سفیران فرهنگی در ارابه‌های مرگ

تهران- ایرنا- واژگونی اتوبوس‌های حامل خبرنگاران محیط زیست و سربازان وطن به دلیل نقص فنی بازتاب گسترده‌ و غم‌انگیزی میان مردم داشت و درگذشت ۷ تَن از بهترین سفیران فرهنگی ایران ضرورت توجه به وضعیت غیراستاندارد راه‌ها و وسایل حمل و نقل عمومی را بار دیگر یادآوری کرد.

خبر ناگوار درگذشت ۷ تَن از دلسوزان نظام در کمتر از ۲۴ ساعت در اثر واژگونی دو اتوبوس در دو نقطه از خطوط جاده ای کشور، موجب ناراحتی آحاد جامعه شد. بعد از انتشار این خبر بسیاری از مردم خواستار پیگیری و رسیدگی به وضعیت حمل و نقل جاده‌ای و توجه بیشتر به اصحاب رسانه به ویژه خبرنگاران و سربازان وطن شدند که با کمترین امکانات  بیمه، حقوق پایین و بی‌مهری و کم‌لطفی‌ها همچنان به کار خود ادامه می‌دهند. بررسی روزنامه‌ها، تارنماها و خبرگزاری‌های داخلی نشان می‌دهد که رسانه‌های داخلی به بررسی جنبه های مختلف واژگونی مرگ‌بار اتوبوس‌های حامل خبرنگاران و سربازان پرداخته اند.

رسانه‌های اعتدالی

مظاهر شرافت

روزنامه ایران یادداشتی به قلم احمد مسجد جامعی عضو شورای شهر تهران منتشر کرد و نوشت:
در میان اخبار، تصاویر و ویدیوهایی که پس از سانحه تلخ واژگونی اتوبوس حامل خبرنگاران محیط زیست منتشر شد، در فیلمی، زینب رحیمی از همکاران دو خبرنگار جانباخته خطاب به مسئول سازمان حفاظت محیط زیست در وصف مهشاد کریمی که به گواه دوستان و همکارانش صاحب خنده‌های مشهور بود؛ می‌گوید: او چند روز دیگر مراسم عروسی‌اش بود؛ می‌توانست به این سفر نیاید، اما «شرف» داشت و به سفر آمد. جمله‌های تلخ و غمبار این خبرنگار با ادا کردن کلمه «شرف» به ناگاه بیننده و شنونده را تکان می‌دهد. او واقعه‌ای را روایت می‌کند که خبرنگاری در آستانه پوشیدن رخت سپید بخت، برای تعهد و حرفه‌اش، سفر و خطرات همراه آن را به جان می‌خرد. دیگر عزیز سفر کرده، ریحانه یاسینی است که به‌رغم داشتن مسئولیت سردبیری در رسانه خود، رخت خبرنگاری پوشید و به این سفر عازم شد و حتی پیش از عزیمت، برنامه کاری همکارانش را به دقت روی تابلوی تحریریه نوشت. دیگر خبرنگاران هم هر کدام ممکن بود دلایلی برای نرفتن داشته باشند. چه عبارتی در وصف این کردار جز همان کلمه «شرف» بیانگر و بازگوکننده جان کلام است؟واقعیت آن است که اگر حرفه خبرنگاری از قواعد روزمرگی و متر و معیار منفعت‌طلبی تبعیت می‌کرد، مسافران آن اتوبوس هزار دلیل برای نرفتن به آن سفر داشتند که یکی از آن دلایل شاید پوشش خبری دستاورد دولتی است که روزهای واپسین کار خود را طی می‌کند. دیگر آنکه مأموریت‌های خبری، اغلب مانند مأموریت دیگر مشاغل مزایای ویژه ندارد و چیزی جز تعهد و علاقه به حرفه و نشر آگاهی برای آسان کردن سختی‌ها محرک نیست.
 

