به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، امروزه با رشد آگاهی و پیچیدهتر شدن ذهن انسانها، یافتن رابطه اجتماعی و عاشقانهای که در بستری سالم شکل بگیرد، دشوار شده است. دغدغهای که بسیاری از مردم، راهحل مناسبی برای آن پیدا نمیکنند. میلان کوندرا برای پاسخ به این پرسش، کتاب بار هستی که روایت ارتباط میان آدمهاست را نوشته است.
میلان کوندرا (Milan Kundera) در سال ۱۹۲۹ در جمهوری چک کنونی، در خانوادهای با سطح بالای فرهنگی به دنیا آمد. او با نوشتن شعر، وارد دنیای ادبیات شد. رمان بار هستی را در سال ۱۹۸۲ منتشر کرد. او در بستر داستانی عاشقانه، مسائل مربوط به فلسفه، هنر و تاریخ را در ذهن خواننده به چالش میکشد. اثری که به محبوبترین کتاب او بدل شد. از دیگر آثار مهم او میتوان به کتابهای والس خداحافظی، کتاب خنده و فراموشی و آهستگی اشاره کرد. کوندرا چند بار نامزد جایزه نوبل ادبیات شده است.
کتاب بار هستی روایتی منسجم از روابط انسانهاست که درونمایهای فلسفی و روانکاوانه دارد. او گذشته و سابقه خانوادگی آدمها را در شکلگیری شخصیتشان موثر میداند. کوندرا تاثیر ناخوداگاه که در سن پایین معمولا به شکل نادرستی شکل میگیرد را در برداشتی که هر کدام از شخصیتهای داستان از محیط بیرون دارند را واکاوی میکند.
او وزن زندگی را به دو کفه ترازو شبیه میداند؛ سنگینی یا سبکی بار هستی روی بشر؟؛ کوندرا چهار شخصیت اصلی کتاب یعنی توما، ترزا، سابینا و فرانز را در موقعیتهایی قرار میدهد تا جوابی برای این سوال که بخشی از متن کتاب است، پیدا کند. «چگونه بار هستی را به دوش میکشیم؟ آیا سنگینی بار، هولانگیز و سبکی آن دلپذیر است؟
سنگینترین بار، ما را در هم میشکند، به زیر خود خم میکند و به روی زمین میفشارد. بار، هر چه سنگینتر باشد، زندگی ما به زمین نزدیکتر، واقعیتر و حقیقیتر است.
در عوض فقدان کامل بار موجب میشود که انسان از هوا هم سبکتر شود، به پرواز درآید، از زمین و انسان دور گردد و به صورت یک موجود نیمه واقعی درآید و حرکاتش هم آزاد و بی معنا شود.
بنابراین کدامیک را باید انتخاب کرد: سبکی یا سنگینی؟»
توما، پزشک و جراح توانمندیست که با نقدهای زیادش به کمونیستهای چک شغلش را از دست میدهد. او پس از ازدواج ناموفقش، روابط آزاد و متعددی را شکل داده است. معشوقهاش سابینا، هنرمندیست که عصیان زنانه را ستایش میکند. توما به طور اتفاقی با ترزا دیدار میکند و به او دل میبندد. ترزا پیشخدمت رستوران است و بعد از سختیهایی که در زندگی با مادرش داشته، یک شبه آنجا را ترک میکند و به پراگ میرود. توما و ترزا ازدواج میکنند و معنی بسیاری از مفاهیم، به دغدغهای بین شخصیتهای داستان تبدیل میشود.
کوندرا در این کتاب موضعگیری اخلاقی نمیکند. او جهانبینی خود که «خرد تردید در یقین» و «نسبی بودن مسائل بشری» است را در بستر قصهگوییاش برای خواننده روشن میکند.
در بخشی از کتاب میشنویم:
واقعه هولناک یک زندگی را میتوان به کمک استعارهی سنگینی توضیح داد. میگویند بار سنگینی بر دوش داریم و این بار را حمل میکنیم، خواه قدرت تحمل آن را داشته و خواه نداشته باشیم. با آن مبارزه میکنیم، خواه بازنده باشیم، خواه برنده شویم. اما بهراستی چه اتفاقی برای سابینا روی داده بود؟ در واقع هیچ. مردی را ترک کرده بود که خودش نخواسته بود با او بماند. آیا او را دنبال کرده بود؟ آیا کوشیده بود از او انتقام بگیرد؟ نه، او دست به هیچ کاری نزده بود. واقعه هولناک زندگی سابینا فاجعه سنگینی نبود، بلکه عارضهای بود که از سبکی ناشی میشد. آنچه بر شانههای او فرو ریخت بار سنگینی نبود، بلکه «سبکی تحملناپذیر هستی» بود...
توما به دیوار کثیف حیاط نگاه میکرد و نمیدانست که این حال، احساس عصبی زودگذری است یا عشق.
و در این شرایط که یک مرد واقعی میداند چگونه سریعا تصمیم بگیرد، توما از شک و دو دلی خود شرمسار بود. این تردید زیباترین لحظه عمرش را از هر معنایی تهی میساخت.
توما خود را سرزنش میکرد، اما سرانجام دریافت که شک و تردید امری کاملا طبیعی است: آدمی هرگز از آنچه باید بخواهد، آگاهی ندارد، زیرا زندگی یکبار بیش نیست و نمیتوان آن را با زندگیهای گذشته مقایسه کرد و یا در آینده تصحیح نمود.
-با ترزا بودن بهتر است یا تنها ماندن؟
هیچ وسیلهای برای تشخیص تصمیم درست وجود ندارد، زیرا هیچ مقایسهای امکانپذیر نیست. در زندگی با همه چیز برای نخستین بار برخورد میکنیم. مانند هنرپیشهای که بدون تمرین وارد صحنه شود. اما اگر اولین تمرین زندگی، خود زندگی باشد، پس برای زندگی چه ارزشی میتوان قائل شد؟ این است که زندگی همیشه به یک «طرح» شباهت دارد. اما حتی طرح هم کلمه درستی نیست، زیرا طرح همیشه زمینهسازی برای آماده کردن یک تصویر است، اما طرحی که زندگی ماست، طرح هیچچیز نیست، طرحی بدون تصویر است.
توما این ضربالمثل آلمانی را با خود زمزمه میکرد: یکبار حساب نیست، یکبار چون هیچ است. فقط یکبار زندگی کردن مانند هرگز زندگی نکردن است...
بارهستی برنده جایزه لس آنجلس تایمز سال ۱۹۸۴ شده است.
این کتاب با ترجمه پرویز همایون پور در قالب کتاب صوتی با صدای علی عسکری از سوی انتشارات نوین کتاب گویا برای علاقمندان به بازار کتاب عرضه شده است.
نظر شما