جنگ و اشغالگری ۲۰ ساله ایالات متحده در عراق و افغانستان در ظاهر کم شده یا آنکه پایان یافته است اما به نظر میرسد رویکرد تجاوز در کاخ سفید هیچگاه خاموش نمیشود و در هر دوره، بهانهای تازه برای آن پیدا میشود.
با اینکه سکان رهبری آمریکا در ۲۰ سال گذشته بین دو حزب جمهوریخواه و دموکرات دست به دست شده اما تغییری در رویکردهای کلان واشنگتن ایجاد نشده است. در دورهای کاخ سفید با حمله و اشغالگری، دو کشور عراق و افغانستان را آماج حملات خود قرار داد و همزمان دیگر کشورها را هم بینصیب نگذاشت. اکنون «جو بایدن» نیز در عمل همان رویکرد برتریطلبی و سیطره را به شیوه دیگر در اروپا جهان دنبال میکند.
جالبتر اینجاست، در حالی که آمریکا از افغانستان خارج شده و نیروهای اندکی را در عراق نگاه داشته، نه تنها بودجه نظامی پنتاگون کاهش نیافته بلکه دهها میلیارد دلار افزایش داشته است. اگرچه چین بهانهای برای تداوم وضعیت فوقالعاده امنیتی ایالات متحده بیان میشود اما صنایع نظامی و دولتمردان آمریکایی نیازمند جنگ هستند تا این کشور را زنده نگاه دارند.
در حالی که آمریکا از افغانستان خارج شده و نیروهای اندکی را در عراق نگاه داشته نه تنها بودجه نظامی پنتاگون کاهش نیافته بلکه دهها میلیارد دلار افزایش داشته است.
افزایش گروههای تروریستی از زمان آغاز جنگ با تروریسم
افکار عمومی جهان و حتی کارشناسان آمریکا اکنون این پرسش را مطرح میکنند که اگر ۲۰ سال قبل دولت «جورج بوش» رویکرد و روش دیگری را انتخاب میکرد امروزه وضعیت تا به این اندازه نگرانکننده نبود و تهدیدها علیه آمریکا و امنیت جهانی افزایش نیافته بود.
شریه «اینترسپت» در گزارشی به پاسخ این پرسش پرداخت که اگر ایالات متحده پس از ۱۱ سپتامبر به جنگ نمیرفت چه میشد؟
در حالی که اکنون دولت بایدن مدعی است در رویکرد ضدتروریسم خود تجدیدنظر میکند اما تحقیقات نشان میدهند دو دهه قبل نیز جایگزینهای بهتری برای جنگ با تروریسم وجود داشت.
«نیک تورس» نویسنده این تحلیل آورده است: چند روز پس از حمله به نیویورک، سپتامبر ۲۰۰۱ رئیسجمهور «جورج دبلیو بوش» در مقابل کنگره ایستاد و آغاز «جنگ علیه تروریسم» را اعلام کرد و گفت تا زمانیکه گروههای تروریستی در سطح جهان حضور دارند و تا وقتی که شکست نخوردند، جنگ پایان نخواهد یافت».
در بیش از ۲۰ سال پس از این اظهارات، درگیریها از افغانستان آغاز شد اما به سراسر جهان از بورکینافاسو، عراق، لیبی، مالی، نیجر، پاکستان، سومالی، سوریه، تونس تا یمن و حتی فراتر از آن گسترش یافت.
برای این جنگِ، دولتِ آمریکا بیش از ۶ تریلیون دلار هزینه شد و حدود ۹۰۰ هزار نفر از جمله بیش از ۳۵۰ هزار غیرنظامی کشته شدند و میلیونها نفر آواره برجای ماند. جنگ با تروریسم، فجایع انسانی وحشتناک و بدترین شکست نظامی ایالات متحده از زمان جنگ ویتنام را رقم زد.
این همه هزینه نه تنها گروههای تروریستی را نابود نکرد بلکه تعداد گروههای تروریستی خارجی در سراسر جهان بیش از ۲ برابر شد و از ۳۲ به ۶۹ گروه رسیده است.
«جنیفر والکاپ جیس» در کتاب «فراتر از پارادایم جنگ: آنچه که تاریخ درباره چگونگی پایان پویشهای تروریستی به ما میگوید» بر این باور است که تروریسم پدیدهای سیاسی بوده و راهبردهای ضد تروریستی ممکن است به توقف امواج خشونت منجر شوند که به جای سازمانها و افرادی که مرتکب آن میشوند به علل اصلی تروریسم میپردازد.
