به گزارش ایرنا، حجت الاسلام و المسلمین آقازاده در سال ۱۳۲۱ در روستای استرگان از توابع شهرستان ورزقان در شمال آذربایجان شرقی و در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود و از همان سنین کودکی قرآن و مقدمات جامع عباسی را فرا گرفت، تا اینکه در دوران نوجوانی رهسپار تبریز شد و دروس طلبگی را در مدرسه علمیه حسن پادشاه این کهن شهر شروع کرد و با سفر به شهر قم دروس رسمی طلبگی را در مدرسه فیضیه ادامه داد و بعدها به صورت غیررسمی و بر اساس علاقه فردی پای درس فلسفه امام خمینی(ره) حاضر و به تدریج وارد مسیر مبازراتی ضد ستم شاهی در آذربایجان و تبریز شد.
حجت الاسلام آقازاده که مدرک حوزوی خارج فقه، اصول و کلام را دارد، از معدود مبارزان انقلاب اسلامی در تبریز است که از همان ابتدای مبارزات خود، راه و روش امام خمینی (ره) را طی کرده و تاکنون نیز در این مسیر ثابت قدم بوده و اعتقاد دارد، ادامه مسیر امام راحل مملکت را به سوی رستگاری و رفاه سوق می دهد.
وی در دوران پیش از انقلاب، از معدود افراد نزدیک به آیت الله محمدعلی قاضی طباطبائی بود و از طرف این شهید محراب به شهرها و روستاهای مختلف آذربایجان سفر کرد و مردم را نسبت به استبداد ستم شاهی آگاه ساخت؛ عضویت در گروه ۲۵ نفره تبریز، مامور مخصوص آیت الله قاضی برای دلجوئی از خانواده های شهدا و مجروحان قیام ۲۹ بهمن تبریز، مسئولیت کمیته های انقلاب اسلامی در سال های اول انقلاب و ریاست دادگستری کل آذربایجان شرقی و مسئول دفتر نمایندگی آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی از جمله مسئولیت های اجرایی و اداری حجت الاسلام آقازاده است. عضویت در گروه ۲۵ نفره تبریز، مامور مخصوص آیت الله قاضی برای دلجوئی از خانواده های شهدا و مجروحان قیام ۲۹ بهمن تبریز، مسئولیت کمیته های انقلاب اسلامی در سال های اول انقلاب و ریاست دادگستری کل آذربایجان شرقی و مسئول دفتر نمایندگی آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی از جمله مسئولیت های اجرایی و اداری حجت الاسلام آقازاده است.
خبرگزاری ایرنا در ادامه سلسله مصاحبه های ویژه دهه فجر گفت وگویی با این مبارز دوران انقلاب انجام داده است که ماحصل آن در ذیل می آید.
س) لطفا" درباره نحوه ورود خود به مبارزات انقلابی در سال های پیش از ۱۳۵۷ توضیح دهید؟
ج) بنده اوایل سال ۱۳۴۳ بود که به دلیل حضورم در شهر قم و پس از اتفاقات سال ۱۳۴۲ به تدریج زمینه های انقلابی شدن را در خود احساس کردم و از همان زمان ارادت خاصی به امام خمینی داشتم چون او را تنها فردی می دیدم که جرات و جسارت و شجاعت لازم و کافی برای مبارزه با شاه را دارد. البته زمانی که امام توسط شاه تبعید شد صبح آن روز بنده در قم بوده و شاهد عینی اعتراضات مردم و روحانیون بودم که درست به خاطر دارم در آن روز حجت الاسلام "مهدی کروبی" سخنرانی بسیار مهیجی در جانبداری از امام انجام داد که با اعتراض شدید معممی به نام میرزاعلی زلفی از اهالی سراب مواجه شد و یک سیلی به آقای کروبی زد که صورت وی خونین شد.
