به گزارش حوزه دولت ایرنا، «سید سجاد طلوع» حاشیههایی خواندنی از دیدار رئیسجمهور با خانواده شهدا در حرم مطهر امام رضا (ع) در سفر اخیر آیتالله رئیسی به خراسان رضوی را قلمی کرده که مشروح آن در پی می آید:
* شاید ماجرای این دیدار از چند روز قبل و از اینجا شروع شد؛ دو سه روز قبل به سیدمیثم گفتم چرا تیم رسانهای دولت، روایتها و حاشیه سفرهای استانی را تولید و منتشر نمیکند. باتوجه به گسترش فضای مجازی، این قبیل محتواها به سرعت به دست مخاطب میرسد و از گزارش کارهای مرسوم نیز به نظرم مفیدتر خواهد بود. زمان دولت نهم و دهم که خیلی شبکههای اجتماعی مثل الان توسعه پیدا نکرده بودند، در دوره یازدهم و دوازدهم هم که خب به آن صورت سفر و حرکتی نبود که بخواهد روایتی داشته باشد!
* از آن پیشنهادم چند روزی نگذشته بود که ظهر روز دهم تلفنم زنگ خورد. از بچههای رسانهای دولت بود! گفت شروع برنامههای سفر رئیسجمهور به مشهد، جلسه دیدار با خانواده شهداست و اگر امکانش هست برای روایت این دیدار بروم. خیلی جزئیاتی رد و بدل نشد، فقط قرار شد همان روز و قبل از اذان مغرب حرم باشم.
* از همان ظهر تا ساعت ۱۸ یکسره بچههای نهاد ریاست جمهوری تماس و آمار میگرفتند که کی میرسم. دیر راه افتاده بودم و ترافیک نوروزی خیابانهای منتهی به حرم را محاسبه نکرده بودم.
* با کمی تأخیر میرسم. به طرف سالن شهید سلیمانی راهنمایی میشوم. سالنی با گنجایش حدود ۵۰ نفر، حدس میزنم دیدار خیلی خصوصی و محدود باشد، احتماًلاً به خاطر شرایط کرونایی.
«اسم رمز»ی که کار نکرد!
* بدون بازرسی تا پشت در سالن میرسم. یکی از بچههای نهاد با اسم رمز «ایشان از بچههای دفتر هستند» میخواهد من را وارد سالن کند که با سد بچههای حفاظت روبهرو میشود و هر کاری میکند تیغش نمیبرد! من که تا قبل از این جلسه، چندین بار تجربه حضور در دیدارهای رهبری را داشتم در دلم مطمئن بودم که با این مدل تلاشها کسی نمیتواند از سد تیم حفاظت رد شود! بله؛ در هیچ زمان و هیچ مکانی، زور هیچکسی به تیم حفاظت نمیرسد، حتی شما دوست عزیز! البته که درستش هم همین است.
* چیزی به آمدن رئیس جمهور نمانده بود که هماهنگیها جواب داد و اجازه عبور داده شد، اما چه عبوری! بعد از در، یک پرده بزرگ و ضخیم بود، گفتند پشت همین پرده بنشین و کارت را انجام بده! باز دوباره هماهنگی و هماهنگیها تا اینکه قرار شد بروم آن طرف پرده! ولی میبایست همان جلو مینشستم و از جایم تکان نمیخوردم! خلاصه داشتم یکییکی سنگرها را فتح میکردم که آقای رئیسی وارد جلسه شد و همانجا زمینگیر شدم.
* مراسم با تلاوت قرآن مجید و همزمان با غروب آفتاب آغاز شد. اولین نفر که شروع به صحبت میکند، نقارهزنی حرم نیز شروع به نواختن میکند و تقریباً ۲۰ دقیقهای صدای نقارهها موسیقی متن تمام سخنرانها میشود.
سخنرانی افتتاحیه خانم مدیر
* جلسه با گزارش یک مسئول شروع شد. خانم خدیوی که تقریباً دو ماه بود به عنوان سرپرست بنیاد شهید خراسان رضوی منصوب شده است. خیلی کوتاه حاضرین در این جلسه را معرفی کرد: ۱۷ نفر از خانواده معظم شهدای مدافع حرم، سه جانباز و پنج شش نفر از خانواده شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی استان.