هزینههای فراوان مادی و انسانی نه تنها گروههای تروریستی را نابود نکرد بلکه تعداد گروههای تروریستی خارجی در سراسر جهان بیش از 2 برابر شد و از ۳۲ مورد به ۶۹ گروه رسیده است.
بر اساس این گزارش، تحلیلهای آماری پیچیده نشان دادهاند روشهای مؤثری برای تسریع در نابودی سازمانهای تروریستی وجود دارند اما پارادایم جنگ با تروریسم که یک رویکرد انحرافی ارائه شده از سوی کاخ سفید بود یکی از این روشهای موثر نبوده است.
پژوهشی روی ۶۴۸ گروه ستیزهجو که توسط این تحلیلگر انجام شد، نشان میدهد فقط ۷ درصد از گروههای تروریستی از طریق کارزارهای نظامی شکست خوردند.
تهدیدهایی بزرگتر از تروریسم به وجود آمدهاند
بوش در همان سال شروع جنگ با تروریسم گفته بود «در عراق و افغانستان، ما تعریف روشنی از موفقیت ارائه کردیم؛ موفقیت زمانی حاصل خواهد شد که القاعده در آن کشورها پناهگاه امنی نداشته باشد و مردم بتوانند از خود در برابر ترور محافظت کنند. موفقیت زمانی حاصل خواهد شد که عراق و افغانستان از نظر اقتصادی وضعیت خوبی داشته باشند. موفقیت زمانی حاصل خواهد شد که دموکراسی در عراق و افغانستان دموکراسی ایجاد شود و حکومت بر مبنای آن عمل کند و به خواست مردم خود پاسخ دهد. موفقیت زمانی حاصل خواهد شد که عراق و افغانستان متحدان قدرتمند و توانمندی در جنگ با تروریسم باشند».
با این حال امروز پس از ۲۰ سال جنگ شاهدیم القاعده هنوز در افغانستان حضور دارد. دولت اسلامی در افغانستان و عراق فعال است. هیچیک از این کشورها هم از نظر برقراری دموکراسی یا شرایط اقتصادی قابل اتکا نیستند. افغانستان اکنون در آستانه فروپاشی اقتصادی قرار دارد و توسط همان حاکمانی اداره میشود که بوش در سال ۲۰۰۱ به آنها حمله کرد.
به نوشته این پژوهشگر، پولی که برای پارادایم جنگ خرج میشود، میتوانست به نگرانیهای جدیتر امنیت ملی اختصاص یابد.
وی خطرات بحران جهانی آب و هوا، نقص در بیمه درمانی که سالانه بیش از ۴۵ هزار نفر را میکشد، همهگیری کووید-۱۹ که به مرگ نزدیک به یک میلیون آمریکایی منجر شد و وضعیت ناگوار مراقبتهای بهداشتی ایالات متحده را آشکار کرد، را برجسته دانست و تاکید کرد دولت میتوانست با پول صرف شده در جنگ، این مشکلات را محو کند.
به گفته وی، واقعیت این است که فقر، نژادپرستی و سایر نابرابریهای ساختاری، تهدیدی بسیار بزرگتر از حملات تروریستی برای زندگی انسانها هستند. این تهدیدها برای افراد بسیار خطرناکترند تا گروههای شبهنظامی با تاکتیک های تروریستی. در واقع آمریکا با پاسخهای نظامی، دست خود را بیش از حد در زمینه منابع و برنامههای غیرنظامی خالی کرده است.
فقر، نژادپرستی و سایر نابرابریهای ساختاری تهدیدی بسیار بزرگتر از حملات تروریستی برای زندگی انسانها هستند.
در مجموع، در طول بیش از ۲۰ سالی که چهار رئیس جمهوری و صدها قانونگذار در صدر قدرت آمریکا قرار داشتند خشونت دولتی که در قالب تهاجم آمریکا شکل گرفت موجب شد تا اشغال و سرکوب نقش اساسی را در ارائه استدلال و منطق گروههای تروریستی داشته باشد.
