصل نموده است. این سفر بین سنوات ۵۶۱ و ۵۶۵ بوده و مدّت توقّف شاعر در موصل و بغداد معلوم نیست؛ لیکن پس از سال ۵۶۸ قمری در حدود شرق خراسان (احتمالاً بلخ) اقامت داشته است (مقدّمۀ جلد دوّم دیوان انوری، همان).

تاریخ ولادت انوری معیّن نیست. لیکن این تاریخ می تواند اواخر قرن پنجم یا اوائل قرن ششم هجری قمری باشد. در تاریخ وفات انوری نیز اختلاف فاحش کرده اند. رضا قلی خان هدایت در مجمع الفصحاء و ریاض العارفین ۵۷۵ قمری می نویسد. ادوارد براون وفات وی را ۵۸۱ قمری می داند. بعضی سال وفاتش را به حساب جمّل "بی مثل" یافته اند که از طریق حساب ابجد برابر ۵۸۲ قمری است. امین احمد رازی در تذکرۀ هفت اقلیم ۵۸۳ قمری می نگارد. فصیحی خوافی و سعید نفیسی آن را ۵۸۵ قمری یافته اند. در مورد آرامگاه انوری نیز اختلاف است. دولتشاه سمرقندی و چند تذکره نویس دیگر به پیروی از او گفته اند که وفات انوری در بلخ بوده و گور او در جنب مزار سلطان احمد خضرویه قدس الله روحه است. حمدالله مستوفی در نزهه القلوب آن را در مزارات تبریز و در مقبره الشّعرا به سرخاب در کنار خاقانی و ظهیر فاریابی می نویسد. فصیحی خوافی نیز در تاریخ مجمل  با حمدالله مستوفی موافق است و قبر او را در مزارات سرخاب تبریز جنب مزار خاقانی می نگارد.         

شهرت انوری به شاعریست. عداد ابیات دیوان او را قریب پانزده هزار نگاشته اند. دیوان انوری در قالب های مختلف شعری سروده شده است. لیکن معروفیّت انوری بیشتر به قصاید اوست. اشعار فکاهی و هزل او عمدتاً در قالب قطعه می باشند. علاوه بر دیوان اشعارش، انوری شاعری آراسته به علوم و فنون زمان خویش است. وی شرح و حاشیه ای به نام "البشارات فی شرح الاشارات" بر کتاب "الاشارات" ابن سینا نگاشته و به گونه ای آن را تفسیر نموده است. همچنین وی رساله ای در عروض و قوافی از خود برجای گذارده است. افزون بر این، انوری کتابی در طبّ یا نجوم با نام "کتاب مفید" به نام شاه قطب الدّین مودود بن زنگی حاکم موصل تألیف نموده است. او در فنّ خوشنویسی نیز متبحّر است. دلیل این مدّعا کتابت "دیوان قطران تبریزی"، نسخۀ خطّی حاضر است و این با پیشینه ای که از هنر خوشنویسی وی گفته اند، همخوانی دارد. بر این منوال  انوری کتاب "عیون الحکمۀ ابوعلی سینا" را نیز بازنویسی و کتابت کرده است. کتابت نسخۀ حاضر و همچنین کتابت عیون الحکمۀ ابوعلی سینا علاوه بر دلالت آن بر ارادت و علاقۀ انوری ابیوردی به متقدّمین علم و ادب زمان خویش، بیانگر چگونگی زندگی علمی و ادبی اوست. هرچند که استنساخ و کتابت نسخ متقدّمین رویّۀ معمول برای بسیاری از شعرا و علما می تواند باشد. از آن جمله نسخۀ خطّی دیوان انوری به کتابت شاعر سوزی بن علی الساوجی (تاریخ کتابت: ۹۸۸ قمری) شامل حدود دوازده هزار بیت، اهمیّت خود را دارد. بنا به نوشتۀ مرحوم محمّد تقی مدرّس رضوی در مقدّمۀ جلد دوّم دیوان انوری (چاپ طهران ۱۳۴۰ شمسی)، نسخۀ خطّی مذکور همراه با نسخۀ خطّی دیگر دیوان انوری به کتابت علاء الدّین احمد بن اسدالله شولستانی (تاریخ کتابت: جمادی الثّانی ۱۰۱۹) هر دو متعلّق به مجموعۀ علامه جعفر سلطان القرّائی، چندین سال در اختیار ایشان بوده است.      

