همزمان با فرارسیدن دومینسالگرد سردار شهید حاج «قاسم سلیمانی»، برای شنیدن یک روایت دست اول از این شخصیت ارزشمند به سراغ «حمیدرضا فراهانی» پژوهشگر دفاع مقدس و راوی سردار سلیمانی در عملیات والفجر ۸ رفتیم.
بخش نخست این گفتوگو دیروز(دوشنبه) انتشار یافت و اینک بخش دوم آن پیش روی شماست.
فراهانی: حاج قاسم فقط در سطح شعار از امام خمینی(ره) الگو نگرفته بود، بلکه این الگوگیری را در عمل نشان میداد. سردار غذایی را نمیخورد، مگر اینکه مطمئن میشد در خط مقدم نیز همین غذا یا بهتر از آن به نیروها داده شده است. بهویژه در روزهای نزدیک عملیات تاکید داشت غذای نیروها بهتر و مقویتر از قبل باشد. توجه سردار سلیمانی بیش از اینکه به معاونتها و افراد نزدیک به خودش باشد، به نیروهای پایین دست بود؛ سپس به معاونتها و در آخر به خودش.
من نیز راوی او بودم و همراهش؛ با این تفاوت که او فرماندهی میکرد و من فعالیتها را ثبتوضبط میکردم تا در چنین روزی شاید از تحریفها جلوگیری شود.
نقش راویان در جلوگیری از تحریف وقایع جنگ
در حال حاضر بسیاری از افراد کتابهایی درباره جنگ نوشته و روایتهایی مطرح میکنند که تحریفاتی در آنها وجود دارد؛ اما روایتهایی که راویان میگویند همه مستند و مستدل است. زمانی که راویان درباره «محسن رضایی»، «آیتالله هاشمی» یا حاج قاسم سلیمانی صحبت میکنند همه این اطلاعات به صورت نوشتاری، صوت و گاهی به شکل نقشه در تاریخ ثبت شدهاند و به هیچ عنوان قابلیت تحریف آن وجود ندارد.
ایرنا: در نشستی که پیشتر با «نادر نوروزشاد» راوی همراه حاج قاسم در کربلای ۴ و ۵ برگزار شد، ایشان گفت که بسیاری از خصوصیات و ویژگیهای سردار سلیمانی را برای جلوگیری از سوءاستفاده دشمن تا زمان شهادت ایشان مسکوت نگاه داشتهاست. برای شما نیز چنین مواردی اتفاق افتاده که برخی مسائل را مکتوم نگه داشته باشید؟
فراهانی: حاج قاسمی که من در البیضه دیدم، با حاج قاسمی که در فاو شناختم از نظر رشدِ صعودی که داشت، کاملا متفاوت بود. قوت و توان حاج قاسم در عملیات والفجر ۸ آشکار شد و از آن به بعد، لشکرهای دیگر همچون لشکر ۲۵ کربلا با فرماندهی «مرتضی قربانی»، لشکر ۸ نجف تحت فرماندهی شهید «احمد کاظمی» و لشکر ۱۴ امام حسین(ع) با فرماندهی شهید «حسین خرازی» تمایل داشتند، حاجقاسم و نیروهایش در کنار آنان عملیات داشته باشند. به عبارتی در عملیات والفجر ۸ بود که حاج قاسم قدرت خود و سطح فرماندهی بالایش را نشان داد.
البته سردار سلیمانی در گذشته نیز فرمانده قوی بود اما نه در سطحی که در والفجر ۸ مشاهده شد. شهید سلیمانی در والفجر ۸ بسیار منسجم، با تدبیر، قدرتمند و به صورت انفجاری ظهور پیدا کرد. وی از نظر شخصیتی فردی بیباک و شجاع بود بهاندازهای که در عملیات فتحالمبین مجروح شد و تا مرز شهادت پیش رفت.