گزارش اینترسپت در پایان آورده است «اگرچه حملات ۱۱ سپتامبر را به عنوان اقدامات جنایتکارانه مورد نکوهش قرار میدهیم و آن را به عنوان یک روز محکوم میکنیم؛ جنگ با تروریسم باعث شد افراد بیشتری علیه ایالات متحده اسلحه به دست گیرند و حمایت از گروههای تروریستی که هدفشان جنگ با آمریکا است افزایش یابد. بنابراین اگر هدف واشنگتن جلوگیری واقعی از تروریسم است، بهترین گزینه کمک به تقویت امنیت و حقوق بشر و تضمین دسترسی مردم به منابع مورد نیاز آنهاست نه راهاندازی جنگ».
بودجه برای جنگی که وجود ندارد
ترامپ و بایدن هر دو از کاهش تعهدات و مداخله نظامی خارجی آمریکا سخن گفتند اما همین سخنان هم نتوانست سرپوشی بر رهبردهای جهانی آمریکا باشد. اگر اینگونه بود پس از پایان جنگ افغانستان، ایالات متحده باید هزینه کمتری را برای ارتش خود تعیین میکرد اما در کمال تعجب همان روندهای پیشین دوباره تکرار شد. مقامهای آمریکایی موضوع تهدید چین و منتقدان نقش گروههای لابی را در توجیه میل به جنگ افروزی واشنگتن بیان میکنند.
بایدن در تابستان سال ۲۰۲۱ با هیاهوی فروان نیروهای آمریکایی را از افغانستان خارج کرد و وعده ترامپ در زمینه کاهش حضور آمریکا در عراق را ادامه داد. با این حال، کنگره در تدوین لایحه بودجه گویا چندان به موضوع فوق توجه نداشت و در نهایت بزرگترین لایحه هزینههای دفاعی در تاریخ این کشور به میزان ۷۶۸ میلیارد دلار را تصویب کرد. این بزرگترین بودجه در سالهای پس از جنگ ویتنام و کره و بیشتر از افزایش بودجه رونالد ریگان است. تنها باری که این لایحه افزایش سطح بزرگتر از تورم را داشت سال ۲۰۱۱ و زمانی بود که نیروهای ایالات متحده در افغانستان و عراق در اوج بودند.
بسیاری این سوال را میپرسند که چرا با پایان یافتن دوجنگ باز هم کنگره حدود ۳۰ میلیارد دلار بیشتر از آخرین بار، بودجه افزایش یافت؟
ارنمای نشریه «VOX» نوشت: هنگامی که جنگ سرد با روسیه در دهه ۱۹۹۰ به پایان رسید، رهبران نظامی آمریکا تاکید داشتند حال هزینه آنها میتواند به نصف کاهش یابد. رئیس جمهور بوش بودجه دفاعی را ۹ درصد کاهش داد و سپس «بیل کلینتون» در ابتدا حدود ۸ درصد آن را کم کرد. آنها به دنبال سرمایهگذاری مجدد آن پول در داخل آمریکا بودند و آن را سهم صلح نامیدند اما با فشار قانونگذاران جمهوریخواه، کلینتون نتوانست به صورت واقعی بودجه نظامی را تغییر دهد. هزینههای دفاعی از اواخر دهه ۹۰ شروع به افزایش کرد و سپس در سالهای پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به سطوح بسیار بالاتری رسید.
بایدن منتقد بود که چرا مردم آمریکا باید دو دهه روزانه ۳۰۰ میلیون دلار بابت آن هزینه کنند اما او در بازبینی رویکرد ایالات متحده از حرف فراتر نرفت.
ایالات متحده در سال ۲۰۲۱ عراق را ترک کرد و تنها ۲۵۰۰ سرباز در آن باقی گذاشت و از افغانستان هم خارج شد اما کاهشی در بودجه رخ نداد.
از نظر «مندی اسمیت برگر» از پروژه نظارت دولت، انتظار میرفت بایدن به این بحث بپردازد زیرا وی جنگ را دارای هزینههای بیهوده توصیف میکرد و منتقد بود چرا مردم آمریکا باید دو دهه روزانه ۳۰۰ میلیون دلار بابت آن هزینه کنند. اما او در بازبینی رویکرد ایالات متحده از حرف فراتر نرفت.
