در ادامه گفت وگوی هشتم شهریور ۱۴۰۰ روزنامه ایران با مهدی ذاکریان استاد دانشگاه و صاحبنظر مسایل بینالملل آمده است: اگرچه ایران پیشتر نسبت به تحولات افغانستان و پیامد توافقهای پیدا و پنهانی که میان گروه طالبان با مقامهای سابق امریکا صورت گرفته، هشدار داده بود، با وجود این فروپاشی نظام سیاسی کابل در کوتاه مدت که در پی خروج نیروهای نظامی امریکا از افغانستان و پیشروی نظامی طالبان در اغلب نقاط این کشور صورت گرفت، چندان قابل پیشبینی نبود. با مهدی ذاکریان، استاد دانشگاه و صاحبنظر مسائل بینالملل درباره تحولات افغانستان و روندهای جاری بازیگران مرتبط در این کشور گفتوگو کردیم.
وقوع تحولات افغانستان و فروپاشی نظام سیاسی این کشور به دست طالبان را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا این رویدادها قابل پیشبینی بود؟
پیشبینی سرعت تحولات جاری در افغانستان از سوی هیچ یک از ناظران بینالمللی صورت نگرفته بود و طبیعتاً برای ایران هم چنین چشماندازی قابل تصور نبود ولی ۱۰ سال پیش، بسیاری از استادان علوم سیاسی و روابط بینالملل بر این باور بودند که حکومت حاکم بر قدرت در افغانستان متکی به حمایت بیگانگان است. بهعبارتی دیگر قوام این نظام سیاسی به حمایت ایالات متحده امریکا و ناتو گره خورده بود. حضور گسترده و مؤثری که ارتش امریکا و ناتو در افغانستان داشتند مبین این بود که در مقابله با طالبان این نیروهای بینالمللی هستند که مؤثرتر عمل میکنند تا ارتش افغانستان. در کمتر نقاطی مشاهده شد که ارتش افغانستان به تنهایی توانسته باشد طالبان را از منطقهای متوقف یا جمع کند. لذا این تحلیل وجود داشت که طالبان در داخل افغانستان یک نیروی جنگجو و چریکی بسیار بزرگ است که مهار آن صرفاً توسط دولت مستقر افغانستان امکانپذیر نیست. بالطبع چنین امری منتج به وابستگی میشود. موضوعی که در امنیت ملی اگر نگوییم خطر، دستکم تهدید محسوب میشود.
زمانی که مذاکرات با طالبان کلید خورد، ایران دستکم بهعنوان یکی از بازیگران مؤثر، با این فرضیه به عرصه مذاکره با طالبان ورود کرد که امکان نادیده گرفتن قدرت این گروه در افغانستان وجود ندارد، خب اگرچه این رویکرد ایران بویژه از سوی بخش مهمی از افکار عمومی مورد انتقاد قرار گرفت اما روند تحولات نشان داد که نقشآفرینی کشورمان ناظر به نگرانی از وقوع تحولاتی بود که ممکن بود بسرعت با افزایش قدرت گرفتن طالبان، رنگ واقعیت بگیرد. نظر شما چیست؟
از منظر واقعگرایی یک گروه مؤثر در افغانستان در حال به دست گرفتن قدرت است و مذاکرات با این گروه را بایستی نوعی عملگرایی و رفتار واقعگرایانه در سیاست خارجی ایران به شمار آورد؛ اما این مذاکرات از منظراخلاقی و نیز با واقعگرایی دوراندیشانه و با نگاه بلندمدت بهتقویت طالبان منجر شد. این در حالی است که امریکاییها این مذاکرات را آغاز کردند که در ادامه ایران با هدف تأمین منافع ملی خود ناگزیر به ورود به این فرایند شد.
اولویت راهبردی ایران خروج امریکا از افغانستان بود حالا تحولاتی که با سقوط دولت اشرف غنی صورت گرفته است و آنچه شما پیرامون توافق پنهان امریکا و طالبان اشاره کردید، تا چه اندازه با منافع ایران مغایرت دارد؟
خروج نیروهای بیگانه از کشورهای همسایه همیشه میتواند ضمانتکننده استقلال سیاسی و حاکمیت مستقل کشورها باشد و از این منظر باید خروج بیگانگان از منطقه را به فال نیک گرفت اما این مهم است که پس از خروج چه اتفاقی میافتد آیا یک نظام سیاسی که تحت سلطه و نظم امریکایی است و بر پایه آن عمل میکند، بر سر کار میآید یا دولتی که بر پایه استقلال سیاسی شکل میگیرد و روابط حسنهای با همسایگان برقرار میکند که منجر به تأمین منافع ملت ایران باشد. باید توجه کرد که امریکا در برخی از کشورهای منطقه حضور ندارد اما ایران لزوماً با عدم حضور نیروی امریکا منافع فراوانی را از رابطه با این کشورها به دست نیاورده است؛ بهعنوان مثال روسیه کشور همسایه ایران است که نه تنها نیروهای امریکایی در آن حضور ندارند بلکه با آن هم دچار تنش هستند اما روسیه هیچگاه به گونهای عمل نکرد که منافع ملی ایران تأمین شود یا کشورمان از قبال روابط با آن بیشترین بهره را ببرد؛ نوع عمل روسها در مسأله تحریمها و واکسن و مسائل بانکی بخوبی این رویکرد را نشان داد. از اینرو مسأله؛ بودن یا نبودن امریکا نیست که کشورها را متقاعد میکند که منافع ملی ایران را مورد توجه قرار دهند. به موضوع افغانستان و فضای پس از خروج امریکا از این کشور هم باید این چنین نگاه کرد. طالبان در دوره گذشته بدون امریکا حضور داشت اما منافع ایران را تا سرحد جنگ مورد تهدید قرار داد لذا ایران یک تجربه این چنینی از همین طالبان بدون امریکا دارد.