نیروها از دو سال قبل شروع به شناسایی شیوه رفتار آب در رودخانه اروند کردهبودند. هنگام جزر، آب از کارون به سمت اروند حرکت میکند و سپس به خلیجفارس میریزد. در زمان مد، آب بالا میآید و هنگام جزر و مد، آب متلاطم میشود و در یک بخش از رود ناگهان آب راکد شده و سپس در وسط رودخانه، آب بهگونهای دیگر عمل میکرد.خواندن نماز شب، رفتار و منش جوانمردانه و عشق و محبتی که به بسیجیها داشت، از دیگر ویژگیهای برجسته این سردار شهید بود. حتی نیمه شب به نیروها سرکشی میکرد و همیشه همه تلاشش حمایت از نیروها بود. عقل و دل و رفتار سردار سلیمانی همگی با هم یکی بود و رفتارهای قاسم سلیمانی نشان میداد که فردی متعلق به همه زمانها بود.
دشواری عبور از رودخانه وحشی اروند
از خرداد سال ۱۳۶۴ تا نزدیک عملیات والفجر ۸، برخی فرماندهان مخالفت خود با عملیات را اعلام کردند؛ مگر آنهایی که میخواستند به صورت تکلیفی در عملیات شرکت کنند. البته این فرماندهان برای شرکت نکردن در این عملیات ادلهای داشتند که با این میزان نیرو و تجهیزات نمیتوان در مقابل نیروهای دشمن ایستادگی کرد. دشمن از نظر امکانات، نیروها، تجهیزات، نوع سلاحها، توانایی هوایی، توانمندی در زمینه آتش پشتیبانی و توان زرهی، در برابر نیروهای ایران برتری داشت.
همه اینها به کنار، قرار بود این عملیات در رود اروند انجام شود؛ جایی که مشکلات خود را داشت و مشکلات ناشی از جزر و مد رود نیز به آن اضافه میشد. نیروها از دو سال پیش شروع به شناسایی چگونگی رفتار آب در رودخانه اروند کردهبودند.
هنگام جزر، آب از کارون به سمت اروند حرکت میکند و سپس به خلیجفارس میریزد. در زمان مد، آب بالا میآید و هنگام جزر و مد، آب متلاطم میشود و در یک بخش از رود ناگهان آب راکد شده و سپس در وسط رودخانه، آب بهگونهای دیگر عمل میکرد. بهطور کلی فضای بسیار سنگینی روی آب حاکم بود. در ۶ ماه آخر، تیم شناسایی بهطور پیوسته روی شیوه رفتار آب تمرکز کرده بود تا بتواند رفتار آب را با ماه و جزر و مدی که ایجاد میکرد، بسنجد.
حدود ۳۰ کیلومتر، ابتدا تا انتهای بخشی از آب بود که یگانهای مختلف تلاش داشتند به آب بزنند و در طول این ۳۰ کیلومتر آب رفتارهای متفاوتی از خود نشان میداد؛ به همین دلیل شناسایی دقیق رفتار آب اهمیت داشت. در طول این ۳۰ کیلومتر، بخشی از آب دچار جزر، بخشی دچار مد و بخشی آب ساکن بود، هر بخش از یگان باید از قسمتی از این رودخانه عبور میکرد.
اگر این شناخت به درستی صورت نمیگرفت، شماری از قایقها در گِل میماند و تعدادی از آنها به دلیل پایین بودن سطح آب به خورشیدیهایی* که در زیر سطح آب قرار داشت برخورد کرده و قایقها سوراخ میشدند. این ارزیابیها باعث میشد تقریبا همه یگانها در لحظه مناسب که ثبات وجود داشت، به آب بزنند. همه این دشواریها باعث میشد فرماندهان، مخالف عملیات والفجر ۸ باشند و به نقطهای رسیدیم که آقای محسن رضایی به فرماندهان گفت اگر کسی تمایلی به شرکت در عملیات ندارد، میتواند منطقه دیگری را برای عملیات خود پیدا کند. خودش اما مصمم بود که برای عملیات به فاو برود.
ایرنا: گویا در ابتدا شهید حاج حسین خرازی نیز مخالف عملیات والفجر ۸ بود..
فراهانی: بله، این افراد، فرماندهانی بودند که همه روی حرفشان حساب میکردند. ایشان محاسبات دقیق برای عملیات داشتند. بعد از این که محسن رضایی تاکید خود را برای حضور در فاو بیان کرد، «احمد غلامپور» فرمانده قرارگاه کربلا نیز بر حسب تکلیف، آمادگی خود را برای حضور در عملیات اعلام کرد. سپس به تدریج فرماندهان از باب تکلیف آمادگی خود را برای حضور در این عملیات اعلام کردند.
ایرنا: حاج قاسم هم در آن زمان آمادگی خود را برای حضور در عملیات اعلام کرد؟
فراهانی: بله، عدم تمایل فرماندهان برای حضور در عملیات والفجر ۸ بهدلیل نگرانیهای مهمی بود. با وجودی که گروه شناسایی همه منطقه عملیاتی را شناسایی کرده و شناختی در این زمینه وجود داشت، اما این شناخت کافی نبود. هیچ عکس هوایی جدیدی وجود نداشت که وضعیت آن زمان در فاو را برای ما روشن کند.
عکسی که نگاه حاج قاسم را به عملیات عوض کرد
نیروها در هر زمانی برای شناسایی منطقه حدود ۷۰۰ متر را طی کرده و وارد نخلستانها میشدند و سپس اخبار و اطلاعات را در شب بعد برای فرمانده بازمیگردانند. این نوع شناساییها بسیار دشوار بود و اطلاعات محدودی در اختیار میگذاشت. بنابراین حاج قاسم هنوز تردید داشت و به آن مرحله نرسیده بود که از انجام این عملیات مطمئن باشد. این عدم اطمینان وجو داشت تا اینکه یک هواپیمای بدون سرنشین از منطقه عکس گرفت. زمانی که این عکس هوایی به دست حاج قاسم رسید، ناگهان نگاه وی به عملیات عوض شد. این نگاه یک فرمانده واقعی است، زیرا نبرد برای وی همچون یک صفحه شطرنج است. او نگران است چون میخواهد آرایش دشمن و قرارگاه فرماندهی آنان را بشناسد تا بدانند چه آرایش جنگی باید در مقابل آنان بگیرد. به عبارت دیگر، صحنه نبرد باید برای یک فرمانده ملموس باشد.
تا اینکه یک هواپیمای بدون سرنشین از منطقه عکس گرفت. زمانی که این عکس هوایی به دست حاج قاسم رسید، ناگهان نگاه وی به عملیات عوض شد. این نگاه یک فرمانده واقعی است، زیرا نبرد برای وی همچون یک صفحه شطرنج است
حاج قاسم پس از رویت عکس، برای انجام عملیات بسیار مصمم شد. پس از آن سردار سلیمانی نیروها را جمع کرد تا با آنان مشورت کند. در آن زمان رویه فرماندهان جنگ معمولا شورایی بود. بنابراین فرمانده گردانها و مسئولان طرح و عملیات در جلسه، نظرات خود را درباره عملیات اعلام میکردند.
در این جلسات، حاج قاسم همه نقطه نظرات را بادقت بررسی و نقاط ضعف آن را برطرف میکرد. سپس در این تبادل فکری یا فرماندهان گردانها و دیگر نیروها فرمانده را اقناع میکردند یا برعکس.
سردار سلیمانی با همه گردانهایی که در اختیار داشت، درباره عملیات مشورت و تبادل نظر میکرد؛ به ویژه گردان غواصی که قرار بود در این عملیات شرکت کند، زیرا اگر این گردان موفق عمل میکرد، بخش بزرگی از عملیات انجام شدهبود. عقلانیتی که از آن صحبت میکنیم یعنی همین.
حاج قاسم همچون صحنه شطرنج همه نیروها و حرکتهای آنها را از قبل پیشبینی و تعیین کرده بود. زیرا همه حرکت نیروها باید درست انجام میگرفت. هدایت توپخانه، ادوات و نیروهای انسانی همه و همه با حاج قاسم بود؛ تصمیمهایی که نیاز به یک ذهن خلاق همچون او داشت.
جنگ واقعی و روایتهای تخیلی سینمایی
این اقدامات نظامی با آنچه در فیلمها مشاهده میکنید، کاملا متفاوت است. بسیاری از رخدادهایی که در سریالها و فیلمهای سینمایی به آن پرداخته میشود جنبه واقعی ندارد. به عنوان مثال در برخی از این فیلمها مشاهده میکنید که نیروهای زیادی برای باز کردن مسیر عملیات خود را روی مین میاندازند؛ در صورتی که در واقعیت چنین نبوده است و حتی اگر واقعی باشد در موارد بسیار معدود و در زمانی رخ داده که فقط بخش کوچکی تا پایان عملیات باقی بودهاست.
حقیقت این است که نیروهای تخریبچی از چند ماه پیش از عملیات، در منطقه عملیاتی معبر میزدند و امکان عبور را فراهم میکردند. اگر قرار بود نیروها خود را روی مین بیندازند و آنها را خنثی کنند که در یک منطقه یک کیلومتری همه نیروها شهید میشدند، بدون اینکه برای نیروهای عراقی مشکلی پیش بیاید. بنابراین چنین روایتهایی غیر واقعی است.
اگر قرار است شهامت و رشادت نیروهای رزمنده را به نمایش بگذاریم، باید شهامت غواصها را در رودخانه به تصویر کشید. شجاعت نیروها را در زمانی نشان دهیم که پوتینهای خود را روی سینه ژنرالهای عراقی فشار میدادند. داستانسراییهای غیر واقعی روزی برملا میشود و به همین دلیل مردم دیگر رخدادهای واقعی را نیز باور نمیکنند. همچنین در فیلمهای ایران نیروهای عراقی به عنوان افرادی ضعیف و ترسو به نمایش گذاشته میشوند، در صورتی که اصلا اینگونه نبود. برخی از نیروهای دشمن بهحدی قوی بودند که برای از بین بردن یک نفر از آنها چندین نفر میفرستادیم.
به خاطر دارم که یکی از نیروهای عراقی کنار اروند نشسته بود و مرتب تیر تراش میزد و نمیگذاشت هیچکدام از قایقهای ما عبور کند. در آن زمان حاج قاسم گفت اگر گردان هم شهید دهیم عیبی ندارد، اما باید آن یک نفر را از سنگرش خارج و متوقف کنیم.
در برخی از این فیلمها مشاهده میکنید که نیروهای زیادی برای باز کردن مسیر عملیات خود را روی مین میاندازند؛ در صورتی که در واقعیت چنین نبوده است. حقیقت این است که نیروهای تخریبچی از چند ماه قبل از عملیات در منطقه عملیاتی معبر میزدند و امکان عبور را فراهم میکردنداستراتژی شهید سلیمانی این بود که نیروها درگیر نخلستان نشوند. طبق ین استراتژی باید در عمق مبارزه کرد، نیروهای عراقی را به این قسمت کشاند و سپس آن را قیچی کرده و کارشان را تمام کنیم؛ زیرا به باور سردار، اگر درگیری به نخلستان میکشید، این عملیات یک ماه به طول میانجامید. بنابراین پشت همه اقداماتی که صورت میگرفت، عقلانیت بود.
حاج قاسم منطقه ماموریت هر گردان را مشخص کرده بود. به عنوان مثال، حد یک گردان از نهر جاسم، دیگری از نهر علیشیر و یک گردان از نهر بلامه بود. هر نهر به یک گردان تعلق داشت که قایقهای خود را شب عملیات در آنجا مستقر کرده بودند.
نقش اساسی فرمانده لشکر در روحیه نیروها
حاج قاسم به غواصها گفته بود خط را به هم بریزند تا قایقها بتوانند حرکت کنند. او از گردانی به گردان دیگر رفته و به نیروها سر میزد و با آنان رابطه تنگاتنگ و دوستانه داشت. هیچ ترس و واهمهای قبل عملیات در نیروها دیده نمیشد با اینکه فردای آن روز معلوم نبود چه کسی شهید شده و چه کسی زنده میماند.
یک دلیل این روحیه، روحیه حاج قاسم بود که به نیروها القا میشد. فرمانده لشکر، نقشی اساسی در روحیه نیروها دارد. به عنوان مثال به دلیل وجود حاج «محمدابراهیم همت» و روحیه فرماندهی او بود که نیروهایش در لشکر ۲۷ خط شکن بودند. اما گاهی فرمانده که عوض میشود یک لشکر، به لشکر پشتیبانی تبدیل میشود. بنابراین این فرمانده است که جسارت عقلانی را به نیروها منتقل میکند.
* خورشیدی یا هشت پر: میلگردهای نوک تیز که به شکل خاص و کروی به یکدیگر جوش داده شدهاند تا مانع و سدی باشد برای هاورکرافت و یا عبور نیروهای غواص که آنها را عراقیها داخل آب و ... تعبیه می کنند.
ادامه دارد... .
نظر شما