بعد هم خانم مدیر با یک جمله صحبتهایش را تمام کرد، اینکه باوجود برخی از چالشهایی که جامعه ایثارگری با آن روبهرو است، خانواده شهدا و ایثارگران همیشه حامی و مدافع انقلاب اسلامی بوده و هستند. تا اینجا یک امتیاز به او میدهم، اینکه متوجه بود چنین جلساتی جای گزارشکار دادن و بیانیه خواندن و این چیزها نیست.
جلسهای که مجری نداشت
* یک امتیاز هم به نحوه برگزاری جلسه میدهم؛ اینکه جلسه مجری ندارد. ساده و بیتکلف و صمیمی دارد اداره میشود. این طوری در دقایقی که یک مجری بخواهد اول جلسه متن حماسی بخواند یا با مقدمهچینی میکروفون را از یک نفر به نفر دیگر بدهد، صرفهجویی میشود و فرصت بیشتری به زمان صحبت کردن خانوادهها میرسد.
* فرزند شهید هاشمینژاد، از شهدای شاخص انقلاب اسلامی مشهد که در سال ۶۰ توسط منافقین به شهادت رسید؛ به عنوان اولین نماینده از خانواده شهدا بود که میکروفون به او رسید. آقای هاشمینژاد اقدامات دولت در همین مدت کوتاه را بارقههایی از امید در دل مردم دانست و با همین مقدمه کوتاه، صحبتهایش را در سه محور بیان کرد: «۳۰، ۴۰ درصد مزار شهدا در خراسان رضوی نیاز به مرمت دارد. یکی از مشکلات عمده فرزندان شهدا مسأله کار و اشتغال است و اینکه قوانین موجود و مربوط به جامعه ایثارگری و خانوادههای شهدا در بسیاری از موارد اجرا نمیشود».
* از ابتدای جلسه چند فرزند خردسال از خانواده شهدا، با خیال راحت برای خودشان برو و بیایی دارند. آزادانه بازی میکنند، خسته میشوند و به دامن مادرانشان برمیگردند و نفسی تازه میکنند و باز دوباره بازی و بازی. در این میان صدای جغجغه یکی از کودکان حاضر در جلسه نیز به صدای نقاره و صداهای سالن اضافه شد. صدایی بس نامتعارف که تا آخر جلسه هم با ما بود.
مشکلات خانواده شهدای فاطمیون
* در ادامه نوبت به همسر شهید ابوحامد، از فرماندهان شاخص تیپ فاطمیون رسید. همسر شهید هم با گفتن یک جمله کوتاه به عنوان مقدمه، خیلی سریع به بیان مشکلات خانواده شهدای فاطمیون پرداخت: «تیپ فاطمیون نزدیک به ۲هزار جانباز دارد که از آنجایی که آنها بسیجیوار وارد میدان شدند، بسیاری از آنها مدارک بالینی جانبازی در اختیار ندارند. حضرت آقا در سال ۱۳۹۵ دستور اعطای تابعیت به خانواده شهدای فاطمیون دادند اما هنوز بسیاری از خانوادهها با مشکل تابعیت نیز مواجه هستند، مشکلاتی از قبیل اینکه در یک خانواده به فرزندان مجرد تابعیت اعطا شده ولی فرزند دیگری که متأهل بوده است تابعیت نمیدهند و آخرین درخواست برای حل مشکلات خانوادههایی بود که به ایران مهاجرت کردهاند و همگی مشکل نداشتن مدرک دارند، این چالش جدای از سایر مشکلاتی که به وجود میآورد، مانع از ادامه تحصیل فرزندان مهاجرین شده است».
* دو نماینده از خانواده شهدا صحبتهایشان تمام میشود و نوبت به رئیسجمهور میرسد، آقای رئیسی از حضار میخواهد که اگر بازهم نکاتی دارند، بیان کنند. همسر جوان یکی از شهدای فاطمیون میکروفون را در دست میگیرد و خیلی خلاصه از مشکل شناسنامه، اشتغال رزمندگان و فرزندان شهدا و همچنین مشکل مسکن این خانوادهها میگوید.