روند نقشآفرینی بازیگران مرتبط به تحولات افغانستان را بعد از خروج امریکا چطور میبینید؟
کشورهایی که در افغانستان قدرتمندانه عمل میکنند یا بازیگر فعال هستند با توجه به منافع خود بازی میکنند؛ مثلاً چین دارد یک بازار وسیع تری را برای خود طراحی میکند و حضور مؤثرتری دارد و ضمناً از طالبان ضمانت میگیرد تا مناطقی مانند «سینگ کیانگ» یا اسلامگرایان افراطی در چین را تحریک نکند. چین با این فرایند در افغانستان ورود پیدا میکند.
تحولات آتی افغانستان در چه صورتی میتواند متضمن منافع ملی کشورمان باشد؟
این رویدادها زمانی میتواند برای ایران پیامدهای مثبتی داشته باشد که یک نظام سیاسی در افغانستان بر سر کار بیاید که حقابه ایران را در نظر بگیرد و از قاچاق مواد مخدر، جرایم سازمان یافته و مهاجرتهای بیرویه به ایران ممانعت بهعمل آورد. این در حالی است که کشورمان پذیرای بیشترین مهاجر افغانستان در جهان است که پناهندگان قانونی و غیرقانونی را شامل میشود. خب خود این جمعیت گسترده نیاز به منابع مصرفی دارد و دولت افغانستان برای تأمین نیازهای این مهاجران هم ضروری است که با ایران همکاری کند. این در حالی است که تا پیش از این، دولت حاکم بر افغانستان که دولت دوست ایران بود و برای آن ناامنی ایجاد نمیکرد، همکاری زیادی درباره موارد اشاره شده با ایران نداشت.
بنابراین، مهم است که دولت مستقر آتی در افغانستان درباره موضوعات آب، قاچاق، جرایم سازمانیافته، مهاجرت پناهندگان و مبارزه با قاچاق انسان و تروریسم و همچنین مبادلات اقتصادی با ایران همکاری کند. الان یگ نگرانی مطرح درباره حضور فعالان اقتصادی ایران در آن منطقه است. چه بسا در این تغییرات، بازاری که ایران در افغانستان دارد و تا اندازهای هم در مسائل مالی میتوانست در مقابل تحریمها انتفاعی در بازار ارز هرات داشته باشد، در اختیار کشورهایی مانند ترکیه، چین و پاکستان و... قرار گیرد.
پیگیری چه رویکردی از سوی ایران به کاهش تنش ناشی از پیامدهای بحرانی حاکمیت طالبان در افغانستان میانجامد؟
ایران پیشتر یک بار نقش بسیار خوبی در میانجیگری میان گروههای افغانستانی و جامعه جهانی در کنفرانس بن ایفا کرد؛ یعنی کشورمان بعد از حمله امریکا به افغانستان در کنفرانس «بن» توانست نقش سازندهای در میانجیگری میان گروههای جهادی افغان و جامعه جهانی داشته باشد. از اینرو این بار هم میتواند در رابطه افغانستان با شورای امنیت سازمان ملل نقش داشته باشد و تلاش کند نگرانیهای جامعه جهانی درباره رعایت قواعد حقوق بینالملل، قواعد حقوق جنگ و قوانین حقوق بشر و حقوق بینالملل بشردوستانه در مخاصمات مسلمانانه داخلی دنبال کند و در ضمانت بخشی اعطای قدرت یا تقسیم قدرت میان همه گروههای سیاسی حاضر در افغانستان اعم از دولت قانونی و همینطور سایر گروهها نقش مؤثری ایفا کند. اما فراموش نکنیم مداخله ایران در این مسائل نباید به گونهای در دنیا نشان داده شود که بهصورت یک رویه برای شناسایی توسل بهزور منجر شود؛ زیرا گروه طالبان با توسل به زور و اسلحه به قدرت رسید و این میتواند یک رویه خطرناک در روابط بینالمللی باشد که هرکسی اگر زور داشته باشد میتواند یک دولت قانونی را با زور برکنار کند.
معتقدم آینده افغانستان را نباید لزوماً گروه طالبان بهدست گیرد بلکه ایران باید تلاش کند که مردم در فرایند تعیین آینده کشور خود نقش داشته باشند. فرایندی که اینک کشورهایی مانند عربستان، پاکستان، روسیه یا امریکا انتخاب کردهاند، مبتنی بر تعیین آینده افغانستان به وسیله اسلحه است. در حالی که ایران باید تأکید کند برای آینده افغانستان ملت این کشور باید تصمیم بگیرد؛ یعنی طالبان مانند سایر گروهها بهعنوان یک گروه سیاسی مؤثر و دارای قدرت و نفوذ میتواند در انتخابات افغانستان اعلام نامزدی کند اما در نهایت این مردم هستند که باید تصمیم بگیرند و وزن اصلی را در تشکیل دولت داشته باشند. البته ترسیم چنین چشماندازی دشوار است زیرا تا اینجا معلوم شده که امریکا با یک گروه رادیکال به تفاهم رسیده که در ازای آن نظم امریکایی را مورد پذیرش قرار دهند.
امریکاییها اقدام مؤثری در مبارزه با طالبان انجام ندادند و «جو بایدن» به جای اینکه بگوید مردم افغانستان باید برای اداره این کشور تصمیم بگیرند میگوید که ارتش افغانستان باید در مقابل طالبان عمل کند. از این نوع موضعگیری مشخص میشود که امریکا سهمی برای مردم افغانستان در نظر نگرفته است و این همان واقعیتی است که ایران باید در تحولات پیش رو مورد توجه قرار دهد.
نظر شما