به گزارش ایرنا، چنان که در مقدمه کتاب "تاریخ هنر صحافی و مجلدسازی اردبیل" نیز مورد اشاره قرار گرفته، کهن دیار اردبیل مهد هنر، فرهنگ و تاریخ است و این کتاب نیز شرح حال استادکاران و اشاعهدهندگان هنر صحافی، تجلید و شیرازهبندی اردبیل است که مرارتها و مشقتهای بسیاری را متحمل شدند.
صحافی در سدههای گذشته از شاخههای حرفه وراقی بود؛ وراق به کاغذساز یا برشکار ورق کاغذ در اندازههای گوناگون اطلاق میگردید که بیشتر استنساخ و کپیبرداری از کتابها پرداخته و با مرمت و نگارش حاشیه و متن تخریب شده آنها، جان تازهای به کالبد کتب فرسوده میبخشید.
مواد و مصالح صحافی سنتی چرم، چسب، مقوا، رنگ، سفیده تخممرغ، طلا و ابزار صحافی شامل پرس روسی، شمشیر کاغذبر، قید، چرمکی، سنگ زیر دست، شفره، اسکور، قیچی، درفش، گیره طلاکوب، سنگ سوهان، کاسه مسی، ستّاره، حروف و کلیشه بود و صحافان به جدولکشی کاغذ، آهار، کتابت، نقاشی، خوشنویسی، وصالی، شیرازهبندی و تجلد نیز تسلط داشتند.
هنرمندان صحاف در ایام گذشته به ندرت نام خود را روی جلد کتاب میآوردند یا به اصطلاح ترقیم (امضا) میکردند و همچون بیشتر تذهیبکاران و تصویرسازان در گمنامی میزیستند اما ارزش فعالیتشان زمانی بهتر نمایان خواهد شد که بدانیم بسیاری از آنها به جهت تقدس معنوی از صبح تا شب با طهارت و دست به وضو کار میکردند.
صحاف پسر که شهره آفاق است/ چون ابروی خویشتن به عالم طاق است
با سوزن مژگان بکند شیرازه/ هر سینه که از غمش اوراق است
نیمنگاهی به هنر صحافی سنتی در ایران
در بخشی از این کتاب آمده است: ابن خلدون (۷۳۲-۸۰۸ ه.ق) در مقدمه کتاب خویش به تفصیل از اهمیت صحافی و جایگاه آن به عنوان نشانه شکوفایی یک شهر صحبت کرده است و درباره پدید آمدن این صنعت مینگارد: در روزگار قدیم به علت عظمت دولت و پیشرفت لوازم تمدن توجه خاصی به استنساخ، تجلید و تصحیح دیوانهای علمی و سجلات از طریق روایت و ضبط مبذول میشده است.
لیکن در این عصر به سبب انقراض دولت (عباسیان) و انحطاط عمران این توجه وجود ندارد و در صورتی که در دوران پیشین توسعه صحافی در عراق و اندلس همچون دریایی بیکران بود؛ چه کلیه امور مربوط به این فن از لوازم عمران به شمار میرفت و معلول پیشرفت و وسعت دایره فرمانروایی دولتهای مذبور بود و سبب رواج بازار این فن در دولت یاد کرده، افزونی تالیفات علمی و دیوانهای گوناگون بود.
در نتیجه کتب مذبور استنساخ و تجلید شد و صنعت صحافی پدید آمد و صحافان، استنساخ، تصحیح، تجلید و دیگر امور مربوط به کتابها و دیوانها را پیشه خود ساختند و این پیشه به شهرهای بزرگ و پرجمعیت اختصاص یافت.
پس از آن که کتاب آسمانی قرآن نازل شد، کاتبان آن را روی پوست حیوانات، استخوان و برگ نخل ثبت کردند؛ این متون سپس به خط کوفی بر صحایفی مرتب و با سرلوحههای زرنگار مزین شد و چنان به قدر و منزلت رسید که نمونههای زیبا و حیرتانگیزی از آنها امروز زینتبخش موزهها و مجموعههای شخصی است.
در سدههای نخست اسلام، جلدها به طور معمول با روش ضربی تزیین میشد اما از سده پنجم و ششم هجری طلا و نقاشی به تزیین جلد کتاب وارد شد.
