سرمد قباد، پزشک متخصص مغز و اعصاب است و به سبب روابط نسبی و سببی که با اصحاب فکر و فرهنگ داشته، از خیلیهایشان خاطره دارد و دربارهشان نوشته و چاپ کرده است. در این میان، البته چون در حوزه خود هم چهره حاذقی است و معتمد و مطمئن، مورد ارجاع خیلیها بوده و هست.
کتاب همه طبیبان من، کوتاهنوشتهایی است از این دیدارها با این شخصیتها. روایتها گرم و صمیمی است و نشان از آن دارد که او صرفا یک پزشک نیست. اهل شعر و تاریخ و فلسفه هم هست و میخواند و میشناسد.
او در این کتاب، از محمدعلی مجتهدی و هوشنگ ابتهاج و ابوالحسن نجفی و نصرت کریمی و بهمن فرزانه و علیاشرف درویشیان و بیژن جهانگیر و مهدخت معین تا محمد قریب و داریوش شایگان و محسن ابوالقاسمی و ناصر ایرانی و مریم زندی و جمشید لطفی نوشته است. تکنگاریها پیشتر چاپ شدهاند و حالا او پس از بازپیرایی، آنها را در کنار هم گرد آورده است و بر این چهارده یادداشت، سیروس علینژاد مقدمه نوشته که ازجمله آورده است: «سرمد قباد پزشک است اما دلش با نوشتن است. نوشتن را دوست دارد... خوب مینویسد. ساده مینویسد. روان مینویسد... شاید هنوز با ریزهکاریهای نثر آشنا نباشد اما نثرش بین او و خوانندهاش فاصله نمیاندازد.» (ص ۱۳)
در میان این چهارده نفر البته کسانی چون محمدعلی مجتهدی، محمد قریب، بیژن جهانگیری و جمشید لطفی جایگاه استادیاش را داشتهاند و قدرشناسانه از آنان نیز نوشته است.
بدحالی داریوش شایگان و احضار طبیب
عنوان یادداشتش درباره داریوش شایگان، «گنج شایگان» است که چنین آغاز میشود: «روز پنجم بهمنماه سال ۹۶ حدود ساعت ۴ بعدازظهر از کلاس موسیقی پسرم برمیگشتم که تلفن همراهم به صدا درآمد: "دکتر قباد، سریع خودت را برسان. حال دکتر شایگان به هم خورده است، فکر میکنم سکته کرده باشد." لحظات بهسرعت سپری میشدند. با وجود ترافیک شلوغ عصر پنجشنبه با حداکثر سرعت ممکن خود را به ولنجک و منزل استاد رساندم. علی دهباشی، ترانه خانم (دختر دکتر شایگان) و مهندس اسماعیلزاده قبل از من آنجا بودند. ماسک اکسیژن برایشان گذاشته بودند و علی دهباشی نبض استاد را در دست داشت و با نوازش او سعی در آرام کردنش داشت. استاد کلمات نامفهوم بر زبان میآورد. اوضاع آشفته بود. در اتاق کارشان که پُر بود از کتابهای فرهنگنامه، مجموعه کتابهای جلسات اورانوس (سخنرانیهای هانری کربن و یونگ)، تصویرهای آویخته بر دیوار از هانری کربن، علامه طباطبایی و پروفسور ایزوتسو خودنمایی میکرد. دکتر شایگان بهصورت نیمنشسته روی تختی بود. قندان بر روی میز کنار تخت ریخته شده بود. همه با گوشیهای تلفن در حال صحبت بودند...» (ص ۳۱)
او در بخشی از نوشتهاش درباره شوهرخالهاش، نصرت کریمی هم نوشته است: «... در مراسم بزرگداشت نصرت کریمی که در خانه هنرمندان ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۶ به همت علی دهباشی برگزار گردید نیمساعت قبل از شروع مراسم آنجا بودم، قبل از اینکه درِ سالن باز شود، در اتاق مجاور برای سلام و احوالپرسی نزدش رفتم... از او جدا شدم و به داخل سالن رفتم و در ردیف دوم نشستم. پس از چند دقیقه علی دهباشی سراغم آمد و گفت: "آقای کریمی حالش به هم خورده و از هوش رفته است." بلافاصله بالای سرش حاضر شدم و دیدم او را بیهوش بر مبلی خوابانیدهاند. رنگش پریده بود اما نبض او پُر و منظم بود. دخترش ماندانا، [همسرش] پروین خانم و بسیاری از کارکنان سالن دورش حلقه زده بودند... با خواهش من با اورژانس تهران تماس گرفته شد... با او و پروین خانم سوار آمبولانس شدیم که به داخل محوطه پارک هنرمندان آمده بود. به بیمارستان ایرانمهر رفتیم. در راه هوشیاری خود را کاملا به دست آورده بود، برایم تشخیص T.I.A (نرسیدن گذرای خون به قسمتی از مغز) قطعی شد...» (ص ۸۰)
آغاز تکنگاریاش درباره مریم زندی که بر آن، «چهره به چهره با خالق چهرهها» نام نهاده هم جالب توجه است: «درِ مطب باز شد. خانمی میانسال با چهرهای جدی وارد شد. از طرف یکی از بیماران قبلیام که ایشان را عمل کرده بودم معرفی شده بود، چهرهشان برایم خیلی آشنا بود. پرونده بالینی را که دیدم نام مریم زندی به چشمم خورد. چقدر باوقار و بیتکلف روبرویم نشسته است. او را با دوره چهارجلدی کتابهای عکس چهرهها میشناختم. وقتی جلد اول چهرهها چاپ شد، دانشجوی پزشکی بودم. در یکی از کتابفروشیهای جلوی دانشگاه این کتاب را دیدم. خیلی جذاب بود. چهره هر ادیب و هنرمند گویی با تو سخن میگفت. ارتباطی چهره به چهره بدون نیاز به رد و بدل شدن کلامی...» (ص ۴۱)
چاپ نخستِ کتاب همه طبیبان من، نوشته سرمد قباد، در ۱۲۸ صفحه و توسط نشر ماهریس در آخرین روزهای سال ۱۳۹۹، منتشر شد.
نظر شما