س) آیا فردی که به صورت کروبی سیلی زد از هواداران شاه بود؟
ج) خیر، وی از جمله هواداران منتسب به آقای شریعتمداری بود که در آن زمان با رویه های مبارزاتی امام خمینی مخالفت داشتند؛ البته این روحانی جوان بعدها به انقلابیون ملحق شد و حتی فرزند ایشان نیز در دوران دفاع مقدس به شهادت رسید.
س) در آن دوره ارتباط نزدیکی با امام داشتید؟
ج) خیر، اما به دلیل علاقه وافری که به ایشان داشتم، همواره به طور غیر رسمی در کلاس های درس فلسفه و خارج امام حاضر می شدم و چون طلبه تازه کار و بسیار جوان بودم اجازه حضور رسمی در کلاس های درس امام را نداشتم.
س) تا کی در شهر قم بودید؟
ج) اواخر سال ۱۳۴۳ به تبریز برگشتم و تنها یک سال از آمدنم به این شهر نگذشته بود که پدر و سپس مادرم را از دست دادم که پس از حدود سه سال مبارزه در تبریز دوباره در سال ۱۳۴۷ به قم رفتم و تا سال ۱۳۴۹ در همانجا هم مشغول تحصیل بودم و هم مسیر مبارزات انقلابی را طی می کردم تا اینکه به تبریز بازگشتم و دیگر از آن سال به بعد به طور رسمی وارد مبارزات انقلابی شدم.
س) چگونه توسط ساواک دستگیر شدید؟
ج) حدود سال ۱۳۵۰ بود که به عنوان سخنران در یکی از هیات های مذهبی تبریز حاضر می شدم که این هیات اغلب در محله داداش آباد از محلات حاشیه ای شهر برپا می شد،در یکی از جلسات هیات که درباره عهدنامه مالک اشتر صحبت می کردم، گریزی هم به وضع جامعه زده و از مسایل سیاسی و فرهنگی کشور انتقاد کردم که گویا مامورانی در همان جلسه حضور داشتند. پس از عزیمت از جلسه هیات به منزل به یکباره ساواک به خانه ام حمله کرددر یکی از جلسات هیات که درباره عهدنامه مالک اشتر صحبت می کردم، گریزی هم به وضع جامعه زده و از مسایل سیاسی و فرهنگی کشور انتقاد کردم که گویا مامورانی در همان جلسه حضور داشتند. پس از عزیمت از جلسه هیات به منزل به یکباره ساواک به خانه ام حمله کرده و با ویران کردن کتابخانه ام و جست و جوی کتاب ها، مرا با خود بردند؛ در حالیکه که از ابتدای دستگیری تا آزادی که حدود یک ماه به طول انجامید، چشمهایم بسته بود.
س) رفتار ساواک پس از دستگیری با شما چگونه بود؟
ج) اصلا" قابل وصف نیست. هرچند بنده مدت زمان زیادی بازداشت نشدم اما در همین مدت مرا در انفرادی نگه داشتند و شب و روز را احساس نمی کردم تنها بر اساس حدس و گمان خودم نماز می خواندم و هنگامی که به نماز می ایستادم با بدترین الفاظ مرا خطاب قرار می دادند.
س) چگونه از دست ساواک آزاد شدید؟
ج) با وساطت آیت الله مجتهد و قاضی طباطبائی که از علمای سرشناس و زبده تبریز بودند از دست ساواک آزاد شدم. اما از آن به بعد همیشه تحت نظر بودم اما بنده چون به راهی که انتخاب کرده بودم اعتقاد راسخ داشتم همچنان به سخنرانی های خود در هیات های مذهبی و شهرستان ها ادامه می دادم.
س) مبارزت مردم تبریز از چه مقطعی علیه رژیم شاه علنی تر شد؟
ج) سال ۱۳۵۶ بود که به دنبال شهادت حاج آقا مصطفی فرزند امام خمینی شرایط کلی کشور دگرگون شد اما تبریز از جمله نخستین شهرها بود که در اوج خفقان رژیم پهلوی اقدام به برگزاری مجلس عزا برای ایشان کرد که محور اصلی این مراسم ها آیت الله قاضی طباطبائی بود که درست یک روز پس از شهادت وی، مراسم بسیار باشکوهی در مسجد بادکوبه ای واقع در خیابان دارایی برپا کرد که سخنران آن مجلس بزرگداشت سیدحسین همدانی بود که از قم آمده بود و بعد از این مراسم، مجلس عزای دیگری شامگاه همان روز در مسجد شعبان برگزار شد و این مراسم ها تقریبا" به طور مرتب هر روز و هر هفته توسط آیت الله قاضی ادامه داشت.