سوال این است که با وجود همهگیری کرونا و هزینههای آن پس چرا این اتفاق در بودجه جدید رخ نداد؟
پاسخ کوتاه این است که نهاد امنیت ملی ایالات متحده، چین را به عنوان فوریترین تهدید میبیند، در عین حال منافع ریشهدار صنایع تسلیحاتی آمریکا هم اهمیت دارد. همه در واشنگتن از «رقابت قدرت بزرگ» یا «رقابت استراتژیک» با چین صحبت میکنند و با توجه به این تهدید- چه واقعی یا اغراق آمیز- هیچ مقامی به کاهش بودجه نظامی علاقهمند نیست.
چین یا منافع صنایع تسلیحاتی؟
«تاد هریسون» کارشناس بودجه دفاعی در مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی (CSIS) اعتقاد دارد، در میان محافل امنیت ملی در واشنگتن، همه میگویند چین، چین، چین.
واقعیت این است که پیمانکاران نظامی، بزرگترین برندگان تداوم این شرایط هستند و در واقع آنها برای آمریکا جنگ و تنش را میخواهند. طبق این گزارش، هیچکس در واشنگتن نمیخواهد بهعنوان فردی شناخته شود که بودجه دفاعی را کاهش میدهد؛ در دوره اخیر هم ۸۸ سناتور به بودجه دفاعی برای سال مالی ۲۰۲۲ رأی مثبت دادند و تنها ۱۱ نفر مخالفت کردند. در طول ۶۰ سال گذشته، لایحه هزینههای دفاعی هر سال با حمایت دو حزب تصویب شده است.
مجتمعهای نظامی-صنعتی تقریباً یک قرن است که به رفتار واشنگتن جهت و شکل میدهند. تحلیلگر مرکز سیاست بینالملل میگوید: پیمانکاران بزرگترین برندگان هستند. بر اساس گزارش سرویس تحقیقات کنگره، ۴۶۴ هزار و ۵۰۰ پیمانکار تماموقت برای وزارت دفاع مشغول به کار هستند.
نقش گروههای لابی را هم نمیتوان نادیده گرفت. به گزارش «Open Secrets» صنعت دفاعی در سال ۲۰۲۱ دستکم ۹۹ میلیون دلار برای لابی هزینه کرد. لاکهید مارتین، یکی از پنج شرکت بزرگ نظامی در کشور است که در همه ایالتها حضور دارد، تا نظر منتقدان را بیاثر کند.
ایالات متحده بیش از ۷۵۰ پایگاه یا تأسیسات نظامی در ۸۰ کشور در سراسر جهان دارد و در سال گذشته، کماندوهای عملیات ویژه آمریکا در ۱۵۴ کشور مستقر شدند.
به عنوان نمونه در افغانستان، پنتاگون دیگر برای آموزش و تجهیز نیروهای افغان ۳.۸ میلیارد دلار هزینه نمیکند اما فرماندهی مرکزی ایالات متحده همچنان تهدیدات تروریستهای بالقوه مانند گروههای وابسته به داعش را در این کشور زیر نظر دارد. جنگ هوایی ایالات متحده از پایگاههای افغانستان خارج شده و به پایگاههایی در منطقه خاورمیانه و جنوب آسیا منتقل شده است.
تحلیلگران اعتقاد دارند کاهشهای بزرگ در بودجه نظامی آمریکا امکانپذیر است اما ایجاد تغییر بزرگتر به تفکری جدید نیازمند است. به همین دلیل بود که آژانس فدرال غیرحزبی کاهش تدریجی بودجه در یک دهه به میزان یک تریلیون دلار را مطرح کرد اما مهم این است که منازعه و کسب سود از جنگ به منش عمومی در میان دولتمردان ایالات متحده تبدیل شده است.
به نوشته پایگاه خبری تحلیلی وُکس، بایدن نیز همچون کلینتون، فرصت بهرهبرداری از صلح را از دست داد. وی نیز پس از برخی موضع گیریهای اولیه، همچون کلینتون، هرگز به طور کامل به جنگها نپرداخت.
یکی از تحلیلگران در سال ۱۹۹۵ معتقد بود که بارزترین ضعف دولت کلینتون این است که با بودجه دفاعی دوران جنگ سردی زندگی میکند که اکنون پایان یافته است. در عصر حاضر، بایدن هم بودجه دفاعی و جنگی خود را بر مبنای ذهنیت جنگی در چارچوب دکترین مبارزه با تروریسم تدوین کرده است اما این جنگ وجود خارجی ندارد.
نظر شما