نسخۀ خطّی حاضر "دیوان قطران تبریزی" به خطّ انوری ابیوردی، با عنوان "اشعار افصح الشّعراء و ابلغ الفصحاء و اکمل البلغاء ابومنصور قطران الجیلیّ الآذربیجانی" در صفحۀ ماقبل اوّل نسخه شروع می شود. انوری در ادامه می نویسد: "صاحبه و کاتبه علی بن اسحق الابیوردی الشّاعر". صفحۀ ماقبل اوّل که در واقع صفحۀ "عنوان" نسخه است؛ علاوه بر موارد یادشده که به خطّ انوری کاتب نسخه می باشد؛ در طیّ ازمنه و ادوار ماضی، شاهد نوشته های افراد مختلف شده است. در سمت چپ بالای این صفحه، یادداشتی ظاهراً با تاریخ خمس و ستّین و سبعمائه (۷۶۵ قمری یعنی ۲۳۶ سال بعد از کتابت نسخه به وسیلۀ انوری) دیده می شود. نوشته های دیگری توسّط افراد مختلف دیگر هم در این صفحه به چشم می خورند. از جمله در سمت راست بالای صفحه بسیار متأخّر از دیگر نوشته ها، دو بیت از افضل الدّین بدیل خاقانی در مورد قطران تبریزی آمده است:

         قطران گریخت از در فضلون  ز بس سخاش                        آن چون تو بذل و این چو رهی بذله ای نداشت

         قطران  ز بحر  خاطر من  قطره ای    نبود                         فضلون  ز خوان  همّت  تو  فضله ای  نداشت

ابتدای نسخه در صفحۀ اوّل آن با اشعاری در مدح ابوالحسن علی لشکری ششمین پادشاه از خانوادۀ شدّادیان گنجه، بدون عنوان آغاز می شود. تعداد ابیات آن پانزده است که چهارده بیتش در صفحۀ اوّل و پانزدهمین بیت در صفحۀ دوّم جای گرفته است. در مصراع اوّل بیت نخست با مقابلۀ نسخ دیگر جای دو کلمۀ "روا" و "ترا" عوض شده است. موارد یادشده از نسخۀ خطّی ذیلاً آورده می شوند.

صفحۀ ما قبل آخر نسخۀ خطّی از کتابخانۀ علامه جعفر سلطان القرّائی                                       

                                                       

صفحۀ آخر نسخۀ خطّی از کتابخانۀ علامه جعفر سلطان القرّائی                                         

                                                                              

جلد نسخۀ خطّی یاد شده از کتابخانۀ علامه جعفر سلطان القرّائی

                                                         

                                                           بسم الله الرّحمن الرّحیم

          ای  ترا  بر شهریاران  جهان  فرمان  روا                           هر چه باید خسروان را  داده آن یزدان ترا

         هر کجا ماهیست یا ساقی است یا دربان ترا                           هر کجا شاهیست یا بندی است یا مهمان ترا

          ساقیان  ماه روی  و خیره  بر مردان  ترا                            مطربان چرب دست  و چیره بر دستان ترا

       دشت همچون محشراست از خیل گوناگون ترا                          شهر همچون جنّت است از نعمت الوان ترا

          دولتی  پاینده  همچون  گنبد  گردون  ترا                             خانه ای آراسته  چون  روضۀ رضوان ترا

         هر چه باری صعب تر اندیشه و دشخوارتر                            دولت  و  تأیید  تو  گرداند آن  آسان  ترا

         آفرین خواند چو در مجلس بوی مجلس ترا                            تهنیت خواند چو در میدان شوی میدان ترا

           لشکر جنگی ترا   یاران فرهنگی  ترا                               حشمت چنگی ترا   فرهنگ بی پایان  ترا

         همچو ارمن گشت خواهد قسمت شکی ترا                            همچو ارّان گشت خواهد ملکت شروان ترا

          ملکت ایران  نیاکان ترا  بود  از نخست                              گشت خواهد چون نیاکان  ملکت ایران ترا

          در نیای تو منوچهرست و نوشروان  شها                            باز فرزندی منوچهر است و نوشروان  ترا

           هم نشاط دل  بیفزاید  به دیدار این  ترا                               هم  بقای  جان  بیفزاید  به گفتار آن  ترا

          باز گودرز آنکه  جفت ناز دل دارد  ترا                              اردشیر آن کو  عدیل  کام   دارد جان ترا

          ملک  فرزندان  بدادی  و  بباید داد  هم                                ملک فرزندان  و  فرزندان فرزندان  ترا

         هرچه شاهان را بباید ایزدت داده است پاک                            من  نخواهم  نیز الّا  عمر  جاویدان  ترا

در ادامه، قصیده ای ۴۹ بیتی با عنوان "اندر ستایش امیر ابوالهیجا منوچهر بن امیر اجلّ ابومنصور وهسودان" از بالای صفحۀ دوّم تا نیمۀ صفحۀ پنجم نسخۀ خطّی تحریر شده است. ده بیت از قصیدۀ مزبور آورده می شوند. 

        تا فزون شد مهر و بالا یافت مهر اندر هوا                              عاشقان را بر بتان افزود مهر اندر هوا

        مشک ساید هر زمانی بر هوا باد از زمین                               دُر ببارد بر زمین هر ساعتی ابر از هوا

        سبزه بر صحرا رها گشت از درود بهمنی                              چون حواصل کز کنار او شود طوطی رها

          از گل  بادام  پر درّ بهائی  گشت  باغ                                هر که خواهد زو برد دُرهای بی مر بی بها

         چون بهم درّ و عقیقی گشته  با مینا رفیق                               قطره شب بر گل نشسته، گل شکفته بر گیا

         آتش سوزان  ضیا دارد  نهان  زیر ظُلَم                                  لاله سوزان  آتشی کو را ظُلَم  زیر ضیا

       شد زمین رنگین ز رومی دیبه از ابر بهار                             شد سمن پرچین چو رومی روشن از باد صبا

       رسته لاله چون به مرجان در نهفته غالیه                                گفته نرگس  چون به لؤلؤ در گرفته  کهربا

       در فراق دوست شاید گر دو تا گردد کسی                               شاخ گل باری چرا شد در وصال گل دو تا

      بلبل و قمری به یک جا ساخته آوای خویش                              چون دو مطرب ساخته هر دو بهم زیر دو تا

صفحه نخست نسخه خطری دیوان قطران تبریزی 

نسخۀ خطّی سلطان القرّائی از نیمۀ صفحۀ پنجم تا آخر نسخه همانند صفحات نخست یاد شده، عموماً شامل قصاید و مقطّعات قطران تبریزی است. با امعان نظر اجمالی به مطالب مقال حاضر می توان نتیجه گرفت که نسخه در سنین جوانی (بیست – سی سالگی) توسّط انوری ابیوردی کتابت شده است. چهار ورق نخست و ورق آخر و همچنین اوراقی از داخل نسخه وصّالی و ترمیم یافته اند. صفحات نسخه همگی شماره گذاری شده؛ ۱۰۷ صفحه بعلاوۀ صفحۀ عنوان (ماقبل اوّل) جمعاً ۱۰۸ صفحه می باشند. جلد نسخۀ خطّی طیّ قرون و اعصار تخریب شده و تجلید مجدّد یافته است.  نسخۀ خطّی سلطان القرّائی در آخر آن پس از یک قطعۀ سه بیتی با قطعه ای هشت بیتی دارای عنوان "هم او گوید" به انجام می رسد و بالاخره در انتها کاتب شاعر انوری ابیوردی رقم، تاریخ و وجه کتابت را تحریر می دارد.

              آمد بهار خجسته   سپاه  برف  شکسته                               بر اوستاد  موافق    بهار باد  خجسته

              همیشه بادا دستش بدست ساغر و دسته                              رخ و لبانش شکفته دل عدوش شکسته

              همیشه قالب آن لب  دل کفیده  چو پسته                              که دل ندارد  با او  بدوستداری  بسته

              همیشه همچو فرشته ز مرگ بادا رسته                             که فعل آن فرشته است شمس آن فرشته

             رونده بادش دولت  بدو  چو باز بمُسته                              زمانه پیشش بر پای  تخت حسن نشسته

             به بزمش اندر  بازار خوبرویان  بسته                              به باغ دولتش اندر  درخت شادی  رسته

            ز تنش رنج رمیده  ز جانش  انده جسته                             زمانه کامش  داد  و  ستاره یارش  جسته

            به آب  دولت  بادا  مدام  رویش  شسته                              سر محبّت  بادا  مدام  و  خصمش  خسته

"کتبه لنفسه علی بن اسحق الابیوردی مُتّع به یَوم الجمعه لاحدی عَشره لیلهً خلت من ربیع الاوّل من سنه تسع و عشرین و خمس مائه".