ج) دو روز پس از درج مطلبی در روزنامه اطلاعات به تاریخ ۱۷ دی سال ۱۳۵۶ که توهین آشکار به صاحت مرجعیت دینی بود، یعنی ۱۹ دی قیام تاریخی مردم قم رقم خورد که طی آن تعدادی از معترضان به شهادت رسیده و تعدادی نیز زخمی شدند. با انتشار این خبر در تبریز مردم ولائی و انقلابی این شهر به شدت متاثر شده و به رهبری آیت الله قاضی طباطبائی تدارک برگزاری اربعین شهدای قم را صورت دادند. دو روز پس از درج مطلبی در روزنامه اطلاعات به تاریخ ۱۷ دی سال ۱۳۵۶ که توهین آشکار به صاحت مرجعیت دینی بود، یعنی ۱۹ دی قیام تاریخی مردم قم رقم خورد که طی آن تعدادی از معترضان به شهادت رسیده و تعدادی نیز زخمی شدند. با انتشار این خبر در تبریز مردم ولائی و انقلابی این شهر به شدت متاثر شده و به رهبری آیت الله قاضی طباطبائی تدارک برگزاری اربعین شهدای قم را صورت دادند. روز ۲۷ بهمن بود که آیت للله بنده را صدا زد و گفت تعداد ۲۵ نفر از سردسته های گروه های مبارزات انقلابی شهر را برای برگزاری جلسه ای دعوت کن؛ بنده اطاعت کرده و آن نفرات را برای برگزاری نشست در منزل آیت الله قاضی جمع کردم.
س) چه مواردی در آن جلسه مطرح شد؟
ج) محور اصلی جلسه چگونگی برگزاری مراسم چهلم شهدای قم بود اما مهمتر از آن تظاهرات مردمی علیه رژیم شاه بود. البته در این جلسه پیشنهادت مختلفی ارایه شد که عمده ترین آنها آتش زدن سینماها، میخانه ها، مراکز فحشا، بانک صادرات که دست یهودی ها بود و دفتر حزب رستاخیز که مورد موافقت قرار گرفت و مقرر شد این ۲۵ نفر در قالب حلقه های ۵ نفره از ۵ نقطه شهر مردم را برای تظاهرات آماده کنند که بدین ترتیب افراد از محله هایی همچون سه راه شمس تبریزی، شهناز، سر بازار، طالقانی و خیابان شروع به اقدام کردند که بسیار هم موفقیت آمیز بود.
س) و صبح روز تاریخی ۲۹ بهمن سال ۱۳۵۶ تبریز؟
ج) قرار شده بود مراسم راس ساعت ۹ صبح در مسجد قزللی آغاز شود و آرام آرام مردم از نقاط مختلف شهر به این مکان می آمدند اما با در بسته مسجد مواجه شده و نسبت به آن اعتراض کردند که سرگرد "مقصود حق شناس " در مقابل جوانی به نام علی تجلا که اعتراض می کرد قرار گرفت و با صدای بلند گفت در این طویله را ببندید که با حرف تجلا اعتراض خود را بیشتر کرد و بلافاصله حق شناس با کلت خود به وی شلیک کرد و این جوان به عنوان اولین شهید قیام ۲۹ بهمن به شهادت رسید و دیگر شرایط محل و کل شهر تبریز با این اتفاق دگرگون شد.
