کتاب دنیای رو به دگرگونی آخرین کتاب میخائیل سرگییویچ گورباچف رهبر اتحاد جماهیر شوروی است که در سال ۲۰۱۸ منتشر شده است و در آن حرف ها و خاطراتی بازگو می شود که علاقمندان به مطالعه تاریخ در هیچ کتابی نخوانده و حتی نشنیده اند. این کتاب به وصیت نامه گورباچف در روسیه شهرت یافته است. او در این کتاب از ایده هایش برای استقرار صلح در جهان می گوید و تلاش هایش برای تغییر وجهه ای که از شوروی در دنیا منعکس شده بود.
تمام اتفاقات زندگی گورباچف به صورت فشرده در این کتاب قرار دارد. وی درباره همه چیز و به طور وصیتگونه در این کتاب صحبت کرده است. درباره اینکه دنیا به چه سمت در حال حرکت است، درباره شخصیت رونالد ریگان رئیس جمهوری اسبق آمریکا و دیگر رهبران این کشور صحبت میکند و به منتقدان خود که در قضیه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به او اعمالی را نسبت داده بودند، پاسخ میدهد و مسایل را تشریح میکند.
گورباچف به عنوان رهبر بلوک شرق از تفکرات خود تا مواردی چون سخنرانی کندی در ۱۰ ژوئن ۱۹۶۳، سخنرانی خود در سازمان ملل، ماجرای سفر به ژاپن و ده ها خاطره و اسامی مختلف و بسیاری را در این کتاب آورده است.
وی در مطلبی با عنوان «نسل نو» می نویسد: وجه تمایز ایده های بزرگی که دنیا نیازمند آن هاست این است که نمی توان آن ها را خفه کرد و از بین برد همان گونه که در ترانه مشهور «این سرود را نمی توان خفه کرد، نمی توان کشت» آمده است. ایده های تفکرات جدید هم در شرق و هم در غرب پخته شدند و افکار انسان ها را شیفته خود کردند. این را می توان «هم گرایی ایده ها» نامید. این امر آن زمان در کشور ما تقبیح می شد. ولی اتفاق افتاد و هنگامی که نسل جدید سیاست مداران اتحاد جماهیر شوروی روی کار آمدند این ایده ها هم شانس بروز پیدا کردند و برای اولین بار مبانی سیاست خارجی «ابرقدرتی هسته ای» را تشکیل دادند.
این نسل نسل کسانی بود که اکثرشان در سال های جنگ بزرگ شده و در دوران پس از جنگ وارد دانشگاه شده بودند. دوره ای که از همه جهت سخت و پیچیده بود. ما به شدت تشنه دانش بودیم و بی صبرانه سعی می کردیم در رنسانس کشور شرکت داشته باشیم. احساسات وطن پرستانه عامل همبستگی ما شده بود و باور داشتیم وظیفه مان در قبال کسانی که در میادین جنگ از کشور دفاع کردند این است که همچون مسابقات دوی امدادی «چوب امدادی» را از آن ها بگیریم و لیاقت شجاعت هایشان را داشته باشیم. این وجه تمایز جوانان آن زمان بود.
سرنوشت انسان های این نسل به گونه های مختلفی رقم خورد. ما به طرق مختلف به ضرورت تغییرات بنیادین رسیده بودیم که فرایند سخت و دردناکی بود. پدران ما که از جنگ بازگشته بودند، می گفتند: «استالین ما را به پیروزی رساند» ولی نسل پس از جنگ یعنی «دهه شصتی ها» که به شدت از افشاگری استالینیسم از زبان نیکیتا خروشجف به هیجان آمده بودند نقش بسزایی در غلبه بر این دوران و در چرخش از توتالیتاریسم به سمت دموکراسی ایفا کردند. بدون آنها هیچ تغییری در کشور و جهان اتفاق نمی افتاد...(ص. ۳۴)
گورباچف در سال ۱۹۹۰ جایزه صلح نوبل را دریافت کرد که سخنرانی اش در مراسم دریافت این جایزه پایان بخش مطالب نوشتاری دنیایی رو به دگرگونی است. وی در این سخنرانی می گوید: چشم انداز یک سیاست واقعی صلح آمیز جهانی که به آینده تعلق دارد عبارت است از ایجاد فضای دموکراتیک واحد بین المللی با مساعی مشترک که در این فضا اولویت برای کشورها حقوق بشر، رفاه زندگانی برای شهروندان آن کشور و همکاری برای تحقق همین حقوق و رفاه در سراسر دنیاست. این به منزله حکمی برای یکپارچگی فزاینده دنیای کنونی و وابستگی متقابل بخش های آن است...
می خواهم به اعضای کمیته این جایزه اطمینان بدهم اگر به درستی متوجه انگیزه های آنها شده باشم آن ها در انتخاب من اشتباه نکرده اند.
اما پایان بخش دنیایی رو به دگرگونی تصاویری از گورباچف در دیدارهای بین المللی با سران کشورها و نشست های مختلف در طول دوره حاکمیت است.
این کتاب در ۳۸۴ صفحه توسط شهرام همت نژاد از روسی به فارسی ترجمه و در ۸۰۰ نسخه از سوی انتشارات نیستان وارد بازار شده است.
نظر شما