معمای ‌اتوبوس‌های ‌مرگ‌آفرین

روزنامه همشهری در گزارشی به گفت وگو با رانندگان اتوبوس پرداخت و نوشت:

علی عابدی، راننده فعال در مسیر تهران– اصفهان، پاسخ تلخی به این سؤال می‌دهد و مجموعه‌ای از مسایل و مشکلات را برای توجیه این مساله ردیف می‌کند که بدون توجه ریشه‌ای و فقط با اتکا به بخشنامه و دستورالعمل برطرف‌شدنی نیستند. این راننده اتوبوس بین‌شهری می‌گوید: سیستم ترمز و چرخ‌های اتوبوس فعال در حمل‌ونقل مسافر باید ۲ بار در سال بازدید و تعمیر شود که فعلا هزینه آن برای هر چرخ ۲.۵ میلیون تومان است یعنی برای ۶ چرخ ۱۵ میلیون تومان و برای ۲ بار در سال ۳۰ میلیون تومان. البته او این هزینه‌ها را مشروط به این می‌داند که دیسک ترمز آسیب نبیند؛ در غیراین صورت باید مبالغ بسیار بالاتری پرداخت شود. عابدی بالا بودن هزینه تعمیر و بازدید دوره‌ای را فقط یک بخش از مشکل عنوان می‌کند و می‌گوید: بخش عمده ناوگان اتوبوسرانی ایرانی اتوبوس‌های اروپایی و مونتاژ شرکت داخلی است و باید با استفاده از همان قطعات اروپایی و اصلی تعمیر و نگهداری شوند اما در ۳ سال اخیر به‌دلیل تحریم، ناوگان داخلی به قطعات اصلی دسترسی ندارد و باید از انواع مشابه چینی و در بهترین حالت ترک استفاده کند که دوره بازدید و نگهداری را از ۶‌ ماه به ۲‌ ماه کاهش می‌دهد که اصلا توجیهی ندارد؛ درنتیجه اتوبوس‌ها مجبورند با همین تجهیزات بی‌کیفیت چینی کار ‌کنند یا کلاً بی‌خیال کار شوند و در پارکینگ بمانند.

رسانه‌های اصلاح‌طلب

هزینه‌های تلخ تا کی؟

روزنامه آرمان ملی یادداشتی به قلم محمد زاهدی اصل استاد دانشگاه علامه طباطبایی منتشر کرد و نوشت:

اینگونه نیست که ما خودمان را اسیر سرنوشت بدانیم و این مغایر با اراده و اختیار انسان است. این عزیزان در راستای وظایف و به تکالیف حرفه‌ای‌شان تن دادند و در حین انجام وظیفه دچار این حادثه شده‌اند و «شهید» تلقی می‌شوند، ولی جای خالی‌شان برای خانواده، همکاران و جامعه چگونه قابل جبران است؟ ‌ چرا باید جان انسان‌ها اینقدر برای ما بی‌ارزش باشد که با تصادف دو اتوبوس، آن را به حساب سانحه، تقدیر و سرنوشت بگذاریم؟ ‌ کما اینکه شاهد بودیم روز گذشته چند تن از سرباز معلمان عزیز کشورمان در تصادف دیگر جانشان را از دست دادند و بر غم‌های مردم ایران افزوده شد. چرا ایران عزیز ما در دنیا از لحاظ تصادفات جاده‌ای جزو شاگرد اولان است و چرا باید اینقدر تلفات در سال بدهیم و چند زن باید بی‌سرپرست و هزاران کودک یتیم شوند. تا زمانی‌که ناوگان حمل و نقل عمومی ما مشکل جدی دارد و خودروها تحمیلی است و در این بین رقابتی وجود ندارد و به تبع آن هر جنس بی‌کیفیتی(اتوبوس، کامیون، پراید و...) ساخته می‌شود و مردم مجبورند جنس بی‌کیفیت خریداری کنند، دَر روی همین پاشنه می‌چرخد. وقتی پلیس راهور اعلام می‌کند که در جاده‌های کشور بیش ۱۰۰۰ نقطه حادثه‌خیز وجود دارد و جاده‌های کشور از امنیت لازم برخوردار نیستند، چه کسی مقصر است و چه کسانی به فکر اصلاح امور هستند؟ ‌ چرا باید اتوبوسی که نقص فنی دارد، در اختیار خبرنگاران قرار بگیرد و در نهایت منجر به بروز مصیبت شود؟ ‌

اتوبوسی به نام مرگ

روزنامه شرق در گزارشی به جزئیات واژگونی مرگ‌بار اتوبوس‌های حامل خبرنگاران و سربازان پرداخت و نوشت:

حدود ساعت ۱۷ روز چهارشنبه، سوم تیرماه، اتوبوس حامل خبرنگاران حوزه محیط زیست که برای بازدید از دریاچه به استان آذربایجان غربی رفته بودند، هنگام بازگشت از دریاچه و در جاده نقده ترمز برید و واژگون شد. حادثه‌ای که علاوه بر زخمی و مجروح شدن مسافران اتوبوس، دو کشته داشت. کمی بعد از انتشار خبر معلوم شد که اتوبوس حامل خبرنگاران، یکی از بی‌کیفیت‌ترین اتوبوس‌ها بوده و راننده آن شش ماه پیش درخواست اسقاط‌کردن آن را داده بود. اتوبوس که متعلق به کارخانه سیمان بوده، از این جهت برای حمل خبرنگاران انتخاب شده که استفاده از آن رایگان بود! واکنش‌ها به این اتفاق هم عجیب بود. فروغ فکری، خبرنگار حوزه محیط زیست روزنامه پیام ما که در این سفر حضور داشته و زخمی شده، با بیان اینکه فردای روز حادثه خبرنگاران حاضر در این سفر درباره این واقعه شکایتی را ثبت کرده‌اند به «شرق» گفت: «روز پنجشنبه مأمور پلیس به هتل آمد و گفت می‌توانید ثبت شکایت کنید؛ ما از هرجایی که می‌توانستیم، از سازمان حفاظت محیط زیست، ستاد احیای دریاچه، راننده اتوبوس، وزارت راه و هرکسی که در این ماجرا دخیل بوده شکایت کردیم. همکارانم درباره جراحاتشان نوشتند و آنهایی که نیاز به طول درمان و معاینه پزشکی قانونی داشتند دراین‌باره نوشتند».‌ او افزود: این ماجرا را باید به صورت کلی نگاه کرد. وزارت راه هم باید نسبت به این حادثه پاسخ‌گو باشد. یکی از گلایه‌های من این است که انگشت اتهام در خبرها به سمت این وزارتخانه گرفته نشد. تک‌تک آنها باید درباره اتوبوس‌های مستعمل و جاده‌های خرابشان توضیح بدهند.

مرگی که می‌توانست نرسد

روزنامه همدلی یادداشتی به قلم مظاهر گودرزی روزنامه‌نگار منتشر کرد و نوشت:

انسان مرگ‌آگاه است. یعنی بر خلاف سایر موجودات می‌داند که یک روز خواهد مرد. اما میل به‌زندگی سبب شد انسان‌ها همواره درپی راه حلی برای افزایش مدت و کیفیت عمر خودشان باشند. همین مسئله سبب‌ساز اندیشه تکاملی فیلسوفان سیاسی و اجتماعی شد. یعنی اگر در روزگاری جنگ‌های پی‌درپی سبب مرگ انسان‌ها می‌شد آن‌ها به‌فکر ساخت حکومت افتادند، حکومتی که بیاید و برای او امنیت بیاورد. درست مانند وضع طبیعی در اندیشه‌ هابز، یعنی وضع طبیعی را یک جنگ دائمی انسان با انسان تعبیر کرد، برای رهایی از چنین وضعیتی دست به دامان «لویاتان» شد. حکومتی که او در قامت این غول تصور می‌کرد قرار بود به وضعیتی که در آن انسان گرگ انسان است پایان دهد، چراکه امنیت دغدغه‌ هابز بود. اما با وجود حکومت‌ها جنگ ادامه پیدا کرد و مجددا انسان‌ها کشته شدند. گاهی در داخل مرزها و گاهی در بیرون از مرزها، بسیاری آمدند این وضعیت را مرزبندی کردند، یعنی با تفکیک قوا تلاش کردند قدرت و اقتدار حکومت‌ها را برای افزایش مدت و کیفیت زندگی انسان‌ها کنترل کنند، جهت بدهند، به آن نظارت کنند و درصورت لزوم تغییر بدهند و اصلاح کنند. جنگ‌های فرامرزی هم همین‌طور بودند، بسیاری تلاش کردند به آن پایان دهند.

حمل و غم

روزنامه اعتماد یادداشتی به قلم عباس عبدی منتشر کرد و نوشت:

عوامل اصلی بروز این رویدادهای تاثرآور رانندگان نیستند، ایرادات موجود در راه‌ها، به ویژه در استان‌های مرزی، ضعف‌های فنی خودروها که عموما فرسوده هستند و بیشتر آنها در همین مناطق فعالیت می‌کنند و فقدان نظارت موثر بر مقررات راهداری و حمل‌ونقل سه عامل اصلی بروز سوانح اینچنینی هستند. در این چارچوب است که رانندگان رفتارهایی می‌کنند که در قالب مقررات نمی‌گنجد و این کم‌کم تبدیل به فرهنگ و رفتار رایج آنان می‌شود. برای فهم بهتر ماجرا باید گفت که ضعف بنیان‌های اقتصادی عامل اصلی این وضع است. اگر نگاهی به حمل‌ونقل مسافر در پاکستان و هندوستان انداخته شود، روشن است که کاملا مغایر با حداقل مقررات است، ولی چرا آنجا این وضع وجود دارد؟ به این علت ساده که نه مردم می‌توانند هزینه گزاف حمل‌ونقل ایمن را بپردازند و نه صاحبان خودرو می‌توانند با این مبالغ کرایه اتوبوس‌های خود را با مقررات امنیت حمل‌ونقل تطبیق دهند، لذا حداکثر بهره‌برداری را از خودرو می‌کنند، ولی این کار به قیمت پایین آمدن ضریب امنیتی آن است. نظام اداری هم با این وضع کنار می‌آید. همان کسانی که امروز این راننده را محکوم کردند، کسانی هستند که تا دیروز آگاهانه چشم بر فعالیت حرفه‌ای او می‌بستند، زیرا که به خوبی می‌دانستند حفظ هزینه قابل تحمل حمل‌ونقل مستلزم نادیده گرفتن اصول ایمنی خودرو است.

این واژه‌های آغشته به خون

روزنامه ابتکار یادداشتی به قلم فاطمه امین‌الرعایا منتشر کرد و نوشت:

نماینده ستاد احیا می‌گفت انگار این اتوبوس از صبح ترمز نداشته و فقط با دندنه حرکت می‌کرد. اما وقتی داشتیم به تهران می‌آمدیم استاندار در جمع ما گفت که اتوبوس قراضه و کهنه نبوده و معاینه فنی داشته است. راست و دروغ این حرف را نمی‌دانیم، اما اتوبوسی که سوار آن شدیم نو نبود البته خیلی قراضه هم نبود، اما اتوبوس استانداردی هم نبود به طوری که بچه‌ها درباره آن شوخی هم می‌کردند. مهشاد روبه‌روی من نشسته بود. ما نرسیده به در دوم اتوبوس نشسته بودیم و ریحانه هم عقب اتوبوس بود و در حین حادثه از پنجره به بیرون پرت شدند. هیچکدام از ما کمربند نسبته بودیم و وقتی کمک راننده آمد و گفت کمربند ببندید، تازه می‌خواستیم کمربند را پیدا کنیم و ببندیم که همزمان حادثه اتفاق افتاد.
 

ترمزدستی‌ اتوبوس کار نمی‌کرد

خبرگزاری ایلنا به گفت وگو  با سربازمعلمان حاضر در اتوبوس مرگ پرداخت و نوشت:

سرباز معلم شدند تا هم در لباس نظام به وطن خدمت کنند و هم در کسوت معلمی، غافل از اینکه ارابه مرگ قرار است، جان آن‌ها را در جاده‌های بی‌رحم بگیرد... اتوبوس در طول مسیر چندین بار به دلیل مشکلات مختلف متوقف می‌شود، گاهی این توقف‌ها طولانی می‌شود، هنوز مدتی از مسیر نگذشته که کولر اتوبوس کار نمی‌کند و این موضوع باعث اعتراض سربازان می‌شود، اما اتوبوس همچنان به مسیر خود ادامه می‌دهد، در ایست بازرسی مهریز حدود دو ساعتی برای بازرسی اتوبوس را نگه می‌دارند. پس از بازرسی کامل، ارابه مرگ دوباره به مسیر خود ادامه می‌دهد؛ پس از ادای فریضه نماز صبح دوباره اتوبوس به مسیر خود ادامه می‌دهد، حوالی ساعت ۶ صبح است و هنوز برخی از سربازان خواب هستند، اما سرعت زیاد اتوبوس و حرکات عجیب و غریب آن در پیچ‌های جاده باعث می‌شود تا سربازان بیدار شوند، صدای فریادهای راننده شنیده می‌شود؛ «ترمز بریده نمی‌توانم کاری بکنم» راننده تمام تلاش خود را می‌کند تا اتوبوس را به مسیر ورودی شهر هدایت کند، اما تلاش‌های وی برای کاهش سرعت اتوبوس بی‌ثمر است و بعد از طی مسافتی با سرعت حدود ۱۳۰ کیلومتر، اتوبوس از مسیر خود منحرف شده و به سمت راننده واژگون می‌شود، مدتی روی زمین کشیده می‌شود و بعد از برخورد با گاردریل‌ها با یک تریلی که در آنجا متوقف شده بود، برخورد کرده و در نهایت متوقف می‌شود.

رسانه‌های اصولگرا

 کار دشوار خبرنگاران اجتماعی
روزنامه رسالت در گزارشی نوشت:
کسی قدرمان را نمی‌داند. کسی نمی‌داند چقدر چیزهای نگفته و بغض‌های فروخورده داریم و فقط خدا می‌داند که شب‌ها خواب تیتر می‌بینیم و سپیده‌دم‌ در ذهنمان لید می‌نویسیم و شب‌ها در خواب‌وبیداری به کارگر و معلم و معلول و پرستار فکر می‌کنیم، به این‌که نکند مطالباتشان در ویترین وعده‌ها خاک بخورد و ما همین‌طور دست روی دست گذاشته باشیم؟ خبرنگاری یعنی همین، اما خبرنگار اجتماعی بودن از همه دشوارتر است، آن‌هم در این روز و روزگار که خبرهای خوب سراغی از ما نمی‌گیرند، هرچه هست خبر بد است که ما را در حلقه جبر خود گرفتار کرده. برای ما نجات‌دهنده‌ای نیست، فریادرسی نیست.  
بیمه، حقوق پایین و بی‌مهری و کم‌لطفی‌ها همچنان بر سر جای خود باقی است و حالا از بعدازظهر چهارشنبه که اتوبوس خبرنگاران محیط‌زیست واژگون شده، سخنان بسیاری مطرح است مبنی بر این‌که چرا نباید هوای خبرنگار جماعت را داشت؟ دراین‌باره، ناصر علاقبندان از روزنامه‌نگاران قدیمی نوشته است: «در هر مأموریتی به همراه هر مقامی، داغان‌ترین وسیله‌ نقلیه به ما روزنامه‌نگاران اختصاص می‌یابد؛ همیشه از هواپیما گرفته تا اتوبوس. نازل‌ترین محل‌های اسکان و خواب هم همین‌طور. نه برای بالاسری‌های خودمان و نه برای آن‌هایی که از روی شانه‌های ما خبرنگاران بالا رفتند مهم نبوده‌ایم.»
واقعیت این است که خبرنگار مطالبه‌گر خواسته‌ها و نیازهای جامعه و حلقه واسط میان ملت و دولت و برعکس محسوب می‌شود و بدون حضور رسانه‌ها، هیچ‌کدام از اقشار جامعه نمی‌توانند آن‌چنان‌که باید صدای خود را به گوش مسئولان برسانند و مسئولان نیز در رساندن اخبار خود به مردم بازمی‌مانند اما همواره حداقل‌ترین امکانات نصیبشان می‌شود.  

و ناگهان ترمز برید...

روزنامه صبح نو در گزارشی به بازتاب سخنان زینب رحیمی، خبرنگار محیط‌زیستی که در این سفر نزدیک مهشاد کریمی، یکی از فوت‌شدگان این حادثه نشسته بود، پرداخت و نوشت:

من با مهشاد کریمی، وسط اتوبوس بودیم. من در ردیف صندلی‌های سمت راننده نشسته بودم و مهشاد آن‌طرف نشسته بود. یعنی روی هر ردیف یک نفر نشسته بود. هردوتای‌مان لبه صندلی نشسته بودیم و داشتیم با هم صحبت می‌کردیم که ناگهان کمک‌راننده از جلو بلند شد و به سمت عقب دوید و داد زد که «کمربندهای‌تان را ببندید»، همه ما فکر کردیم که شاید افسر پلیس دیده است، چون اصلا نگفت که ترمز بریده و فقط گفت که کمربندها را ببندید. یکبار هم اتوبوس به سمت دره چپ شد اما دوباره خودش را در جاده صاف کرد و فکر کردیم مشکل حل شده و اصلا فکر نمی‌کردیم که ترمز بریده است. ناگهان راننده داد می‌زد: «یا ابوالفضل، یا ابوالفضل». یک نفر هم گفت ترمز بریده است. بعد فرمان را به سمت چپ گرفت؛ زیرا سمت راست گاردریل بود که پایین آن هم دره بود. به گفته رحیمی؛ از زمانی که کمک‌راننده داد زد که کمربندهای‌تان را ببندید تا زمانی که تصادف اتفاق افتاد، فقط چند ثانیه گذشت. اصلا کمربند را هم پیدا نمی‌کردیم و مهشاد هم نتوانست کمربندش را ببندد و شاید فقط یک نفر توانست کمربندش را ببندد اما نکته‌ای که در اظهارات خبرنگاران حاضر در این حادثه به چشم می‌آمد این بود که برنامه‌ریز سفر به آن‌ها گفته بود که از صبح دیده که راننده اتوبوس فقط با دنده کار می‌کند و با ترمز کار نمی‌کند و اتوبوس اصلا ترمز نداشته است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha