به گزارش خبرنگار ایرنا، در این جلسه که به همت انجمن سینمای جوانان ایران برگزار میشود، آثار به نمایش درآمده با حضور محمدرضا مقدسیان منتقد سینما و با همراهی کارگردانان این آثار مورد نقد و بررسی هم قرار گرفت.
رستگاری با «گوشت تلخ»!
در ابتدای این نشست فرید حاجی کارگردان فیلم کوتاه «گوشت تلخ» ضمن ابراز خوشحالی از راهاندازی مجدد پاتوق فیلم کوتاه پس از عبور از بحران کرونا درباره تکانهای دوربین در فیلم خود توضیح داد: واقعیت این است که تزلزل دوربین در این فیلم به دلیل نبود تجهیزات مناسب است. دوربین میلغزید اما از آنجایی که وقت نداشتیم، ناگزیر باید پلانها را ضبط میکردیم. هر شب که در لوکیشن میخوابیدم، راشها را میدیدم و وقتی احساس میکردم قابل قبول است، روز بعد سراغ پلانهای بعدی میرفتیم. لرزشهای دوربین اما به دلیل نبود تجهیزات مناسب است.
وی درباره نگاههای باثبات اما تهدیدآمیز کاراکترهای فیلم خود نیز گفت: در دورهای در زندگی خصوصی برای خود من مسئله شد که آدمها برای چه خیره و تهدیدآمیز به هم نگاه میکنند. در رشته دانشگاهیام که روانکاوی بود، چیزهایی در این باره میخواندم اما مدام دنبال این بودم که بتوانم موقعیتی را خلق کنم که آدمها نگاههایی تهدیدآمیز به هم داشته باشند اما ثباتی که درباره این آدمها احساس میکنید حاصل نگاه شماست. خودم احساس نمیکنم این کاراکترها، کاراکترهای باثباتی هستند بلکه شخصیت اصلی را فردی کلاش اما بامزه میدانم. آن نگهبان هم فردی خودشیفته اما در ته قلبش مهربان است. اینگونه به این آدمها نگاه میکنم.
در ادامه محمدرضا مقدسیان درباره فیلم کوتاه «گوشت تلخ» مطرح کرد: اصولاً وقتی فیلمی را تماشا میکنم، به این فکر میکنم که «خب که چی؟» لااقل من به این فکر میکنم که چرا باید یک فیلم را ببینم و اصولاً چنین فیلمی چرا باید ساخته شود؟ طبیعتاً فردی که فیلم را ساخته است، حتماً جواب قانعکنندهای برای خود دارد و بسیار هم محترم است. وقتی برای بار اول «گوشت تلخ» را دیدم و بعد از آن دو بار دیگری که فیلم را دیدم، هر بار دنبال مسئله پیچیدهای در فیلم میگشتم. حدسم این بود که قرار است حرف پیچیدهای در این فیلم مطرح شود اما سرانجام به این نتیجه رسیدم که لزوماً قرار نیست هر فیلمی حرفهای پیچیده و عمیقی بزند. دنبال نکته ویژه گشتن در مواجهه با فیلمهای کوتاه و حتی مجموع آثار سینمایی، به نظرم آسیبزاست و به همین دلیل تلاش کردم به گونه دیگری به فیلم نگاه کنم.
وی با اشاره به جذابیت اسم فیلم «گوشت تلخ» افزود: احساس کردم نوعی بازی با مخاطب در فیلم جریان دارد. نگاه خیره کاراکترها که به آن اشاره شد، رندی کارگردان است تا مخاطب را به خدمت خود درآورد. وقتی من چهرهای میبینم که در برابر پرسش «این گوشتها را برای کجا میبری؟» هیچ جوابی نمیدهد، ذهنم طبق آموختههایش بهترین جواب را پیدا میکند و جای پاسخ مناسب میگذارد، حداقل تا پیش از آنکه با پایان فیلم مواجه شوم. یا وقتی در جای دیگری درباره دوربین سوال میشود، احتمالاً من جانب کاراکتری را میگیرم که یک پدر فقیر و کارگر است که چندسر عائله دارد و احتمالاً گناه دارد و باید طرفش را بگیریم. پوکر فیس بودن شخصیت نگهبان هم ما را به این سمت سوق میدهد که احتمالاً با یک زیرمیزی میخواهد قضیه را حل و فصل کند. به این جزییات اشاره کردم تا برسم به این مسئله که وقتی در سکانس پایانی میگوید «گوشتها را کباب کن بخوریم»، در این دیالوگ یک خشم و نفرت میبینم. انگار فرد دارد از همه جریانات منجر به وضعیت فعلی خود انتقام میگیرد. اینها در فیلم نیست و من دارم درباره آن صحبت میکنم تا به سبک خودم فیلم را بفهمم.