توصیهی مقتدرانهی آقا سید ابراهیم
* بر اساس تجربه همان دیدارهای رهبری میدانم در این جلسات نباید از جایم بلند و جابهجا شوم وگرنه بچههای حفاظت میآیند سر وقتم، برای همین نه میتوانم جایم را تغییر دهم و نه میتوانم بلند شوم و سرکی بکشم تا حال و هوای جلسه بیشتر دستم بیاید. از همانجایی که نشستهام قاب عکس شهید سید ابراهیم سادات از شهدای جوان فاطمیون را میبینم که در کنار تصویر زیبایش بخشی از وصیتنامهاش نیز روی قاب عکس نوشته شده: اگر دوست داشتید اشک بریزید، زمانی اشک بریزید و گریه کنید که هیچکسی برای دفاع از حرمین نباشد.
* آقای رئیسی شروع سال جدید در کنار مضجع شریف حضرت امام رضا (علیهالسلام) و در جمع خانوادههای محترم شهدا را توفیقی برای خودش و دولت دانست و بعد هم با قرائت آیه «لیبلوکم ایکم احسن عملا»، مستقیم وارد صحبتهایش شد و گفت: یک جریان بیرحمِ عامل استکبار آمده بود که نه تنها ایران را، بلکه اسلام، قرآن و ارزشهای اسلامی را به خطر بیندازد. جوانان ما به امر مقتدا و رهبرمان به میدان آمدند و نگذاشتند این اتفاق بیفتد، شهدا در این آزمون ممتاز و سربلند بیرون آمدند؛ رئیس جمهور دومین گروهی را که مورد آزمون الهی قرار میگیرند خانواده شهدا عنوان کرد و ادامه داد: ابتلای شما خانواده شهدا این است که با از دست دادن فرزند، همسر، پدر و برادر خود چطور رفتار کنید و چگونه مواجههای داشته باشید. یک امتحان هم ما مسئولین در این میان داریم؛ قدردان خونهای ریخته شده شهدا و از طرفی خدمتگزار خانواده شهدا باشیم.
آقای رئیسی خونهای مطهر شهدای ایران را امتداد خون شهدای کربلا دانست و گفت: همانطور که خون شش ماهه امام حسین (علیهالسلام) با گذشت سالیان سال از آن واقعه وجدانها و دلهای بسیاری را بیدار میکند، ریختن خون افرادی چون شهید هاشمینژادها موجب جهلزدایی و کنار زدن چهره نفاق و منافقین شده است.
در ادامه جلسه که همچنان داشت تند و سرعتی پیش میرفت؛ آقای رئیسجمهور سراغ مشکلات بیان شده خانواده شهدا رفت و گفت: برای ما فرقی بین شهدای ایرانی و افغانستانی نباید باشد، چرا که هر دو در یک مسیر شهید شدهاند. رهبر معظم انقلاب در سلوک و رفتار توجه ویژهای به خانواده شهدا دارند، در برخی از سفرهایی که به مشهد داشتند گاهی به علت مشغلههای کاری برخی از دیدارهایشان را کمتر میکردند؛ اما دیدار با خانواده شهدا همیشه برایشان جایگاه ویژهای داشت.
* مگر میشود جلسهای مربوط به شهدای مدافع حرم باشد و نامی از حاج قاسم عزیز به میان نیاید؟ آقای رئیسی از دغدغههای حاج قاسم نسبت به خانواده شهدای فاطمیون گفت و از خاطره دیدارش با شهید در فرودگاه و تأکید کرد باید و حتماً گامهایی برای این خانوادههای عزیز برداشته شود.
دستور رئیسی برای رسیدگی به خانواده شهدا
* رئیسجمهور در همان جلسه، برای هر مشکل یک مسئول پیگیری تعیین میکرد و از طرفی آقای اسماعیلی رئیس دفتر رئیسجمهور نیز همه موارد را یادداشت میکرد. مثلاً آقای رئیسی در مورد مشکل تابعیت خانوادهها، استاندار خراسان رضوی و بنیاد شهید را مسئول پیگیری این قضیه عنوان کرد.