دیوان قطران تبریزی به کرّات چاپ شده و مجلّدات نفیس و ارزشمندی از آن در اختیار علاقمندان قرار گرفته و بدین طریق مساعی حاج محمّد نخجوانی راه گشای بسیاری واقع شده است. لیکن در این میان لزوم یک چاپ مکمّل و تحقیقی انتقادی "کلّیّات قطران تبریزی" که ناظر برکلّیّۀ نسخ خطّی موجود در جهان باشد؛ احساس می شود. امید است طلایه داران فرهنگ و ادب و خداوندگاران علم و معرفت بر این مهمّ همّت گمارند. به امید آن روز ...

نسخۀ خطّی بی بدیل پرده برداری شده از نفایس کتابخانۀ استاد علامه جعفر سلطان القرّائی است . پرده برداری از این اثر یکتا و بی نظیر در سی و دوّمین سالگرد فقدان سلطان نسخه شناسی قرن  اتّفاق افتاد . ۲۷ دی ماه یادآور خاموشی شمع حیات بزرگ ترین نسخه شناس قرن علامه جعفر سلطان القرّائی است. آن که سنوات عمر خود را صرف خدمت به علم، هنر، تاریخ، فرهنگ و ادب این آب و خاک نمود. یکصد و هفتاد و نه عنوان نسخه ی خطّی منحصر به فرد و نفیس خویش را به کتابخانه ی مجلس اهدا نمود؛ که هریک در نوع خود بی مانند و بی نظیرند. تنها توصیف یاد شده در مورد نسخۀ خطّی بی همتای یاد شده، خود نمایانگر غنای معنوی کتابخانۀ اوست.  ۲۷ دی ۶۷ شمع حیات او در کتابخانه ی شخصی خانه اش، در جوار کتبی که عمری با او انیس بودند به تاریکی گرائید. خانه ای که پدر، جدّ و برادران عالم ،فقیه و فاضلش در آن پا به عرصه ی وجود نهاده و در آن نشو و نما یافته اند؛ به خانه ی «سلطان‌القرایی» شهرت یافته و تاریخ علم، فرهنگ، فقه و ادب دویست سالۀ تبریز را در سینه ی خود دارد. این خانه با وجود آن که به همت والای اداره ی میراث فرهنگی آذربایجان شرقی در خرداد ۱۳۸۶ به شماره ی ۱۹۲۰۴ در فهرست آثار ملی کشور ثبت شده و در اسفند ماه ۱۳۸۷ به تملک آن اداره در آمده است؛ لیکن امروز با گذشت سی و دو سال از وفات علامه جعفر سلطان‌القرایی هنوز متعلقات آن تملیک نشده و تعمیراتش نیز پایان نیافته است.  امید است با آزاد سازی محوطه و متعلقات یاد شده و با اتمام تعمیرات به شکل آبرومند، خانه ی سلطان‌القرایی به عنوان تاریخ مکتوم دویست ساله ی تبریز در به روی ارباب علم و فرهنگ و ادب بگشاید.

علامه جعفرسلطان‌القرایی در این خانه، در حدود سال ۱۳۲۲ قمری در خانواده ی علم، فقه و ادب تولد یافت. وی قرآن، مقدمات و قرائت بعضی متون فارسی و عربی را نزد پدر و برادر بزرگ‌تر خود، آیت‌الله العظمی حاج میرزا جواد آقا آموخت و از تدریس استادان مکاتب و مدرسان مدارس داخلی و خارجی بهره گرفت.

در مجالس درس و بحث حاجی میرزا ابوالحسن آقا انگجی، آقاسید احمد خلخالی، حاج  میرزا علی اصغر آقا ملک وآقامیرزا رضی زنوزی به تلمذ نشست. رسـم الخط وخوشنویسی را از حاجی میرزا محمد حسین مکتب‌دار از شاگردان نامدار سیدحسین خوشنویس باشی و میرزا عبدالرسول منشی محکمه جد مادریشان یاد گرفت. لیکن اطلاعات ادبی و تاریخی و هنری وسیع و دقیق او ازطریق مطالعه مستمر و دقت درکتب خطی و نشست وبرخاست باادبـا، شعرا، فضـلا و بزرگان به دست آمد.

جد ایشان، شیخ عبدالرحیم بن شیخ ‌ابی القاسم تبریزی ملقب به سلطان القرا به سال ۱۲۵۵ هجری قمری در تبریز متولد شد. وی از مشاهیر دوران و اعاظم علمای زمان خود بود.

این عالم بزرگ که بخش عمده زندگانی و عمر پرثمرخود را در خانه یاد شده سپری کرد، درحوزه علمیه تبریز تدریس علم تجوید و قرائت قرآن و صرف و نحو عربی را عهده دار بوده، در علم قرائت نظرصائب داشت از این رو به سلطان‌القرا ملقب گشته واین لقب دراولاد و احفاد او باقی و ساری شد.

ایشان زمانی در نجف اشرف و شامات و مصردر محضرعلمای شیعه بودند و زمانی دیگردر داغستان در جوار شیخ شامل داغستانی برای شرکت در مجاهدت‌های ایشان حاضر شدند و فتوای جهاد علیه روسیه تزاری را صادر کردند.

شیخ عبدالرحیم مردعلم، عمل، مبارزه و جهاد بود. وی در ۱۹ رمضان سال ۱۳۳۶ چشم ازجهان فروبست و درصفة‌الصفا درکوه سرخاب تبریز که در زمان قدیم مصلای آن شهر بوده مدفون شد.

از وی آثار مکتوب ذی ‌قیمتی باقی مانده است که الدرالمنثور، حاشیه برمقدمه منظومه جزری ورساله‌های دیگردرتجوید را می‌توان نام برد.

بعد از ایشان این خانه مسکن شیخ‌ ابوالقاسم سلطان القرایی گشت. شیخ‌ ابوالقاسم از اکابر علمای آذربایجان بود و بعد از وفات پدر، مرجع علم تجوید و قرائت قرآن و صرف ونحو عربی و مورد احترام عموم طبقات تبریز بود.

از جمله آثار وی، تصحیح کلام‌الله مجید است که به سال ۱۳۳۶ هجری قمری در تبریز چاپ شده است. وی در دوم صفر ۱۳۶۸ وفات یافت و در گورستان محله شتربان تبریز مدفون شد.

صفحه آخر نسخه خطی دیوان قطران تبریزی 

علامه جعفر سلطان القرائی دومین فرزند شیخ ابوالقاسم در خانه مذکورکه بعدها نیز محل سکونت وی گشت، از سیده خانمی از سلاله میرزا یوسف صدرالاشراف از بنی‌اعمام میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی و از شجره سادات حســـینی، متولد شد.

علامه جعفرسلطان‌القرایی عالم عامل، محقق و هنرمندی ذوالفنون بود. در علم تاریخ، رجال و انساب استاد مسلم، درکتاب ‌شناسی، خط شناسی و سبک ‌شناسی بی‌بدیل، خوشنویسی هنرمند، نقاشی چیره‌ دست و توانا بودند.

وی مخصوصا درشناخت نسخه‌های خطی و تشخیص اسناد و اوراق هنری و تاریخی از متبحران کم مانند روزگار بود، اما تواضع بیش ازحد او اجازه نمی‌داد تا چنان که شایسته اوست حرفی به میان آید و یا در جراید نوشته شود چرا که هر وقت از اوخواسته می ‌شد ترجمه حالشان در مجـله یا جریده‌ای چاپ شود، متواضعانه می‌فرمــودند که شرح حال مثال من در دفتر فراموشی بهتر.

استاد سـلطان‌القرایی در اواسط عمر خویش با دختر دوم حــاج مـیـرزا عـلـی خـان سرکارات که از اعیان رجـال زمان خود و صـاحب مکارم اخـلاق و محـامـد اوصــاف بود ازدواج کرد و از او دو فرزند به دنیا آمد.

به توصیه و اصرار دوستان اقدام به تصحیح، تعلیق و تحشیه روضات‌الجنان، تالیف حافظ حسین کربلایی تبریزی معروف به ابن‌الکربلایی کرد. کتاب در دو جلد با حوصله و دقت کافی و علم و بینش وافی در عرض ۱۰ سال تلاش و کوشش استاد جعفر سلطان‌القرایی به دوستداران دانش و معرفت و دلسوختگان عشق و محبت به یادگار ماند.