مقدسیان تأکید کرد: همه بیحسی چهرهها و التهابهایی که در حرکت دوربین شاهد هستیم به این دلیل است که مخاطب پای کار کشیده شود چرا که فیلم خودش حرف آنچنانی ندارد و تنها دارد یک موقعیت را خلق میکند. موقعیتی که اگر بتواند یقه مخاطب را بگیرد و با آن تکه گوشتی که در پایان میخواهد کباب شود، مخاطب را شگفتزده کند، فیلم کارش را کرده است.
وی افزود: در نهایت احساس میکنم سکوت و سکون فیلم در زمینههایی مانند شخصیتپردازی فرصتی را در اختیار مخاطب قرار داده تا جاهای خالی را پر کند و اگر قرار بود بیش از این شخصیتپردازی صورت بگیرد، کار افتضاح میشد و به نظرم در این زمینه کارگردان تیزهوشی به خرج داده است.
این منتقد سینما در ادامه به یکی از نکات مرتبط با اشتباه در حفظ راکورد در یکی از صحنههای فیلم اشاره کرد که حاجی بهعنوان کارگردان از تعمد در این مورد گفت و به ارائه توضیحاتی درباره آن پرداخت.
این کارگردان همچنین درباره نداشتن حرف جدی در فیلم و کمحرف بودن کاراکترها هم گفت: وقتی ما از یک چیز بیجان میترسیم، در واقع ترسی در ما وجود دارد که داریم آن را به آن جسم بیجان فرافکنی میکنیم. میخواستم بدانم چگونه میتوان در سینما به یک سکون و سکوت بیجان رسید که مخاطبان معانی و هیجانات خود را به سکوت کاراکترها فرافکنی کنند؟ میخواستم در سکوتهای فیلم مخاطب افکار و نگرانیهای خود را فرافکنی کند. این یک بازی بامزه و تعاملی میان مخاطب و فیلمساز است که تجربه آن برایم اهمیت داشت.
در این بخش مقدسیان درباره تفاوت فیلم کوتاه و فیلم بلند تأکید کرد: من وقتی با فیلم کوتاه مواجه میشوم، طور دیگری فیلم را نگاه میکنم. نه به این معنا که استانداردهای دوگانه برای تحلیل یک اثر دارم، بلکه به این دلیل که احساس میکنم آنقدر اوضاع ما نابهسامان است که اگر بخواهیم از روی چند جوانه در حال سبز شدن هم با بولدوزر رد شویم، همه چیزهایی که عاشقش هستیم را هم از بین میبریم. یکی از سختترین کارهایی که باید انجام دهیم هم همین است که چگونه مرز باریک میان نگاه «حامی» به سینمای کوتاه و تعریفهای بیجهت و بازدارنده را تشخیص دهیم.
این منتقد سینما در ادامه تأکید کرد: در فیلم کوتاه در بهترین حالت باید به دنبال یک موقعیت بگردیم که این موقعیت گریبانمان را بگیرد و سرانجام کاری با ما بکند که نگوییم «که چی؟». در فیلم «گوشت تلخ» رندی اصلی کارگردان استفاده از فضاهای مبهم است و ما هم انتظار نداریم بکاستوری و شخصیتهای چند لایه در فیلم ببینیم. تنها یک موقعیت را میبینیم و همین تمهید به فیلم کمک کرده است. چرا که در ۱۵ دقیقه نه میتوان مقدمهچینی کرد و نه شخصیتپردازی مناسب. این کار بسیار سخت است و با این تمهید کارگردان همه چیز را به مخاطب واگذار میکند؛ آنچه کارگردان درباره فرافکنی از آن صحبت میکند هم در همین مرحله اتفاق میافتاد. این یک قمار با مخاطب است.
کارگردان «گوشت تلخ» در پایان به ارائه توضیحاتی درباره پایانبندی فیلم خود با محوریت «بخشیده شدن کاراکتر اصلی» و «رستگاری او» پرداخت.
