به گزارش خبرنگار سیاسی ایرنا، شکست جریانهای سیاسی پس از هر دوره از انتخابات آغاز مسیری برای ریشهیابی دلایل این شکست و اعلام اصول و راهبردهایی است که در آینده ای نه چندان دور بتواند از شکستهای آتی پیشگیری کرده و بار دیگر سبب ساز پیروزیهای جدید شود. به نظر میرسد با پایان یافتن انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم و شورای شهر و روستای ششم و شکست اصلاح طلبان (دستکم آن دستهای که در این فرایند حضور فعال داشتند) این بازسازی درون گفتمانی هم آغاز شده است. اصلاحات و اصلاح طلبانی که اکنون سردرگم، منشعب و حتی منتقد یکدیگر هستند؛ برای بازگشت دوباره به قدرت ۴ سال فرصت دارند و در این مدت فارغ از متغیرهایی چون تایید و رد صلاحیتها یا هرآنچه مربوط به خارج از محدوده اصلاحات میشود؛ درباره آنچه از خرداد ۷۶ تاکنون تجربه کردند؛ بیاندیشند.
مروری بر آنچه به اصلاحات گذشت
اصلاح طلبان یک سال و چهارماه پس از شکست در انتخابات مجلس یازدهم، تجربه شکست در انتخابات ریاست جمهوری را هم در آخرین روزهای خردادماه در کارنامه سیاسی خود ثبت شده دیدند، با این همه اما به نظر میرسد نوع شکست دوم و تبعات آن بسی فراتر از شکست نخست باشد. استعفای رییس و نایب رییس شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان؛ آغاز مسیر انحلال این نهاد تصمیم گیر اصلاحات و نخستین واکنش آن ها به شکست در انتخابات بود.
شعسا با هجوم انتقادات از رییس و نحوه تصمیم گیری، منحل شد و این بار چتر وحدت را نهاد اجماع ساز یا جبهه اصلاحات ایران برداشت. دبیران کل (یا نمایندگان) ۳۱ حزب اصلاح طلب به عنوان اعضای حقوقی و ۱۵ شخصیت اصلاحطلب حقیقی در نهاد اجماعساز، از اواسط پاییز سال گذشته برای رسیدن به یک تصمیم و راهبرد در انتخابات مهم ریاست جمهوری سیزدهم کار خود را آغاز کرد. این نهاد هم در حوزه اصول و هم راهبردها شرایط دشواری در پیش داشت؛ مجموع دیدگاهها و آرای اصلاح طلبان در این شورا بر این تصمیم قرار گرفت که با رایگیری، ۱۴ چهره اصلاح طلب را که مایل به حضور در رقابتهای انتخاباتی بودند؛ انتخاب و برنامهها آنها را دریافت کنند. از این چهرهها ۹ که «محمدجواد ظریف» و «اسحاق جهانگیری» نخستین آنها در فهرست رای بودند؛ ۹ نفر در انتخابات ثبت نام کرد.
اصلاح طلبان معتقد بودند در بدبینانهترین شرایط رد صلاحیت ها هم یکی از این ۹ گزینه تایید صلاحیت خواهد شد و به همین دلیل در حال تدارک ستادهای آنان بودند و بر سر حضور و مشارکت فعال در انتخابات اجماع کلی در نهاد اجماع ساز وجود داشت. این اجماع اما تنها تا ظهر چهارم خرداد ممکن بود و همزمان با رد صلاحیت هر ۹ گزینه اصلاحات، اجماع مشارکت جای خود را به تردیدها و مخالفتها با مشارکت فعال و حمایت از نامزدی خاص از میان گزینههای معرفی شده شورای نگهبان داد.
نهاد اجماع ساز در بیانیهای اعلام کرد که به دلیل ردصلاحیت؛ نامزدی در انتخابات نخواهد داشت؛ پس از مناظرهها، فشار به این نهاد برای حمایت از یکی از نامزدها افزایش یافت، برخی از احزاب و شخصیتها راه خود را از دیگران جداکرده و از نامزدی خاص حمایت کردند که در نهایت با شکست وی، انتخابات برای اصلاحات تمام شد اما با توجه به اعتراضات و انتقادات پیدا و پنهان این روزها، میان احزاب و شخصیتهای اصلاح طلب به نظر می رسد؛ انشقاق به وجود آمده؛ دستکم در آیندهای نزدیک هم ادامه خواهد یافت.
قبول شکست یا انکار آن؟
شکست در دو انتخابات متوالی واقعیتی است که اصلاح طلبان در مواجهه با آن دو رویکرد در اختیار دارند؛ یا پذیرش و آغاز اصلاح یا انکار و بهانه تراشی. واقعیت این است که انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم نشان داد که اصلاح طلبان از تصمیم و رفتار جامعه اطلاع و تحلیل درستی در اختیار نداشتند. دوری از جامعه و فقدان جامع نگری علمی مبتنی بر پژوهشهای معتبر و نه نظرسازیهای شب انتخاباتی سبب شد که اصلاح طلبان اطلاع دقیقی از آنچه در بطن جامعه میگذرد، نداشته باشند اما نکته مهمتر این بود که تلاش برای حضور در قدرت و مسئولیتهای رنگارنگ اجازه نداد ضرورت این اطلاع یافتن هم برای اصلاحات آشکار شود. آنان هم در انتخابات مجلس یازدهم و هم در انتخابات دولت سیزدهم واقعیت بی خبری از شرایط جامعه را با متغیرهای ثانویهای چون رد صلاحیتها و برخورد نهادهای نظارتی فرافکنی کردند. در بطن جامعه اما مردم به زبان بسیار ساده خیری از فهرستهای امید ندیده بودند و سکوتهای طولانی طلایه داران فهرستها در زمانی که جامعه نیاز به سخن و انتقاد و اعتراض داشت از چشم مردم دور نمانده بود و مجموع عملکرد هشت ساله اصلاحات بلای جان این گروه در انتخابات ریاست جمهوری شد. اصلاح طلبان در گعدههای سیاسی بسته خود، در فضاهای مجازی از جنس کلاوب هاوس و توییتر در بحث های سیاسی چنان غرق شدند که موضوع و دغدغه اصلی مردم و جامعه را که اقتصاد بود از یاد بردند. اولویتهای حزبی جای خواست های کلان را گرفت و اصلاحات را به رخوت از درون دچار کرد.
پیشنهادهایی برای ماندن در عرصه قدرت
اظهارنظرهای متعدد از همان ساعات ابتدایی شکست از سوی چهرههای اصلاح طلب نشان میدهد که زنگ خطر به گوش آنها رسیده و در پی چاره جویی هستند. «عباس عبدی» از نظریه پردازان اصلاح طلب درباره دلایل شکست اصلاحات در انتخابات معتقد است: «در سطح نظری، عدول از اصول اساسی اصلاحطلبی و نداشتن راهبرد و در سطح تشکیلاتی تبدیل شدن به جمعهای نسبتا پیر، خسته و ناتوان و در سطح عملی، آلوده شدن به جریان فرصتطلبی و باری به هر جهت و از این ستون تا آن ستون فرج است و بالاخره در سطح فردی، غلبه کارگزاری و کارپردازی و در یک کلام تکنسینی سیاسی بر مفهوم واقعی و متعهدانه سیاست است.»
«محمدجواد حق شناس» عضو شورای مرکزی حزب اعتمادملی هم تصریح کرده است: «ما یک نیروی بزرگی در تمام این سالها داشتیم که به جریان اصلاحطلبی تمایل داشتند اما سعی میکردند به خاطر نزدیکی دیدگاه و منافع با آنها همراه باشند اما همانطور که انتظار میرفت این دیدگاه خود را از مسیر جریان اصلاح طلبی جدا کرد و در انتخابات ۱۴۰۰ این دیدگاه سعی کرد نیروی خود را آزاد کند و برای حاکمیت و اصلاح طلبان تعیین تکلیف کند.»
«محمدرضا خباز» هم با تاکید بر اینکه در این انتخابات، مجموعه اصلاح طلبان دو شقه شدند؛ گفته است: «ما باید حتما پوست اندازی و بازسازی کرده و به متن مردم برگردیم. باید برای آشتی بین مردم و مجموعه اصلاح طلبان، برنامهریزی کنیم.»
«محمد عطریانفر» عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی معتقد است: «اصلاح طلبان میتوانند در این فرصت تاریخی بدون اینکه در مقام پاسخگویی باشند به بازسازی تشکیلات، گفتمان و ارتباطات اعتمادآمیزشان با جامعه، گردش درستی انجام دهند. جریان اصلاحات نگرانی ندارد خوشبختانه به لحاظ فضای امنیتی فضای آرامی داریم هیچ نگرانی نداریم و همه از آنچه که رخ داده، استقبال کردهاند.»
در آسیب شناسی شکست؛ رییس دولت اصلاحات در بیانیه خود تاکید کرده است: آنچه در این انتخابات و انتخابات پیش حاصل شد آیا نشان نمیدهد که اعتبار اصلاحطلبان (نه اصلاحطلبی) در جامعه کاهش یافته است؟ امروز اگر شاهد فاصله میان ملت و حکومت هستیم، فاصله میان اصلاحطلبان و مردم و حتی بخش مهمی از علاقمندان آنان نیز قابل انکار نیست. این بنده کوچک خدا که همواره از اصلاحطلبی دفاع کرده و خواهم کرد خود را بیشتر در کنار رویشهای جدید و اصلاحات خواهی و مطالبات امروز آنان می بیند. باری آسیبشناسی و بازآفرینی ظرفیت اصلاح طلبی اصلاحطلبان که کمهزینهترین و پرفایدهترین راه بهبود وضع جامعه و تأمین خواستهای تاریخی است، امری لازم است.
«حسین مرعشی» سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی هم بازسازی اصلاحات را منوط به اتحاد شخصیتهای سیاسی اصلاحطلب دانسته و تاکید کرده است: جبهههای سیاسی تجدید ساختار کنند و تقویت شوند و روابط خود با مردم را از نو باز تعریف کنند. من به پایان جریان سیاسی اصلاحات معتقد نیستم؛ اما حقیقت آن است که این جریان تضعیف شده و باید خود را باز تعریف کند.»
نظر شما