مردمی که مقابل مسجد قزللی بودند جنازه شهید تجلا را روی دست گرفته و با فریادهای مرگ بر شاه به سمت میدان نماز فعلی حرکت کردند، هر چند عده ای دلیل قیام ۲۹ بهمن تبریز را شهادت این جوان عنوان می کنند اما اصل قضیه این بود که ما در گروه ۲۵ نفره و یک روز قبل تدارک چنین اعتراض و تظاهرات خیابانی را دیده بودیم و همه چیز طبق پیش بینی ها پیش رفت.
ج) البته بنده در همان شب ۲۹ بهمن در مسجد شعبان منبر رفتم و سخنانی علیه این جنایت تاریخی و به خاک و خون کشیده شدن مردم تبریز انجام دادم و ۳۰ بهمن تا حدودی آرامش به تبریز برگشت اما اول اسفند "جمشید آموزگار" که تازه نخست وزیر شده بود به تبریز آمد و اعلام شد که از ساعت ۱۱ تا ۱۳ مقابل استانداری برای مردم سخنرانی خواهد کرد؛ با شنیدن این خبر دوباره با گروه ۲۵ نفره تشکیل جلسه دادیم تا اجازه برگزاری این سخنرانی را ندهیم. با اهتمام این گروه و با انواع ترفندها از جمله سوزن زدن به حاضران! آموزگار نتوانست سخنرانی کند"جمشید آموزگار" که تازه نخست وزیر شده بود به تبریز آمد و اعلام شد که از ساعت ۱۱ تا ۱۳ مقابل استانداری برای مردم سخنرانی خواهد کرد؛ با شنیدن این خبر دوباره با گروه ۲۵ نفره تشکیل جلسه دادیم تا اجازه برگزاری این سخنرانی را ندهیم. با اهتمام این گروه و با انواع ترفندها از جمله سوزن زدن به حاضران! آموزگار نتوانست سخنرانی کند و این برای انقلابیون تبریز موفقی بزرگی به شمار می رفت. و همان شب آیت الله قاضی در مسجد شعبان مراسمی برگزار کرد.
س) تبریز پس از ۲۹ بهمن چه اوضاعی داشت؟
ج) پس از آن اتفاق تاریخی، کل شهرهای ایران شرایط انقلابی به خود گرفت و در تبریز نیز تا پیروزی انقلاب اسلامی همه چیز امنیتی شده و به نوعی حکومت نظامی بر شهر حاکم بود. ساواک همه چیز را تحت شدیدترین کنترل ها داشت و حتی جنازه های شهدای ۲۹ بهمن را نیز با اخذ ۱۰۰۰ تومان وجه نقد و یک جعبه شیرینی تحویل خانواده های می داد و به همین دلیل بنده از طرف آیت الله قاضی مامور شدم تا برای کمک رسانی به خانواده های شهدا و مجروحان به آنها سر بزنم اما هیچ یک از خانواده ها قبول نکردند ۱۰۰۰ تومان آنها را بدهیم و از میان ۱۳۰ زخمی آن قیام تنها یک خانواده که شرایط مالی بسیار بدی داشتند کمک های ما را پذیرفت.
س) اولین بارقه ها امید برای پیروزی مبارزات انقلابی چه موقع روی داد؟
ج) زمانی که هنوز مبارزات مردمی ادامه داشت به یکباره خبر فرار شاه از ایران منتشر شد؛ آن روز من برای سخنرانی به شهر خامنه در شهرستان شبستر رفته بودم که پس از پایان مراسم وقتی که در جاده با فولکس ام به سمت تبریز راه افتادم در بین راه دیدم تعدادی از مردم بر گردن الاغ ها و سگ ها عکس شاه را آویزان کرده اند و هلهله و شادی می کنند وقتی دلیل این کار را پرسیدم گفتند شاه از ایران رفته، به سرعت خودم را به تبریز رساندم و در میدان دانشسرا مشاهده کردم که خیل عظیم مردم در حال پایین کشیدن مجسمه شاه هستند و بنده هم به مردم پیوستم و آنها را برای این کار تشویق می کردم. مردم آن روز به شدت عصبانی بودند و علیه شاه انواع شعارها را سر می دادند.
س) ۲۲ بهمن در تبریز چه گذشت؟
ج) صبح آن روز ارتش اعلام بی طرفی و همبستگی با مردم انقلابی کرد و اوضاع به طور کامل دگرگون شد. خیلی سریع جلسه ای در منزل برق لامع توسط آیت الله قاضی با تیمسار دانشور رییس شهربانی و تیمسار احمد بیدآبادی فرماندار نظامی تبریز برگزار شد و خبر رسید که کلانتری محله قره آغاج و همچنین نیروهای شهربانی به سوی مردم شلیک می کنند. بنده از سوی آیت الله قاضی مامور شدم و سریع به آنجا رفتم و سخنرانی کردم برای آنها که در جوابم گفتند از ترس جان خود اقدام به شلیک می کنند که بنده بلافاصله از مردم اجازه گرفته و ماموران کلانتری را بیرون بردم و خیلی زود غائله به پایان رسید و از آن پس شهر تبریز به دست انقلابیون افتاد.
پس از این جریان با دستور آیت الله قاضی به سوی پادگان ارتش رفته و بیدآبادی را به منزل ایشان آوردیم. ما دو نفر در ارتش جاسوس داشتیم که یکی نامش عبادی بود که توسط وی به دفتر بیدآبادی رفتیم و وی با کشیدن اسلحه به روی تیمسار گفت بازداشت هستی. دو نفر در ارتش جاسوس داشتیم که یکی نامش عبادی بود که توسط وی به دفتر بیدآبادی رفتیم و وی با کشیدن اسلحه به روی تیمسار گفت بازداشت هستی. وقتی او را به منزل قاضی آوردیم اعلام شد که تعداد ۶۰ دستگاه تانک از قزوین به تبریز فرستاده شده است تا بین مردم وحشت ایجاد کنند که بیدآبادی اعلام کرد اجازه نمی دهم آنها وارد خیابان شود و انصافا" نیز وی چنین کرد و فردای ۲۲ بهمن خودش جلوی پادگان ایستاد و چنین اجازه ای نداد.
س) عاقبت بیدآبادی چه شد؟
ج) وی به همراه چهار نفر دیگر از جمله فرمانده ژاندارمری تبریز را با کمال احترام با یک هواپیمای ۳۳۰ به تهران فرستادیم که البته همه آنها توسط دادگاه های انقلاب محکوم به اعدام شدند.
س) و سرنوشت حق شناس؟
ج) او را در تبریز به جرم قتل عمد و نیز مبارزه با مردم انقلابی محاکمه کردیم و اعدام شد. نقطه جالب درباره این سرگرد رژیم شاه این بود که وقتی اعدام شد همسرش باردار بود و او در وصیت نامه خودش نوشته بود اگر فرزندم پسر بود حتما" او را به حوزه بفرستید تا روحانی شود!
ُ) درباره جریان خلق مسلمان و بروز دو دستگی بین انقلابیون تبریز توضیح دهید.
ج) تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی هیچ اختلافی بین طرفداران امام خمینی و آقای شریعتمداری وجود نداشت و همه در یک سنگر علیه شاه می جنگیدند و تقابلی بین این دو جریان وجود نداشت. اما از بعد از انقلاب به تدریج اختلافات بروز و ظهور پیدا کرد و جرقه اصلی آن مربوط به اعلام نظر آقای شریعتمداری مبنی بر انتخاب استاندار آذربایجان توسط وی بود که این پیشنهاد با مخالفت امام خمینی مواجه شد، چون چنین ایده ای در تعارض آشکار با نظام جدید سیاسی داشت. در نهایت این اختلافات روز به روز بیشتر و عمیق تر شد تا اینکه هواداران خلق مسلمان چندین نوبت به صدا و سیما حمله کرده و آنجا را تصرف کردند.
