به گزارش ایرنا، آن روز که انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۵۷ به پیروزی رسید، دشمنان مبهوت از عظمت ملت، از همان روزهای نخست اتاق فکری به راه انداختند که نسل به نسل برای براندازی انقلاب برنامه بریزند و برای ضربه زدن به انقلاب اجرایش کنند، مردم هنوز نقل و شیرینی انقلابشان را پخش میکردند و به سربازانی که به دامان ملت برگشته بودند، گل میدادند که ترورهای کور آغاز شد.
در حالیکه مردم شهرهای مختلف، پیروزی و آزادی کشورشان را جشن گرفته و هر روز در خیابانها به طرفداری از رهنمودهای امامشان راهپیمایی می کردند، بقایای رژیم شاه با همدستی عناصری که موقعیت و بقای خویش را در آشوب و بلوا میدیدند، حوادثی تلخ را برای انقلاب رقم زدند و از همان روزها بود که مردم دانستند دنیا انقلابشان را بر نمیتابد.
سربازان در گهواره
نوزدان سال ۵۷ حالا مرد کاملی هستند، خانم جا افتادهای شدهاند، ماجرای انقلاب را سینه به سینه از بزرگانشان شنیدهاند و نقل کردهاند؛ نمونهاش حسین است، او روزهای آتش و خون را به یاد نمی آورد و بعد از رفتن پدر به دنیا آمده اما خوب می داند راهی که پدرش رفت، راه همه مردان خداست.
حسین آخرین فرزند شهید خیرالله مومنی است، شهیدی از خطه خونرنگ سریش آباد که اگر چه سواد خواندن و نوشتن نداشت اما بصیرت به او بینشی داده بود که راوی جدیدترین اعلامیه های پیر خمین در کردستان شد.
شهید مومنی از مجاهدان انقلاب اسلامی در شهر سریشآباد به دنیا آمد و به فرمان امام خمینی (ره) پا به پای مجاهدان انقلابی به حرکت در آمد و در سیل خروشان انقلاب، حکومتی ۲۵۰۰ ساله را از بیخ و بن برکند از این شهید والامقام غیر از حسین، ۲ پسر و یک دختر دیگر هم به یادگار مانده است.
همسرش همه زندگی شهید خیرلله را در یک کلام خلاصه کرد و آن «سید روحالله خمینی» بود؛ فاطمه خانم از رفت و آمدهای گاه و بیگاه همسرش به قم برایم گفت از اینکه میرفت و با جدیدترین اعلامیه های امام (که آن روزها آقای خمین خطاب می شدند) بر می گشت.
بعضی وقت ها هم نوار کاست با خودش می آورد، سواد نداشت تا محتوایش را پیاده کند و برای همین چند جوان و نوجوان میآمدند و سخنرانیها را روی کاغذ پیاده میکردند.
از روزهای خون و قیام خاطرات زیادی به یاد دارد از همان روزهایی که بارها نزدیک بود شهید خیرالله توسط ساواک دستگیر شود و خانه کوچکشان در انتهای یکی از خیابانهای شهر بود و بعد از هر بازگشت شهید خیرالله از قم محل تجمع انقلابییهای سریش آباد میشد.
آنها که سواد داشتند، اعلامیههای امام را میخواندند و بعد شروع میکردند به نوشتن اعلامیهها تا بین مردم پخش کنند.
شب واقعه
محرم سال ۱۳۵۷ مسجد جامع شهر سریش آباد سرشار از جوشش خون حسین (ع) بود، با وجودی که ماموران ستمشاهی هر گونه عزاداری برای سیدالشهدا (ع) را ممنوع کرده بودند اما هیچ مانعی نمیتوانست مردم این دیار را از عزادارای برای سرور و سالارشان باز دارد.
یک روحانی از قم به سریش آباد آمده بود و در خطابههای خود از انقلابی میگفت که به زودی به رهبری آیت الله خمینی اتفاق خواهد افتاد.
روحانی در منبر از امام حسین (ع) میگفت و از اینکه عاشورا و کربلا در هر زمان و مکانی جاری است و یزیدیان هم در صددند که اسلامی غیر از اسلام ناب محمدی را به مردم تحمیل کنند.
عزای حسینی آغاز شد، دور تا دور مسجد را ماموران محاصره کرده بودند، آنها آمده بودند تا روحانی و سخنران مراسم را دستگیر کنند، عزای حسینی که شور گرفت، شعور انقلابی مردم هم بالا گرفت و جمعیت آماده قیام و حضور در میدان شهر شد.
