تحلیلگران و کارشناسان مسائل بینالمللی اعتقاد دارند آمریکا میخواهد از یک موضوع بیارتباط به خود سوءاستفاده کند تا برای خود اعتباری کسب کرده و اروپا را زیر چتر حمایتی خود برگرداند. کاخ سفید برای این هدف و جهت اقناع افکار عمومی مردم جهان به هر راهی متوصل میشود.
حتی رسانهها و تحلیلگران آمریکایی نیز اذعان دارند نخستین بوی تهدیدی که از سوی کاخ کرملین به مشام کاخ سفید رسید، باعث شد واشنگتن در زمینه پیشبینی وقوع یک بحران برنامهریزی کند و خود را ناجی جهانی نشان دهد. در واقع ورود سرخود آمریکا به موضوع اوکراین بهانهای برای ایالات متحده است تا چهرهای تازه از نمایشی از هژمونی در حال اضمحلال آمریکا را نشان دهد و نقش برادر بزرگتر یا صاحب اختیار اروپا را دوباره ایفا کند؛ حال آنکه واقعیت موضوع فرسنگها از تحولاتی که رسانهای میشود یا بهانههایی که برای دخالت آمریکا بیان میگردد، فاصله دارد.
احیای نظام تکقطبی با اتکا به بحران اوکراین
آمریکا از مدتها پیش، جایگاه خود در نظام تکقطبی را در خطر دیده و در یک دهه اخیر روند افول تندتر از گذشته شده است. سرعت نابودی اُبهت آمریکا در دوره ریاست جمهوری «دونالد ترامپ» بسیار تشدید شد به گونهای که بسیاری از متحدان این کشور در سراسر جهان به ویژه در اروپا نسبت به حمایت واشنگتن ناامید شدند و دیگر اعتمادی به آن نداشتند.
کاخ سفید از مدتها قبل به دنبال فرصتی بود تا بار دیگر خود را به عنوان وزنه تاثیرگذار در عرصه روابط بینالمللی مطرح سازد. به نوشته نشریه «آتلانتیک»، دولت آمریکا و رسانههای جهان بوی تهدید را به خوبی از سخنان و خط مشی مسکو احساس کردند و به سرعت برای ایجاد یک جریان تبلیغی به نفع واشنگتن دست به کار شدند.
در حالی که بحران اوکراین بیشتر جنبه اقتصادی و منطقهای داشت و بهراحتی با دیدارهای دیپلماتیک یا میانجیگری همسایگان بر مبنای توافق چند سال پیش دو کشور قابل حلوفصل بود اما آمریکا بحران خودساختهای را ایجاد کرد و به دلایل مختلف وارد موضوع شد تا به نوعی در بحران مداخله کند و به عنوان برادر بزرگتر اروپا ابتکار عمل را به دست بگیرد.
قابل پیشبینی است که در پایان این بحران هم آمریکا به توافقی با روسیه دست پیدا میکند و خود را ناجی اروپا نشان میدهد؛ اما در مقابل گاز مایع گران خود را به اروپا صادر میکند و مهمتر از همه برای مدتی اروپا را مدیون و وابسته به خود نگاه میدارد تا روند نزول قدرت واشنگتن کندتر شود.
دولت آمریکا و رسانههای جهان بوی تهدید را به خوبی از سخنان و خط مشی مسکو احساس کردند و به سرعت برای ایجاد یک جریان تبلیغی به نفع واشنگتن دست به کار شدند.نشریه آتلانتیک نیز در تحلیل خود، پوتین را عاملی برای احیای نقش جهانی میداند و تاکید دارد: بحران اوکراین دوباره آمریکا را بزرگ کرده است و در واقعیت نشان داد که ایالات متحده نمیتواند و نمیخواهد نقش خود به عنوان برادر بزرگتر اروپا را در صحنه جهانی نادیده بگیرد.
همه این اقدامات و زمینهچینیها با استفاده از رسانهها و بزرگنمایی یک تهدید صورت گرفت بهگونهای حتی روسیه و پوتین نیز در دام آن گرفتار شدند. شرایط بهگونهای بود که تا قبل از این حتی اوکراین در کنار فرانسه و آلمان هم یقین نداشتند که هدف مسکو حمله یا اشغال شرق اوکراین است اما اقدامات و صحنهسازیهای کاخ سفید آنها را نسبت به این موضوع نگران کرد.
به نوشته آتلانتیک، در واقع داستان اوکراین به موضوعی مهمتر اما غفلت شده افول آمریکا مربوط میشود. این بحران به استقرار دوباره یک آمریکای، جسور، برتر و در نتیجه اروپای ضعیف ارتباط پیدا میکند.
آتلانتیک تاکید دارد، باوجود سالها نارضایتی از سیاست و قدرت آمریکا، فقط بوی تهدید مسکو برای اروپا کافی بود تا دوباره به نظم قدیمی خود متعهد شود و چهره شکست خورده امپراتوری آمریکا را ترمیم کند و دوباره به سمت کاخ سفید متمایل شود. اکنون سه قدرت اروپایی آلمان، فرانسه و انگلستان نیز در چارچوب طرحهای آمریکا بازی میکنند. آلمان به عنوان اهرم اقتصادی، فرانسه در نقش ابزار دیپلماسی و سیاسی و انگلیس نیز در جنبههای نظامی و امنیتی خواستههای ایالات متحده را عملیاتی میکنند.
تبلیغات به جای سیاست واقعی
پایگاه خبری تحلیلی «CounterPunch» در زمینه روش آمریکا در دگرگون کردن ماجرا و اقناع افکارعمومی غرب نوشت: پیشگویی «مارشال مک لوهان» مبنی بر اینکه «تبلیغات جایگزین سیاست خواهد بود» اتفاق افتاده است. تبلیغات (پروپاگاندا) اکنون بر دموکراسیهای غربی به ویژه ایالات متحده و انگلیس حاکم شده است. در مورد مسائل مختلف گزارشهای خبری تهیه میشود اما حقایق ناخوشایند سانسور میشوند و شیاطین پرورش مییابند.
در سال ۱۹۶۴، مک لوهان این جمله معروف را بیان کرد: «رسانه پیام است» و دروغ اکنون پیام است. اما آیا این امری جدید است؟ بیش از یک قرن از زمانی میگذرد که «ادوارد برنیز»، «روابط عمومی» را به عنوان پوشش و ابزاری برای تبلیغات جنگ توصیه کرد. آنچه جدید است حذف مجازی مخالفت با جریان اصلی است.
«دیوید بومن» نویسنده کتاب «مطبوعاتِ اسیر» به دفاع از همه افراد شجاعی پرداخت که از پیروی یک خط و بلعیدن چیزهای ناخوشایند سر باز میزنند. اشاره او به روزنامهنگاران مستقل و سوتزنان بود، کسانی که سازمانهای رسانهای، اغلب با افتخار، به آنها فضای کار میدادند. با اینحال چنین فضایی از بین رفته است.
در یک نمونه بارز، حملات عصبی پرتنش و جنگی در هفتهها و ماههای اخیر رواج یافته است. اگر در تبیین این فضا نگوییم که بیشتر آن تبلیغات محض است اما در واقع «شکل دادن به یک روایت خاص» شناخته میشود.
منبع همه گزارشها رسانهای در مورد حمله روسیه یک فرد مطلع در سازمان CIA بوده که به نمایندگی از وزارت امور خارجه آمریکا صحبت میکند اما هیچ مدرکی دال بر صحت ادعاهای خود در مورد اهداف روسیه ارائه نمیدهد.طبق این تحلیل، در دوره اخیر رسانهها تکرار میکنند که روسها میآیند؛ روسیه بدتر از بد است؛ یا اینکه سخنان «کریس برایانت» نماینده حزب کارگر بازتاب داده میشود که میگوید پوتین یک فرد شرور است و وی را با یک نازی مانند هیتلر مقایسه میکند.
رسانههای جریانساز تکرار میکنند که اوکراین در آستانه تهاجم روسیه است؛ امشب، این هفته، هفته آینده، روسیه به آن کشور حمله میکند. همه این گزارشها هم منابع خود را یک فرد مطلع در سازمان CIA بیان میکنند که به نمایندگی از وزارت امور خارجه آمریکا صحبت میکند اما هیچ مدرکی دال بر صحت ادعاهای خود در مورد اقدامات روسیه ارائه نمی دهد؛ تنها استدلال این است که «از طرف دولت ایالات متحده این اطلاعات فاش شده است».
قانون عدم ارائه مدرک در لندن نیز دنبال میشود. «لیز تراس» وزیر امور خارجه بریتانیا ۵۰۰ هزار پوند از پول عمومی را برای سفر با هواپیمای ویژه به استرالیا هزینه کرد تا به دولت کانبرا هشدار دهد روسیه و چین هر دو در شرف اقدام نظامی هستند؛ اما وی آنجا هم هیچ مدرکی ارائه نکرد. این روایت در آنجا با چالشی روبرو نشد و تنها یکی از استثناهای نادر، نخستوزیر سابق «پل کیتینگ» بود که جنگافروزی تراس را جنون توصیف کرد.
تراس به نرمی کشورهای حوزه بالتیک و دریای سیاه را هم دچار اشتباه کرد، این درحالی است که گویا وی شناختی از سیاست و روسیه ندارد. تراس به اندازهای بیاطلاع است که در مسکو به وزیر امور خارجه روسیه گفت بریتانیا هرگز حاکمیت روسیه بر روستوف و ورونژ را نخواهد پذیرفت؛ وی تازمانی که به او اشاره شد این مکانها بخشی از اوکراین نیستند بلکه در قلمروی روسیه قرار دارند، متوجه اشتباه خود نشد. همزمان «بوریس جانسون» هم در نقش چرچیل خود را وارد بازی میکند و با سوءاستفاده عمدی از حقایق و درک غلط از تاریخ، خطر واقعی بودن جنگ را تبلیغ میکند.
همه این اظهارات و بزرگنماییها در حالی بیان میشود که هیچ رسانه یا مقام سیاسی در این کشورهای غربی از واقعیات و عمق بحران سخن نمیگوید. هیچگاه به نسلکشی روستبارها در دونباس اشاره نمیشود؛ در مورد اجرا نشدن توافق سال ۲۰۱۴ مینسک صحبتی به میان نمیآید یا از حمایتهای نظامی و سیاسی واشنگتن و لندن از گروههای نئونازی در اوکراین حرفی زده نمیشود.
پروفسور «استفان کوهن» که به عنوان مرجع اصلی آمریکا در مورد سیاست روسیه شناخته میشود، چندی پیش نوشت: سوزاندن و قتل عام روسها و دیگران در اودسا، خاطرات جوخههای کشتار نازی در اوکراین را در طول جنگ جهانی دوم دوباره زنده کرد.
آمریکا در واکنش به این اتفاقات، طرح پیشنهادی روسیه را که بر توقف گسترش ناتو به سمت شرق متمرکز بود را هم نپذیرفت و با تحریک گروههای اوکراینی علیه روستبارها در شرق و انجام چند انفجار، مسکو را در منگنه قرار داد. ایالات متحده در این شرایط خود را به عنوان یک طرف مهم تحولات وارد بازی کرده است و بدون آنکه تلفات یا هزینهای را در اوکراین بدهد به عنوان قیّم اروپا وارد عمل شد.
به نوشته آتلانتیک، برخلاف افتضاحی که بایدن در افغانستان به بار آورد، وی اینبار در تلاش برای اعتباردهی به قدرت جهانی آمریکا وارد عمل شد و با استفاده از ابزارهای نرم و سخت خود به خواستهاش رسید.
منابع:
https://www.counterpunch.org/۲۰۲۲/۰۲/۱۸/war-in-europe-and-the-rise-of-raw-propaganda
https://www.sabah.com.tr/yazarlar/duran/۲۰۲۲/۰۲/۰۵/batinin-soktugu-comak-putinin-stratejik-karti
https://www.theatlantic.com/international/archive/۲۰۲۲/۰۲/russia-ukraine-invasion-american-role/۶۲۲۸۶۴
نظر شما