با هجوم قوم مغول به ایران در اوایل سده هفتم، نسخ خطی بسیاری طعمه آتش جهل آنها گردید و موجب شد تا اینک کتابهای معدودی از آن دوران باقی بماند.
سده هشتم و نهم، دوران طلایی هنر صحافی و مجلدسازی ایرانی است؛ در این دوران جلدهایی با رنگهای قهوهای و قرمز از پوست تیماج یا بز ساخته شد و در نهایت مهارت در طلاکوبی و تزیین چرم صورت گرفت.
جلدسازان، خوشنویسان، مذهبان و نقاشان به حفظ و جاودانگی کتابهای ادبی همچون شاهنامه فردوسی، آثار سعدی، غزلیات حافظ، رباعیات خیام، مثنوی مولانا، کلیله و دمنه کوششهای بسیاری نمودند.
پادشاهان تیموری و صفوی اهمیت خاصی به هنرهای کتابآرایی قایل شدند و مصحفان علاوه بر تسلط به فن تجلید، به هنرهای دیگری چون تذهیب، نقاشی، افشانگری، مقواسازی و خوشنویسی مسلط شدند.
جلدسازی در خطه خراسان و به ویژه هرات در ۴۲ سال حکومت شاهرخ میرزا پس امیر تیمور به اوج کمال رسید و در اواخر سده نهم نقاشی با استفاده از لاک که احتمال میرود از چین به ایران آمده باشد، در جلدسازی رواج یافت.
در ایران دوره صفوی صحافان و مجلدسازان بسیاری در شهرهای سمرقند، بخارا، مشهد، تبریز و اصفهان هنرهای بیبدیلی را آفریدند و شیوه نوین آرایش و تزیین با جواهرات را به هنر کتابآرایی و صحافی افزودند.
انحطاط این هنرها زمانی آغاز شد که با تثبیت جایگاه صاحبان فن و هنر در دربار سلطنتی تیموریان، نوعی حسادت در بین هنرمندان شیوع یافت؛ تکبر و خودبینی، مایه فخرفروشی شد و موجب گردید تا اسرار هنری فاش نشود و هنرآموزان که محلی از اعراب نداشتند، از گردونه خارج شدند.
استادان علاوه بر تربیت نکردن هنرآموز، به آدرسدهی اشتباه روی آوردند، مواد اولیه را در خلوت تهیه کردند و در نهایت فوت و فن خود را به گور بردند؛ این کار آنها باعث شد تا ماهیت و ظرافت هنرهای دستی به مرور منسوخ شود.
با ورود صنعت چاپ به کشور در زمان فتحعلیشاه قاجار، جلدسازی تحت الشعاع صحافی اروپایی قرار گرفت؛ اما در عهد ناصری مجد و عظمت صنایع جلدسازی، خط، تذهیب و نقاشی دوباره شکوفا شد و هنرمندان زبردستی آثار و شاهکارهایی در استنساخ و تجلید پدید آوردند که موجب تمجید و تحسین بود.
مقدمهای بر هنر صحافی و مجلدسازی اردبیل
نگارنده در بخش دیگری از این کتاب آورده است: صحافی از دیرباز به شکل متداول صنعتی امروز وجود نداشت و در واقع مجلدسازی و شیرازهبندی هنری بود که بیشتر ریشه در باورهای دینی مردم داشت؛ ضرورت نگهداری و حفظ کتابهای مذهبی و در راس آنها قرآن مجید موجب شد تا هنرهای کتابت، استنساخ، وراقی، تذهیب و تجلید رونق یابند.
بیشتر مجلدسازان اشخاص معتقدی بودند که برای رضای حق و کسب روزی حلال این شغل را انتخاب میکردند و به واقع دوست داشتند تا آن کتابهای ارزشمند را با عشق و علاقه شیرازهبندی کرده و به حفظ و پاسداشت آن مواریث کهن بپردازند؛ به بیانی بهتر این شغل و حرفه، عشق و علاقه بود تا کسب درآمد آنچنانی.