س) صدا وسیما چگونه به دست طرفداران خمینی (خمینی چی ها) افتاد؟
ج) طی حدود دو ماه این محل چند بار بین طرفداران آقای شریعتمداری و مردم حزب اللهی دست به دست شد تا این در نهایت روز ۴ دی "هادی غفاری" از تهران به تبریز آمد و اسلحه کلاشینکف خود را در دست گرفت و گفت: اگر کسی جرات دارد بیاید و صدا و سیما را تصرف کند و دیگر از آن زمان به تدریج حزب خلق مسلمان افول کرد. تا اینکه یکی از نیروهای محافظ خانه آقای شریعتمداری در قم کشته شد و بار دیگر تقابل بین انقلابی ها و هواداران ایشان به منصه ظهور رسید. نباید از نظر دور داشت که در خاتمه دادن به جریان خلق مسلمان " سیدحسین موسوی تبریزی" نقش غیر قابل انکاری داشت. در خاتمه دادن به جریان خلق مسلمان " سیدحسین موسوی تبریزی" نقش غیر قابل انکاری داشت. او که از سوی امام خمینی قاضی شرع تبریز بود پس از بازپس گیری صدا و سیما دستور داد هر کسی از جلوی این محل عبور کرد تیرباران شود و این اقدام وی باعث شد کسی جرات ورود به صدا و سیما نداشته باشد.
س) جریان اعدام ۱۱ نفر از خلق مسلمانی ها در تبریز چه بود؟
ج) پس از اتفاقات مربوط به صدا و سیما و بعد از کشته شدن مامور حفاظتی خانه آقای شریعتمداری، بار دیگر هواداران این حزب در تبریز فعال شدند و با وجود اینکه از سوی آیت الله مدنی امام جمعه وقت تبریز مراسم ختمی در مسجد سیدحمزه برای آن مامور گرفت اما آنها راضی نبودند و این جریان را به خمینی چی ها نسبت می دادند. تقریبا همه روزه حوادثی در تبریز بین این دو جریان می افتاد تا اینکه روزی آیت الله مدنی به دست آنها در حوالی میدان ساعت داخل کیسوکی زندانی شد تا اینکه توسط خطیب توانا آقای ناصرزاده وی آزاد شد.
بلافاصله سیدحسین موسوی تبریزی اعلام کرد از سوی امام خمینی دستور دارد به مقر حزب خلق مسلمان که در محل کنونی بیمارستان علوی در میدان منجم بود، حمله کند و بنده هم با وی همراهی کرده و اعلام کردم از کمیته انقلاب اسلامی نیرو می دهم. همین موضوع به اطلاع سران سپاه در تبریز نیز رسید اما آنها استقبال نکردند از جمله طاهری، خرم و حسین علائی. اما با این حال شبانه به آنجا حمله شد و تا صبح با آرپی جی مقر حزب خلق مسلمان را کوبیدیم، اما ساختمان به حدی محکم بود که کمترین آسیب به آن رسید. تا اینکه تعدادی فرار کردند و عده ای دستگیر شدند. فردای آن روز یازده نفر از آنها توسط سیدحسین موسوی تبریزی محاکمه و اعدام شدند.
س) پس از گذشت ۴۲ سال از پیروزی انقلاب اسلامی آیا آنچه هدف و آرمان انقلاب بود، امروز حاصل شده است؟
ج) اهداف بزرگ انقلاب اسلامی مثل دشمنی با استکبار جهانی، زیر بار غرب و شرق نرفتن و استقلال فکری و سیاسی به برکت ولایت فقیه محقق شده است، اما درعین حال در اهداف اقتصادی مشکلاتی در کشور وجود دارد که به نظر من عمده دلیل آن اختلافات جناحی است؛ همه به فکر جریان سیاسی و جناح خود هستند که این وضعیت از دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد شدت و حدت بیشتری به خود گرفته است و حیف و میل بیت المال و غارتگری روند سرعتی به خود گرفته است. امروز دشمنان خارجی و فرصت طلبان داخلی مشکلات عدیده ای در کشور به وجود آورده اند که غلبه بر این وضعیت جز با وحدت و یکپارچگی ممکن نخواهد شد.
گفت وگو از : سیدیحیی مرتضائی
نظر شما