* در مورد اسناد و مدارک جانبازی هم، آقای رئیسی از مجموعههای مرتبط خواست مدارک تأیید شده توسط سپاه و ارتش را به رسمیت بشناسند، بعد هم گفت پیچیدگیهای اداری نباید خانواده شهدا را خسته کند. رئیس جمهور، رئیس دفترش، معاون اجرایی خود و رئیس بنیاد شهید را هم به عنوان پیگیریکنندگان این مشکلات در جلسه خطاب به همگان معرفی کرد.
* رئیسجمهور میدانست سازوکارهای فعلی اداری پاسخگوی نیازهای مهاجرین نیست برای همین گفت بزودی سازمانی برای مهاجرین راهاندازی میشود که یکی از دفاتر مرکزی آن در مشهد خواهد بود. رئیس دولت در مورد وضعیت مزار شهدای استان هم با ذکر اینکه از جزئیات ماجرا خبری ندارد، استاندار را مسئول پیگیری موضوع کرد. البته خدا کند مسئولین باز به بهانه مرمت مزار شهدا، کاری که چند سال قبل در مشهد و برخی از شهرها افتاد، دوباره تکرار نکنند؛ تخریب کامل مزارها و یکدست کردن قبور و از بین بردن تمام حس و حالی که وضعیت قبلی مزار شهدا داشت. مرمت با شیک و پیک کردن قبور متفاوت است...
وقتی رئیسجمهور «مجری» شد!
* آقای رئیسی تکتک مشکلات بیان شده را به ترتیب یادداشت کرده بود و داشت یکییکی پاسخ میداد. درخصوص مشکل مسکن هم گفت: «ما یک عقبماندگی جدی داریم، در سالیان گذشته میبایست سالی یک میلیون واحد ساخته میشد، ولی سالی ۲۵۰ هزار واحد ساخته شده، برای همین حدود ۱۰ سال عقب هستیم. صبر کنید تا اقدامات و طرحهایی که دولت سیزدهم آغاز کرده است اجرایی شود».
* به لطف همان نداشتن مجری، آقای رئیسی خودش جلسه را در دست گرفته بود و با جملات پایانیاش داشت ختم جلسه را اعلام میکرد: «آن چیزی که موجب بازدارندگی دشمن است، همین روحیه خطرکردن جوانان ماست، ما آماده خطرکردن هستیم، شهدا و خانوادههایشان پشتوانههای این کشور هستند و نباید یاد شهدا در این کشور به سردی گراید. ما باید قدردان شهدا باشیم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته».
* بعد هم جمعیت دور رئیس جمهور حلقه زدند و هر یک همان مشکلاتی که خلاصه گفته شده بود را به زبان خودشان دوباره برای آقای رئیسی بازگو میکردند.
* حلقه دور رئیسجمهور کمی تنگ شده بود و به راحتی نمیتوانستم صحبتها را بنویسم، برای همین دفترچهام را گذاشتم پشت یکی از افراد داخل حلقه و شروع کردم به نوشتن که ناگهان برادر کتوشلواری برگشت و نگاهی به من انداخت. با دیدن سیم فنری داخل گوشش فهمیدم روی بد کسی حساب کردهام!
* در داخل حلقه؛ سجاد، که نام جهادی پدر شهیدش - ابوسجاد - از اوست، به آقای رئیسی از مشکلات تابعیت خانوادهاش میگوید. پدربزرگش از مهاجرین افغان و از جانبازان دوران دفاع مقدس بوده که چند سالی است به رحمت خدا رفته است. او نماینده عموها و عمه و دیگر اقوامشان است. میگوید: «علاوه بر پدرم، پسرعمه و پسرعمویش نیز شهید شدهاند، اما خانواده همگی آنها مشکلات تابعیت دارند. اسم شهید سید قاسم حسینی و شهید سید ابراهیم عالمی را یادداشت میکنم تا این نوشتهها با یاد آنها متبرک شود. عموها و عمهها با اینکه خواهر و برادر شهید هستند و پدرشان نیز جانباز بوده، تابعیتی به آنها داده نشده است. مشکلاتی از قبیل عدم ثبت سیمکارت، سند زدن خودرو و... از مشکلات جاری آنهاست. سجاد میگوید شهید عالمی سال ۹۲ در دمشق شهید شده و هنوز پیکرش برنگشته است». داغ مفقودالاثری پیکر جگرگوشههایشان را بگذارید در کنار دهها کنایه و طعنه و مشکلات معیشتی که خانواده شهدای فاطمیون دارند...
برسد به دستِ خودِ خودِ رئیسجمهور
* پیرمردی با نامهای در دست سعی دارد حلقه را بشکافد و کاغذش را به دست خودِ خود رئیس جمهور برساند. گویی هیچ محافظ و همراهی را هم امانتدار نمیداند و تا آقای رئیسی نامه را نگیرد و در جیبش نگذارد، خیالش راحت نمیشود!
* جوانی که از ابتدای جلسه روی صندلی چرخدار و بالای مجلس نشسته، روحالله بختیاری بود. خودش میگفت اولین جانباز قطع نخاع فاطمیون است و سال ۹۲ مجروح شده است. رئیسجمهور با حوصله حرفهایش را میشنود و بعد هم گوش به حرفها و درددلهای کوتاه افراد حاضر در آن حلقه میدهد. تقریباً جلسه رسمی و جلسه سرپایی این دیدار تمام شده است و آقای رئیسی در حال ترک جلسه است که روحالله، آقاسید گویان دوباره توجه رئیسجمهور را جلب میکند و میگوید یک خواسته دیگر هم دارد، میخواهد رئیسجمهور سفارش کند تا به دیدار رهبری برود. آقای رئیسی هم لبخند بر لب میگوید الآن که کرونا است؛ انشاالله بزودی.
سراغ روحالله میروم، میگوید غیر از زندگی روزمره کار خاصی نمیکند، اما دلش میخواهد ادامه تحصیل بدهد. میخندد و ادامه میدهد که ۶ سال قبل یکی از مسئولین کشور برای همین مشکل ادامه تحصیلش یک قولهایی به او داد، اما در حد حرف بوده و کسی کاری برایش نکرده است. برایم میگوید قرآنی در خانواده آنهاست که کلاً ۱۰ نسخه از آن بیشتر چاپ نشده است و میخواهند آن را در آن دیداری که خدمت آقا میرسند به ایشان هدیه کنند. پدر آقا روحالله هم به جمعمان اضافه میشود و میگوید خودش نیز از جانبازان فاطمیون است. وقتی میزان جانبازیاش را میپرسم، میگوید برایم ۵ درصد ثبت کردهاند اما تا ۵۰ درصد هم جا داشت که بزنند! میخندد و میگوید که دلم میخواست برایم ۱۰۰ درصد ثبت میشد...
* تقریباً همه خانوادهها رفتهاند، نوجوانی با لباس رزمندهها دست مادرش را گرفته و هی این پا و آن پا میکند. گویا چیزی میخواهد. مادر و فرزند درحال خروج از سالن هستند که یکی از بچههای نهاد از اینکه این نوجوان ناراحت است دنبالش میدود و میپرسد که پسرک چه میخواهد. امیرحسین میگوید «از اون انگشترها...» به هر کدام از آقایان داخل جلسه انگشتری هدیه داده بودند. کیفی را مقابلش باز میکنند و جعبه کوچکی را به او نیز هدیه میدهند. بچههای ریاست جمهوری برای اینکه خیالشان راحت شود که امیرحسین راضیِ راضیست، از او میخواهند که جعبه را باز کند و بگوید از انگشتر خوشش آمده است یا نه.
* امیرحسین، فرزند شهید سید مرتضی حسینی راضی و خوشحال از سالن بیرون میرود. من که این میان نقشی نداشتم اما در دلم میخواهم پدر شهید آن نوجوان از اینکه دل فرزندش را ولو برای لحظهای شاد کردهاند، نگاهی ویژه به همه ما داشته باشد.
نظر شما