۲۸ فروردین ۱۴۰۰، ۱۶:۰۶
کد خبر: 84298394
T T
۱ نفر

برچسب‌ها

«بیکران تنهایی» روایت وقایع فرهنگی سده اخیر منتشر شد

۲۸ فروردین ۱۴۰۰، ۱۶:۰۶
کد خبر: 84298394
«بیکران تنهایی» روایت وقایع فرهنگی سده اخیر منتشر شد

تهران- ایرنا- رمان «بیکران تنهایی» نوشته آصف هرمزی که مشتمل بر برخی وقایع تاریخی و اجتماعی و فرهنگی یک سده اخیر است، از سوی انتشارات جامی منتشر شد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، رمان بیکران تنهایی حدودا ۴۰۰ صفحه دارد که نویسنده با نثری روان و ساده و به دور از تکلف، داستان عاشقانه ای را در جریان یک فضای ایلیاتی روایت می کند.

زمان داستان به دوره پهلوی اول و دوم بازمی‌گردد که به همین دلیل برخی از وقایع داستان با اتفاقاتی مانند جنگ جهانی دوم و حمله متفقین به ایران، ماجراهای ملی شدن صنعت نفت و انقلاب سفید همزمان است و برخی شخصیت های داستان متاثر از این وقایع هستند.

داستان، روایت عشق قاسم و رعناست. عشقی کودکانه و پاک که با بلوغ این دو شخصیت پربارتر می شود، اما خان، رعنا را برای پسر خود در نظر گرفته است. این درحالی است که قاسم پسر یک آهنگر است و اگرچه جوانی باسواد و مردی جسور و خوش بنیه و فداکار است، اما پیش خانزاده، باز هم یک کارگرزاده است. به خصوص که قاسم، خود، نمک خورده و تعلیم یافته سفره خان است.

آصف هرمزی، نویسنده جوان که سال ها برای نوشتن این رمان زمان صرف کرده، زاده یاسوج است و تلاش کرده فضای جامعه ایلیاتی سرزمین اجدادی اش را در قالب این رمان با روایتی غیرخطی و همراه با شکست های زمانی به تصویر بکشد.

رمان بیکران تنهایی نوشته آصف هرمزی روایتی است از فضای ایلیاتی یک سده اخیر، که در روند آن، جدای از تعلیق روایت عاشقانه داستان، می توان رد پای برخی تحولات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و نیز نقش جهل و خرافه را در آن دنبال کرد.

در بخشی از کتاب آمده است: لحظه‌ای سکوت برقرار شد و پیرمرد به رعنا چشم دوخت. نسیم خنکی از غرب می‌وزید و لباس سیاه رعنا را بر قامت بلند او به جنب و جوش وامی‌داشت. رعنا نگاهی به چشمان پیرمرد انداخت و گفت:

-چهل و چهار سال. کیه که اینجور تو چنگش اسیر شدی؟

-یه دختر لب یه چشمه، یه کوزه پر از آب رو دوشش بود.

-خوش به حالش... خوش به حالش که هنوز به یادشی.

-مگه براش فرقی داره؟ مگه اصلا می‌فهمه؟...شوهر کرد...جوون مرگ شد.

آن سو تر صدای قهقهه مردانی که یک دل سیر کباب خورده و مشغول شوخی و خنده بودند طنین انداز شد. رعنا در حالی که به افق خیره مانده بود گفت: به نظرم میاد من هم یه روزایی عاشق شدم. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha