بهگزارش ایرنا از میراثآریا، در نامه علی دارابی به ۳۱ استاندار آمده است: در اجرای ماده یک از قانون تشکیل سازمان میراثفرهنگی و گردشگری مصوب سال ۱۳۸۲ و مواد ۱۱ و ۱۲ از قانون الحاق جمهوری اسلامی ایران به کنوانسیون بینالمللی حفظ میراثفرهنگی ناملموس مصوب سال ۱۳۸۴ و مواد ۲ و ۳ آییننامه اجرایی قانون مذکور مصوب ۱۳۸۷/۱۱/۶ هیأت محترم وزیران و با رعایت مقررات آییننامه اجرایی مذکور، میراثفرهنگی ناملموس با عنوان هجیخوانی قرآن (به پیشنهاد استان یزد) به شماره ۲۴۵۶ در فهرست ملی میراثفرهنگی ناملموس در تاریخ اول آذر ماه ۱۴۰۰ به ثبت رسیده است.
هرگونه اقدام که موجب حفظ و احیای این میراث شود، مورد تأکید است.
به گزارش ایرنا، مکتبخانهها از قدیمالایام یکی از جایگاههای آموزش قرآن در ایران بوده است. محور اصلی آموزش در مکتبخانهها آموزش قرآن بود.
مکتبخانه معمولا یک پیرمرد یا یک پیرزن قرآن را از روی عم جزء (جزوههایی که حاوی جزء سیام قرآن است و به این جهت که با سوره عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ شروع میشود، عم جزء میگویند. آموزش میدادند.
شاگردان هر روز قرآن میخواندند و با تمرین و تکرار آیات به روش هجی کردن و مقابله (هم خوانی) قرآن در محضر استاد قرآن را یاد میگرفتند. برای مثال، عبارت « قل هوالله احد » با این شکل هجی میشد: قاف پیش لام: قُل، الف زبر: اَ، عین و واو پیش: عو، ذال پیش: ذُ = قُل اَعـوذُ.
این مکتبها در منزل شخصی بوده و شاگردان در سنین مختلف و به صورت مختلط و در بعضی مکتبخانهها به صورت جداگانه به فراگیری قرآن مشغول بودند. زیرانداز هر یک از نوآموزان متعلق به خودشان و بیشتر «پوست تخت» بود که از پوست گوسفند یا بُز درست میشد.
آموزش قرآن در مکتبخانه سه مرحله داشت
مرحله اوّل، یادگیری حروف الفبا: مربی که عموما آخوند نامیده میشد، این حروف را به ترتیب به صورت سرمشق برای شاگردان میخواند تا آنها با حروف آشنا شده و آنها را یاد بگیرند.
مرحله دوّم، آموزش یادگیری صداها: مربی، زیر و زبر (مصوتها) را به ترتیب روی همه حروف الفبا که در مرحله اول آموزش داده شده بود قرار میداد و سپس از شاگردان به روش زیرمیپرسید: الف و شاگردان فورا جواب میدادند الف دو زبر«اٌ» و دو زیر «اٍ» و....
مرحله سوّم، آموزش عبارت (هجی کردن): در این مرحله مربی با هجی کردن کلمات و آموزش طریقه هجی کردن، خواندن را برای شاگردان ساده میکرد.
مانند الف به زِبَر اُ «بُ»، جیم دال زِبَر جد «ابجد». پس از این که شاگردان میتوانستند کلمات را به صورت روان بخوانند و او تدریس عمّ جزء را شروع میکرد. بچههایی که از نظر هوش و معلومات بالاتر بودند و درسشان را خوب یاد میگرفتند از طرف مربی، مأمور آموزش درس به دیگران میشدند.
نظر شما