از سابقه صحافی و صحافان اردبیل در سدههای گذشته اطلاع چندان دقیق مکتوبی در دست نیست اما آرامگاه شیخ صفی الدین اردبیلی پس از سده هشتم یکی از بزرگترین و ارزشمندترین ذخایر کتابهای نفیس ایران شد که حفظ و نگهداری آنها متضمن افرادی مطلع و آگاه به این حرفه در بخش وراقی، شیرازهبندی و تجلید بود.
سنگ قبری در محوطه بقعه شیخ جبراییل واقع در روستای شیخ کلخوران متعلق به احمد صحاف به سال ۸۶۲ ه.ق نیز یادگاری از حکومت جهانشاه قراقوینلو بر آذربایجان و یکی از معدود آثار برجا مانده از هنر صحافی اردبیل به شمار میرود.
روی آن سنگ قبر نوشته شده است «سنه اثنتی و ستین و ثمانمائه... احمد صحاف»؛ نشان از قرب و منزلت این فرد در عصر ایلخانی دارد که در آن قبرستان شریف آرمیده است.
نسخ ارزشمندی در عصر طلایی حکومت صفوی و به خصوص شاه عباس کبیر به کتابخانه شیخ صفی الدین اردبیلی وقف گردید تا علاوه بر حفظ و صیانت از آنها در این مکان متبرک، علاقهمندان در کنار مریدان و زوار از کتابها بهره ببرند؛ اما بعدها بخش اعظم این کتابها به غنیمت ترکان عثمانی و روسهای تزاری درآمد و اردبیل از وجود آنها محروم شد.
قاضی میراحمد منشی در صفحههای ۱۵۸ تا ۱۶۰ کتاب «گلستان هنر» از صحافی با عنوان مولانا قاسم بیک تبریزی (وفات به سال هزار قمری) نام برده که قصد آمدن به اردبیل را داشته است.
وی صحاف بیبدل و مجلد بیعوض بوده و چنان در آن امر نادر و قادر بود که اوراق فلک را در شیرازه بستی و ایام روزگار را شفره کشیدی و کنجهای کارش مانند انجم بودی و ترنج کارهایش چون خورشید نموده، بسیار درویش و فانی بود؛ بعد از فترت رومیه شومیه و تخریب دارالسلطنه تبریز بعراق آمده در دارالسلطنه قزوین ساکن شد و به صحافی اشتغال داشت و آخر اراده توطن دارالارشاد اردبیل کرد.
در زمان قاجار و به خصوص دوره آرامش ناصرالدین شاه هنرهای ایرانی همچون خط، نقاشی، تذهیب و تجلید رونق گرفتند و بسیار رواج یافتند؛ از مهمترین افرادی که نام آنها در تاریخ هنر اردبیل دوره قاجار ماندگار شده است، باید از میرزا احمد خوشنویس نام برد.
در بیان خاطرات زندگیاش میخوانیم که میرزا در سال ۱۲۷۰ شمسی عازم قفقاز شده است؛ این جمله به خوبی نشان میدهد که در آن دوران افرادی در اردبیل به هنرهای تذهیب، تجلید و کتابت مشغول بودند و وی از محضر آنها تلمذ کرده بود؛ از همدورههای ایشان نیز میتوان از حالی اردبیلی نام برد که به کتابت و خوشنویسی در اردبیل مشهور بود.
اولین سند مکتوب درباره صحافی اردبیل نقش مهری بر روی یک جلد کتاب درسی متعلق به سال تحصیلی ۱۳۱۲ ممهور به مهر «مجلدخانه اقبال» است که متاسفانه اطلاع دقیق و معتبری از آن نداریم.
در آن زمان کربلایی مطلّب صحاف در یکی از حجرههای مسجد جامع کار صحافی را آغاز کرد که بعدها پسرش لطفعلی نیز کار پدر را ادامه داد و مغازهای در سرچشمه دایر کرد و همزمان با او شیخ حسین ناطق هم در یکی دیگر از همین حجرههای مسجد جامع به فروش کتاب به طلبهها مشغول شد.
بعد از آن مرحوم رضا کتابچی شرکت چاپ اتفاق را در دوره رضاشاه تاسیس کرد که شامل بخشهای کتابفروشی، چاپخانه و مجلدخانه بود.
کتاب "تاریخ هنر صحافی و مجلدسازی اردبیل" در ۲۰۰ صفحه از سوی نشر جنتسرا روانه بازار شده است.
نظر شما