ارزشمندی یک تلاش برای متفاوت بودن
فیلم بعدی فیلم ویار به کارگردانی حورا طباطبایی بود که نشست بررسی آن در غیاب کارگردان برگزار شد. مقدسیان درباره تلاش این فیلم برای «کمدی بودن» توضیح داد: این فیلم یک فیلم «خل و چل» است. خلی و چلی از جنسی که در یک قیاس معالفارق شاید در سینمای برادران کوئن نمونه آن را دیده بودیم؛ نگاهی پستمدرن به برخی موقعیتها، نمایش آنها و به سخره گرفتن برخی موقعیتهای دیگر و خلق موقعیتهای جدیدتر. تلاش کارگردان برای رسیدن به این مرحله تلاش خوبی است اما تنها یک تلاش است.
وی با مرور بر برخی جزییات داستان فیلم «ویار» و ماجرای زن بارداری که قرار است از خبر درگذشت پدرش مطلع شود، توضیح داد: اصلیترین اتفاق در فیلمنامه نصب بنری است که از طریق آن خبر قرار است که دختر برسد. مهمتر از اینکه این زن وقتی ویار دارد چه حرفهایی میزند و چه فکرهایی در سر دارد، یا اینکه مردهای دیگر چه نگرانیهایی دارند این است که این خبر چگونه به او میرسد. همه چیز فرع ماجرای نصب بنر است. اما این روند بهدرستی طی نمیشود و چیدهشدن و باسمهای بودنش از آنجا میآید که وقتی فیلمنامه مینویسیم، زیادی قربان صدقه خودمان میرویم! این را خطاب به خودم میگویم. وقتی سراغ فیلمنامه میِرویم گاهی آنقدر مجذوب ایدههای کمدی خودمان میشویم که یادمان میرود هسته اصلی داستان چه بود.
این منتقد تأکید کرد: مشکل اصلی فیلم «ویار» فیلمنامه آن است، مانند خیلی از فیلمهای سینمای ایران. در سینمای بلند داستانی اوضاع بدتر از سینمای کوتاه است.
وی با اشاره به بازیهای خوب فیلم «ویار» تأکید کرد: به رغم همه تلاشهای خوب بازیگران و کارگردان، مثل خیلی کارهای دیگر در سینمای ایران از آنجا که مشکل فیلمنامه وجود دارد و کار پایه و اساس درستی ندارد، از جایی به بعد به چالهای افتاده که نتوانسته از آن خارج شود.
مقدسیان در ادامه گفت: در سینمای بلند ایران در سالهای اخیر به طرز دلهرهآوری همه فیلمها شبیه به هم شدهاند و کار از آنکه بخواهیم به دنبال تنوع ژانر بگردیم هم گذشته است! در یک فضای مشخص همه فیلمها شبیه هم شدهاند و در برخی فیلمها حتی شاهدیم بازیگران لباسشان را هم عوض نمیکنند و یک بازیگر در پنج فیلم عین هم است! همینقدر همه چیز سطحی و پیشپا افتاده شده است. از این باب تلاشهایی از جنس «ویار» برای خلق یک موقعیت کمدی و متفاوت بودن ارزشمند است. آن هم در شرایطی که همه آرز داریم به جای فیلمهایی شبیه «دینامیت» و «انفرادی» که در جای خود محترم هم هستند، کمی ذوق و سینما هم ببینیم. این آثار میتوانند قدم اول خوبی باشند اما خب قدم اول محکمی نیستند.
«منطقه» و مسئلهای به نام «فقدان»
منطقه به کارگردانی اسماً ابراهیمزادگان سومین فیلمی بود که در این نشست مورد نقدوبررسی قرار گرفت. ابراهیمزادگان درباره فضای تمثیلی فیلم خود توضیح داد: نگاه تمثیلی داشتن به این فیلم یک تعبیر است اما نه به معنای آنکه من چنین هدفی داشتهام. این نگاه میتواند یک برداشت از فیلم باشد.
مقدسیان در این بخش درباره فیلم منطقه گفت: من این فیلم را هم سه بار دیدم. آنچه برایم جالب بود و اگر نخواهیم غیرمنصف باشیم، حتماً باید به آن اشاره کنیم، این است که وقتی شما به دنبال روایتی مبتنیّبر جریان سیال ذهن میروید که زمان و مکان قرار نیست در آن خطی پیش برود و حتی آدمها قرار نیست در هر لحظه خودشان باشند و میتوانند تداعیکننده فرد دیگری یا خاطره دیگری باشند، در این شرایط شما باید بتوانید مرز تعیین کنید. جدای از اینکه در مرحله نگارش فیلمنامه باید این دقت صورت میگرفت و نریشن در این فیلم کمک بسیاری برای شکلگیری انسجام کرده است، سنگ بزرگی را برداشتید که به نظرم تا حدودی هم به هدف زدهاید.
وی با ارجاع به یکی از سکانسهای فیلم که مربوط به برونریزی حسی شخصیت علی و سحر است، گفت: در آن موقعیت برمبنای مقدمهای که همه میبنیم، علی قرار است با سیمایی مواجه شود و حرفهای را بزند که تا آن لحظه نزده است. باید کار ناتمامی که در ذهن دارد را تمام کند. حالا میتوانیم درباره این صحبت کنیم که چطور میتواند این کار را بکند ولی در دیالوگهای این سکانس خاص خیلی باید دقیق شویم تا متوجه شویم دیالوگها میان علی و سیما است یا میان علی و سحر یا حتی سحر با شخصیت مقابلش در فیلمی که دارد ساخته میشود. یعنی در یک سکانس با دو بازیگر ما چهار شخصیت داریم. یکی از کلیدیترین و پختهترین سکانسهای فیلم همین سکانس است.
وی سپس به برخی تمهیدات کارگردان برای مرزبندی میان این چهار شخصیت اشاره کرد و گفت: در فیلم همه چیز بدون اغراق پیش میرود. علی هنوز با مرگ سیما درگیر است و دارد سر صحنه فیلمی حاضر میشود که پیشتر سیما بازیگر نقش اصلی آن بوده است. در مواردی حتی متوجه نمیشویم متنی که بهعنوان فیلمنامه در فیلم با آن مواجه میشویم، واقعاً متن یک فیلمنامه است یا حاصل یک جریان ذهنی است. اینکه از ابتدا تا انتها من نوعی متوجه نمیشوم که کدام بخش کاملاً در واقعیت است و کدام بخش در ذهن شخصیتهاست، برگ برنده اصلی فیلم است و باید به فیلمساز تبریک گفت.
مقدسیان در ادامه به چند سکانس و دیالوگ دیگر فیلم هم اشاره کرد و افزود: در بخشهایی از شیوه اجرای کار نوعی تعجیل به چشم میآید. مشخصاً برخی دیالوگها بهگونهای است که انگار بازیگر منتظر است تا زمان گفتن آن فرابرسد. انگار برنامهریزی شده تا این چهار دیالوگ گفته شود. احساسی در کار نیست و تلاش فیزیکی برای به موقع گفتن دیالوگها حس میشود که جزو نقاط منفی فیلم است.
ابراهیمزادگان در ادامه با اشاره به فیلم قبلی خود با عنوان حفره مشترک گفت: خیلی حال و هوای این ۲ فیلم شبیه من است و از دغدغه من درباره نبودن و «فقدان» میآید. سوال اصلی برای من این بود که وقتی کسی را از دست میدهیم، دیگر نمیتوانیم چیزی را تغییر دهیم و گویی همه چیز تمام است.
وی با اشاره به خاطره خود از درگذشت عموی خود گفت: کاراکتر اصلی فیلم من علی است. میخواستم به علی این امکان را بدهم که حرفهایی را که نزده است را بزند. بکگراندی در فیلمنامه داشتیم که حذفش کردم و در آن به دعوای شب قبل از درگذشت سیما اشاره کرده بودیم. میخواستم در این دیالوگها او به یک آرامش و کاتارسیس برسد و در پایان فیلم احساس کند حرفهایش را به سیما زده است.
این کارگردان در ادامه به ارائه توضیحاتی درباره تعجیل در برخی دیالوگگوییها پرداخت و آن را در راستای فضاسازی پشتصحنه فیلم در حال ساخت در فیلم خود مرتبط دانست.
مقدسیان با اشاره به بازی سونیا سنجری و مجید آقاکریمی در فیلم کوتاه «منطقه» گفت: اگر توانایی این بازیگران نبود، این تنوع برداشت در فیلم ممکن نبود. تنوع شخصیتها به ویژه در بازی سونیا سنجری بسیار قابل ملاحظه و قابل تأکید است. در بازی مجید آقاکریمی هم یک بغض در لحظه کاتارسیس داریم که شما همه فیلم را برای همان لحظه ساختهاید. ممنونم که این لحظه را گلدرشت نکردید و دم مجید آقاکریمی گرم که به اندازه این صحنه را بازی کرد و بهدرستی آن را درآورد.
این منتقد نسبت به برخی درشتنماییها در ساخت برخی فیلمها انتقاد و بابت اندازه نگه داشتن در فیلم «منطقه» قدردانی کرد.
حکایت «حفره» ای که پر شدنی نیست
فیلم حفره بعدی به کارگردانی فاطمه احمدی چهارمین فیلم این نشست بود که کارگردانش درباره آن توضیح داد: این فیلم اولین کار من است که در دفتر انجمن سینمای جوان در اراک آن را ساختم. حفره بعدی نتیجه تجربه کار کردن من در یک کارخانه است. من از یک شهر صنعتی میآیم. بهواسطه رشته تحصیلیام در مقطعی در یک کارخانه کار کردم. شغل اول من بازرسی کنترل کیفی بود. در کارم بسیار حساس بودم و آنقدر علاقه داشتم که گاهی در طول یک روز، سه بار کل خط تولید را بازرسی میکردم. در آن کار، روی جزییات حساسیت زیادی پیدا کردم.
وی با تشریح بخشهای دیگری از تجربه کاری خود به فیلم «حفره بعدی» رسید و گفت: این فیلم داستان مردی است که روزی حفرهای در زندگیش پیش میآید که هیچ چیز نمیتواند آن را پر کند. من متأسفانه نتوانستم نشان دهم که او به دلیل کار در کارخانه به این وضعیت دچار شده و همه جا حفره میبیند. خوشبختانه افرادی که امروز فیلم را میبینند برداشتهای متفاوتی از آن دارند.
مقدسیان درباره حفره بعدی گفت: خیلیها میگویند وقتی میتوان با جلوههای ویژه میتوان هر نوع خلاقیتی در سینما بروز داد، چرا باید سراغ انیمیشن برویم؟ من بهصورت جدی مخالف این نگاه هستم. وقتی سراغ انیمیشن میرویم، برمبنای شناختی که از انیمیشن داریم، اجازه میدهیم مرز بزرگتری از اتفاقات برایمان رقم بخورد. وقتی هیچ مولفهای از واقعیت در انیمیشن نمیبینیم، باز هم اجازه مضاعفی میدهیم برای گستردهتر شدن دایره خلاقیت. کدهایی که فیلمنامهنویس یا کارگردان در اثرش میگذارد کمک میکند تا ما بپذیریم احتمالاً آدمهایی هستند که احتمال دارد روی دیوار خانهشان حفرهای شکل بگیرد. اینها را به عنوان مزیتهای انیمیشن مطرح کردم.
وی ادامه داد: آنچه باعث میشود همین مزیتها علیه یک انیمیشن اقدام کند، این است که ما سادهپسند شویم. اینکه احساس کنم اگر در انیمیشنم چهارتا کد به مخاطب بدهم، همه حرفهایی که استنلی کوبریک در تاریخ سینما میخواسته بزند را گفتهام! ممکن است با وسواس ذهنی بتوانم مقاله
درباره یک انیمیشن بنویسم اما اصل این است که خود اثر با ما صحبت کند. انیمیشن به همان میزان که میتواند دست سازنده را برای خلاقیت باز بگذارد، ممکن است کارگردان را درگیر تکنیک کرده و از محتوا دور کند.
وی درباره حفره بعدی گفت: وقتی صحبتهای کارگردان را شنیدم، با فیلم دوستتر شدم. این یک وجه منفی دارد و آن اینکه شما همواره باید همراه فیلمتان باشید و توضیحش دهید. در این فیلم نوعی از اعتراض نسبت به سوءاستفاده از کارگرها را شاهد هستیم که شاید جذابترین نمادش در اثر هم تصویر کاملاً یکسانی است که از کارگرها در انیمیشن شاهد هستیم. اما آنجا که شاهد حفره در دیوارها هستیم، من ناگزیر میشوم سراغ تأویل بروم. احساس میکنم در فیلم حرفهایی را میخواستید بزنید که هنوز کاملاً پخته نشده است اما این توانایی در شما وجود دارد که با کمترین مولفهها دقیقترین صحبتها را داشته باشید.
مقدسیان در پایان صحبتهای خود درباره حفره بعدی به نقد غلبه تکنیک بر محتوا در جریان انیمیشنسازی سالهای اخیر ایران پرداخت و به نکاتی در این زمینه اشاره کرد.
پایانبخش برنامههای سومین پاتوق فیلم کوتاه، گپ و گفت حاضران در قالب طرح پرسش درباره فیلمهای به نمایش درآمده و گفتگو با منتقد مهمان در این برنامه بود.
نظر شما