شب دوم محرم بود و ماموران آمده بودند تا مجلس عزا را آشفته کنند ولی میدانستند عشق و ارادت به امام حسین (ع) در خون و جان مردم این دیار ریشه دارد و هیچگاه اجازه اهانت به مجلس عزا را نمیدهند، مردم می دانستند که ماموران برای دستگیری روحانی آنجا هستند و برای همین مخفیانه او را از مسجد خارج به مکانی امن همراهی کردند.
ماموران که خبردار شده بودند شروع به تیرانداز میکنند؛ صدای شلیک گلولهها در میدان شهر که اکنون مزین به نام شهید سلیمانی است، بلند شد و اولین گلوله بر قلب مجاهد شهید خیرالله مومنی نشست، رگبار گلوله و شعارهای انقلابی مردم در هم آمیخت تا همه منتقم خون برادر شهیدشان شوند.
«هیهات منا الذله» حسین (ع) در شب دوم محرم ۱۳۵۷ از نای مردم سریش آباد بلند شده بود و مردم همچون برگ خزان یکی پس از دیگری بر زمین افتادند.
آن شب، شبیی بود که شهید خیرالله در عروجی عارفانه از محرم تا آستان شفاعت حسینی پر کشید و به دیدار یار شتافت تا ثمره خون او و صدها شهید انقلاب، دو ماه بعد با آمدن امام به میهن و پیروزی انقلاب اسلامی، به بار بنشیند.
طاهر ضیایی از شاهدان عینی این واقعه که آن زمان ۲۲ سال داشت درباره آن شب گفت:سریش آباد پا به پای ملت قم و شهرهای بزرگ برای انقلاب زحمت کشید.
آن شب را به یاد دارد که ساواک قصد داشت حاجآقا موسوی را دستگیر کند و اضافه کرد: مردم این روحانی را فراری دادند و به یکی از خانهها برده و لباس شخصی تنش کردند تا دست ساواک به او نرسد و موفق هم شدند.
وی افزود: آن شب شهید خیرلله به شهادت رسید و محمد مهدی ددهجانی جانباز و از فردای آن شب حکومت نظامی اعلام شد.
۴۲ سال در راه انقلاب
این انقلاب هیچگاه بدون سرباز نمی ماند، هر چقدر که دشمنی دشمنان بیشتر شود، ملت مقاوم تر میشوند، مردم هر سال پرشورتر از سال قبل برای دفاع از انقلاب به صحنه آمدند.
همین پارسال خیابانهای سنندج مملو از جمعیت بود، تا جایی که چشم کار میکرد مردم بود، همانهایی که دشمن چشم دیدنشان را ندارد و در تمام این سالها تمام تلاش خود را بکار بسته است تا از هر راهی که شده آنها را به زانو در بیاورد.
از جنگ نظامی، تحریم، ترور، توطئه و هر آنچه که میتوانست بلا بر سر ملت آورد و حتی در دورانی که کرونا، انسانها را مثل برگ خزان به زمین می ریزد حتی دارو را هم برویشان بستند.
امسال اما شرایط ویژه کرونا که همه مناسبتها را به هم ریخته است، ملت یادشان نرفته که انقلابشان پا به گام دوم خود گذاشته است و امسال متفاوت از همه سالهایی که کوچک و بزرگ به خیابانها میآمدند و در جشن انقلاب شرکت می کردند، قرارشان داخل خودرو و روی موتور است تا همبستگی و همدلی را بار دیگر به نمایش بگذارند.
این راه که از ۴۲ سال قبل آغاز شده، تا سالهای سال ادامه خواهد داشت و این را همین شرایط امروز نشان داد که بیماری همه را از هم دور انداخته است و راه شهدایی که آگاهانه به دل خطر زدند تا زیر بار ظلم و ستم نروند، راهی روشن است که راهنمای آن پرچم سهرنگی است که هر ایرانی آن را نشان افتخار خود می داند.
ایران به برکت انقلاب، اکنون در چشم جهانیان در جایگاه متعالی و شایسته ملت خود ایستاده و از گردنه های سخت عبور کرده است.
۲۲ بهمن تنها یک روز و یک نام نیست، روز خداست که اراده یک ملت بر طاغوت غلبه کرد.
نظر شما