علامه جعفرسلطان‌القرایی در مقدمه جلد اول روضات، کتاب را چنین معرفی می‌کند: «کتاب حاضر که نام صحیح وکامل آن روضات‌الجِنان و جنات‌الجَنان است روی مقدمه و هشت روضه و خاتمه وضع شده با تفصیلی که در دیباچه کتاب مذکوراست. ثبت متون مکاتیب بعضی ازعلما، مشایخ و نقل اجازات و خرق آنها همچنین بیان سنن، آداب مذهبی، اخلاقی و وصف قسمتی از عمارات، ابنیه، زوایا، جوامع و معابد تبریز و ذکر مجملی از تاریخ خلفا، سلاطین، امرا و ترجمه جمعی کثیر از بزرگان، مشایخ، زهاد، علما، قرا، شعرا، وزرا، صدور، ملوک، خوشنویسان، ارباب هنر و تعیین قبور ومدفن آنها با استطراد بسیاری از نوادر حکایات و طرف قصص که مرجع و مآب پاره‌ای از آنها درایهً و روایهً به خود مولف است؛ ازمحاسن این کتاب است.»

برای تصحیح چنین کتابی استاد سلطان‌القرایی ۱۰ سال از ابتدای صبح تا انتهای شب به طور طاقت‌فرسا زحمت کشیده و عمر صرف کرده است و بالاخره نتیجه مطلوب حاصل گشت.

علاوه بر کتاب مذکور، بیش از صدها مقاله تحقیقی در مجلات علمی و ادبی از جمله مجلات یغما، مهر، یادگار و ... از ایشان چاپ شده است و کتاب «المحافل» از آثار دیگر استاد است. مشتاقان درآرزوی طبع و نشر کتاب «المحافل» و چاپ مجدد روضات‌الجِنان هستند.

وی آزاد زیست چرا که مرد آزاده‌ای بود و به هنرآزاد اندیشی آراسته و جهانی بود بنشسته در گوشه‌ای، اعتنا به تقبیح و تحسین دیگران نکرد. محفلش گرم و مجلسش فیض بخش علامه دهخدا، دکتر معین، حاج آقا بزرگ تهرانی و علامه قزوینی و دیگر صاحب ‌نظران بود.

استاد علامه جعفر سلطان القرائی تعداد ۱۷۹ عنوان نسخه خطی بسیار ارزشمند از نفایس مجموعه خودشان را به کتابخانه مجلس شورا اهدا کرده اند. در میان مجموعه ای که از طرف ایشان به کتابخانه مجلس اهدا گردیده، کتاب های منحصر به فرد و بسیار نفیسی وجود دارد. یکی از نمونه های عالی این نسخ، مجموعه «اسئله و اجوبه» رشیدالدین فضل الله همدانی است که خود شرحی مفصل در معرفی آن نوشته و در مجله «مهر» سال ۱۳۳۱ به چاپ رسیده است.

فهرست کتب بی بدیل و نفیس اهدائی ایشان در مجلدات مختلف بر حسب موضوع آن ها، از سوی انتشارات کتابخانه مجلس به طبع رسیده و منتشر شده است. لیکن بنابه دستور ریاست محترم کتابخانه مجلس، تهیه فهرستی از کتب خطی اهدائیشان در یک مجلد در حال تدوین و انتشار می باشد.

در ششم اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۹ هجری شمسی از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، مجلس بزرگداشتی به یاد استاد علامه جعفر سلطان القرائی ترتیب داده شد و در آن از خدمات ایشان به تاریخ، فرهنگ، علم و ادب این سرزمین تجلیل به عمل آمد و جهت یاد بود، ترجمه احوال و آثارشان در یک مجلد تدوین و انتشار یافت. همزمان در کتابخانه سلیمانیه استانبول، مجلس نکوداشتی به پاس تشخیص دقیق کتب خطی آن کتابخانه از ایشان به عمل آمد. کتابخانه ای که به احترام این خدمت بزرگ در قبال کتب خطی آن، هنوز اتاق کارش را به یادبود نگه داشته است. در این کتابخانه بیش از ۱۷ هزار جلد نسخه خطی به زبان فارسی وجود دارد.

 استاد علامه جعفر سلطان‌القرایی به شامگاه روز سه‌شنبه ۲۷ دیماه ۱۳۶۷ برابر با ۹ جمادی‌الثانی سال ۱۴۰۹ چشم از جهان فرو بست و وادی رحمت تبریز پیکر نسخه‌شناسی بی بدیل، محقق و علامه‌ای بزرگ را در دل خود جای داد. یادش گرامی و روحش شاد باد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha