به گزارش ایرنا، این ارزیابی بین دو قدر مطلق محدود شده که نخست؛ «شکست مفتضحانه سیاست های آمریکا در افغانستان بعد از ۲۰ سال اشغال این کشور» است و دوم؛ «طرح و نقشه جدید آمریکا برای نفوذ و سلطه بیشتر بر آسیای میانه و غرب آسیا و در نتیجه مهار قدرت روبه صعود چین، روسیه و جمهوری اسلامی ایران».
آنچه در این ارزیابی ها حائز اهمیت است، ابزارهای جدیدی است که آمریکا برای پیشبرد سیاست های خود به آن متوسل شده است.
در حالی که برای سه دهه از زمان جنگ خلیج فارس (سال ۱۹۹۱)، عربستان سعودی، مهمترین عنصر آمریکا برای پیشبرد سیاست های واشنگتن در منطقه (خاورمیانه و آسیای میانه) به شمار می رفت، به اعتقاد برخی ناظران عراقی، آمریکا برای نخستین بار می خواهد این پرونده را از سعودی ها گرفته و تحویل قطری ها و ترکیه بدهد.
تغییر بازیگران عرصه افغانستان
اعتقاد این دسته از تحلیل گران بر این است که قطر به واسطه قدرت مالی و رسانه ای و ترکیه به عنوان دومین قدرت نظامی ناتو (از لحاظ تعداد نیرو) بعد از آمریکا و رویکرد قومیت گرایانه ای که در منطقه قفقاز جنوبی و آسیای میانه دارد، بهتر از گزینه سعودی ها و اماراتی ها است که چندین سال در باتلاق جنگ یمن بدون هیچ دستاوردی دست و پا زده اند. فرض این ناظران آن است که قطر و ترکیه می توانند اهداف سه دهه گذشته آمریکا را در این مناطق تحقق بخشند.
از این رو، گفته می شود که طالبان امروز با طالبان ۲۰ سال قبل کاملا مختلف است زیرا بخشی از طالبان ۲۰ سال قبل دست پرورده مدارس فقهی خشن وهابیت سعودی و پاکستانی بود اما طالبان امروز تا حدی پرورش یافته در آغوش قطر و ترکیه و مبتنی بر مدرسه نرمخوتر «اخوان المسلمین» است.
توزیع نقل و شیرینی در «استانبول» ترکیه به مناسبت پیروزی طالبان در افغانستان نیز در این راستا ارزیابی شده و به باور ناظران، اینها، نشانه هایی از اعطای نقش بزرگتر به ترکیه در کشورهای آسیای میانه (شرق دریای خزر) و قفقاز جنوبی است، راهبردی که ترکیه بیش از یکصد سال است که دنبال می کند و این حلقه های مفقوده، یکی از علل سقوط امپراطوری عثمانی و تشکیل ترکیه جدید عنوان شده است.
ترکیه جدید «آتاترکی» در ۱۹۲۲ (یکصد سال قبل) از امپراطوری عثمانی مبتنی بر دین اسلام صرف نظر کرد تا ترکیه بزرگ مبتنی بر قومیت ترک تبارها را از شرق دریای مدیترانه تا شمال چین، جایگزین آن کند که بخش اعظم منطقه راهبردی «اورآسیا» را تشکیل می دهند و گفته می شود جمعیت آن با احتساب ترکیه و آذربایجان نزدیک به دویست میلیون نفر است.
«محمد صادق الحسینی» یکی از کارشناسان سیاسی برجسته نزدیک به محور مقاومت در منطقه است که به این طرح مشترک آمریکایی، ترکیه ای و قطری و مورد حمایت رژیم صهیونیستی اشاره کرده است.
الحسینی معتقد است که انتقال فرمانده برجسته افغانی به نام «عبدالرشید دوستم» با حدود دویست جنگجو از ترکیه به شمال افغانستان برای توقف پیشروی طالبان ها در پنچم اوت گذشته (۱۴ مرداد ۱۴۰۰)، بخشی از طرح آمریکایی ها برای انتقال ناآرامی به کشورهای آسیای میانه (شرق دریای خزر) و منطقه قفقاز (غرب دریای خزر) بوده است.
وی در یادداشتی که در رسانه های عراق منتشر شده گفته است: فرماندهی مرکزی آمریکا ژنرال دوستم را موظف کرد تا اقدام به جذب نیرو، سازماندهی و موضع گیری و آموزش عناصر داعش در طول مرزهای شمالی افغانستان کند؛ عناصری که قبلا از سوریه و عراق به منطقه منتقل شده بودند.
الحسینی می نویسد که هدف از این کار، گشودن جبهه های درگیری و برافروختن آتش جنگ و گسترش جنگ های داخلی در منطقه آسیای میانه و جنوب قفقاز است تا زمینه برای انتقال این جنگ ها به داخل مناطق شرقی چین، شمال روسیه و شمال غرب و غرب ایران فراهم شود.
ترکیه در شرق دریای خزر
برپایه دیدگاه مذکور، با توجه به اینکه شرق دریای خزر تا شمال چین را اقوام ترک تبار اعم از ترکمن ها، ازبک ها، قرقیزها، قزاق ها، مغول ها و بالاخره اویغورهای چین تشکیل می دهند، ترکیه به واسطه ادعای خویشاوندی نژادی، بهترین گزینه برای توسعه نفوذ آمریکا در این مناطق است.
برمبنای این دیدگاه، اعتماد آمریکا در طول سه دهه گذشته بر نشر مدارس فقهی وهابیت سعودی در این منطقه راهبردی نتوانسته است، زمینه نفوذ دلخواه واشنگتن را فراهم کند؛ جایی که امثال «برژنسکی» مشاور پیشین رییس جمهوری آمریکا در امور امنیتی از آن به نام «صفحه شطرنج بین المللی» یاد کرده اند. برهمین اساس، رویکرد دولت «جو بایدن» از ریاض و اسلام آباد (به دلیل همراهی با طرح راه ابریشم چین) به ترکیه و دوحه تغییر یافته است.
جنگ ۴۴ روزه اخیر جمهوری آذربایجان با ارمنستان، بر سر منطقه راهبردی «قره باغ» با حمایت ترکیه، به اعتقاد ناظران، یک سنجش اولیه برای توانمندی های آنکارا در منطقه به شمار می رفت که نتیجه نهایی جنگ نیز به نفع و کام این محور تمام شد.
از نگاه ناظران، این جنگ محدود، در غرب دریای خزر، نقطه عطفی برای اعتماد بیشتر آمریکا به آنکارا بود زیرا عملا به معنای پیروزی جبهه آمریکایی در برابر جبهه روسی (ارمنستان مورد حمایت مسکو) بوده است.
خنجری در پهلوی راه ابریشم؟
از این رو، آمریکا در طول سالیان گذشته با وجود مخالفت با توسعه نفوذ ترکیه در شرق دریای خزر، با توجه به دستاورد جنگ اخیر قره باغ، تصمیم به اعطای مسوولیت های بیشتر به ترکیه در شرق دریای خزر گرفت به امید اینکه آنکارا با تکیه بر راهبرد قومیت گرایی، بتواند زمینه نفوذ بیشتر را در این منطقه برای آمریکا و همچنین خود ترکیه فراهم کند.
نتیجتا و در صورت موفقیت این طرح، حضور قدرتمند و مطمئن آمریکا در آسیای میانه به معنی قرار گرفتن در جوار مرزهای کشورهای پرقدرت رقیب یعنی چین، روسیه و ایران است.
این نقشه آمریکا، عملا طرح های بزرگ اقتصادی مثل «راه ابریشم» چین را که پکن، مسکو، تهران و اسلام آباد روی آن حساب ویژه ای باز کرده اند، با شکست مواجه خواهد کرد.
در همین راستا، «صادق الموسوی» همفکر سیاسی «احمد چلبی» رهبر فقید حزب کنگره ملی عراق معتقد است که هدف آنچه در افغانستان رخ می دهد، کاشتن خنجری در پهلوی طرح اقتصادی راه ابریشم است.
او در صفحه شخصی خود در توئیتر برخلاف برخی دیدگاه ها که هدف آمریکا را ناکام گذاشتن طرح راه ابریشم ذکر کرده اند، افزوده است: آمریکا با آنچه در افغانستان رخ داده، اینک سهمی از طرح راه ابریشم را خواهد گرفت.
الموسوی مانند بسیاری از صاحب نظران معتقد است: اتفاقات افغانستان حاصل توافق بین «زلمای خلیل زاد» نماینده آمریکا، دوحه قطر و طالبان بوده تا قدرت را به شکل مسالمت آمیز تحویل طالبان دهند.
آمریکا شکست خورده است
گرچه برخی صاحب نظران، تحولات شتابزده افغانستان را بخشی از دوخت و دوزهای زیرکانه آمریکا می دانند اما اکثریت، برخلاف این دیدگاه، قاطعانه نظر داده اند که آمریکا همانند جنگ ویتنام و اتحاد جماهیر شوری سابق در افغانستان، شکست خورده است.
«ریناس علی» روزنامه نگار و مجری برنامه پرطرفدار سیاسی در شبکه تلویزیونی «العهد» عراق معتقد است که برخلاف همه تحلیل ها، آمریکا در سیاست هایش در افغانستان شکست خورده است.
او در توئیتی نوشته است: آمریکا، افغانستان را ترک نکرد تا ایران، روسیه و چین را در تنگنا قرار دهد؛ بلکه آمریکا، افغانستان را ترک کرد، زیرا با وجود هزینه کردن صدها میلیارد دلار برای بنا کردن ساختار دولت وابسته به خود و ساختن پایگاهی برای رویارویی با منافع این سه کشور، عملا شکست خورده است.
به گفته او، «آمریکا با همه قدرتی که دارد با هوشمندی سه کشور دیگر، بازی را واگذار کرد، این همه ماجرا است، تعجب نکنید!»
محمد صادق الحسینی نیز همین دیدگاه را دارد و معتقد است آنچه را واشنگتن، آنکارا، دوحه، باکو، و تل آویو برنامه ریزی کرده بودند، به شکست انجامید و ژنرال دوستم و ستاد رهبری داعش در افغانستان ناچار به فرار شدند.
او می نویسد: براساس گزارش های اطلاعاتی و تحولاتی که در شرف انجام است، سه کشور چین، روسیه و ایران، می بایست چشم انداز روشنی از اتفاقات جاری و افق آن در کوتاه مدت و میان مدت داشته باشند و نیاز است یک اتاق مشترک امنیتی، نظامی و پشتیبانی برای تکمیل کردن شکست طرح آمریکا ایجاد کنند.
از این رو برخی رهبران دنیا مانند «آنجلا مرکل» صدر اعظم آلمان از تحولات افغانستان به عنوان «تحول تاریخی» در دنیا یاد کرده اند.
واقعیت انکارناپذیر؛ آمریکا در بزنگاه ها تنهایتان می گذارد
«سید حسن نصر الله» دبیرکل حزب الله لبنان اتفاقات افغانستان را در دو نظریه عمومی جمع کرده و معتقد است که حاصل هر دو نظریه یک چیز است و آن اینکه «آمریکا بازهم دوستان و متحدان خود را تنها گذاشته است».
بی شک بخشی از این اظهارات نصرالله، متوجه کشورهایی است که به طرح های جدید آمریکا برای توسعه نفوذ خود در منطقه دل بسته اند و غیر مستقیم از آنها می خواهد هوشیار باشند که واشنگتن هرگز برای آنها ارزشی قائل نیست و اگر تشخیص بدهد منافعش به خطر افتاده، سر بزنگاه، دوستانش را در باتلاق مشکلات و سراشیبی سقوط تنها رها خواهد کرد.
نظر شما