به گزارش خبرنگار سیاسی ایرنا، انقلاب سفید شاه و مردم، ۱۵ خرداد سال ۴۲ و با گشودن آتش به روی مردم معترض سرخ شد تا بار دیگر این مهم را اثبات کند که دیکتاتوری پهلوی، مردم را جز برای ویترین برنامههای خود نمیخواهد. نیمه خرداد سال ۴۲ و درپی انتشار خبر دستگیری حضرت آیتالله خمینی مرجع تقلید مردم، معترضان به این هتک حرمت در شهرهای مختلف ایران به خیابانها آمدند. نیروهای سرکوب رژیم شاه به روی مردم معترض آتش گشودند و تعدادی از مردم قم، تهران و ورامین را به شهادت رساندند.
خاستگاه و زمینههای قیام ۱۵ خرداد
بررسی هر واقعه تاریخی با مرور زمینهها و خاستگاه وقوع آن، آغاز میشود و درباره قیام تاریخی ۱۵ خرداد هم این اصل صادق است. گرچه ریشههای این قیام را باید در تاریخ سلطنت و پادشاهی پهلویها جست اما به طور مشخص دو اقدام واکنش برانگیز محمدرضا پهلوی را میتوان زمینهساز این قیام دانست. شاه، تحت تاثیر تِزهای اصلاحاتی رئیس جمهور دموکرات آمریکا، در پی جلب نظر کاخ سفید، در زمینه اقتصاد و فرهنگ و اجتماع اقداماتی را آغاز کرد اما نتوانست مردم را با این اقدامات همراه سازد.
الف) تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی: ۱۶ مهر ۱۳۴۱ این لایحه که در تقابل آشکار با مبانی دینی و اعتقادی مردم مسلمان ایران بود، تصویب شد. لایحهای که در آن واژه اسلام از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان در انتخابات حذف و اعلام شد که انتخاب شوندگان هم میتوانند در مراسم تحلیف به جای قرآن به کتاب آسمانی خود سوگند خورند. از سوی دیگر اعطای حق رای به زنان در جامعهای که انتخابات به تشریفات و تعارفاتی بین درباریان تبدیل شده بود، جز به منظور تحریک علما و مردم متدین صورت نگرفت.
بررسی بیانات و پیامهای امام خمینی درباره لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی نشان می دهد که ایشان بحث جایگزنی «قرآن» با «کتب آسمانی» در هنگام تحلیف، را زمینهای برای دستاندازی و تسلط غیرمسلمین و اجانب، بهویژه بهائیان بر مسلمین و لطمه به استقلال جامعه اسلامی دانسته و از این رو با آن مخالفت میکردند. در خصوص اعطای حق رأی به بانوان نیز باور داشتند که با توجه به سوابق ننگین حکومت پهلوی در خصوص زنان -که نمونهاش قانون کشف حجاب اجباری و دایر کردن مراکز فساد و فحشا بود- این حکومت هدفی جز کشاندن بیمورد بانوان به جامعه با شرایط و وضعی به دور از مصلحت ایشان و خلاف آموزههای قرآن کریم نداشته و آن را آغازی بر جنایات آینده حکومت نسبت به بانوان مسلمان تشخیص داده بودند.
ب) انقلاب سفید: ۶ بهمن سال ۱۳۴۱شمسی، رفراندمی با عنوان پرطمطراق انقلاب شاه و مردم انجام شد تا بهانه لازم برای اجرای اصول ۶ گانه دیکته شده از سوی «جان اف کندی» رئیس جمهور وقت آمریکا باشد. در این اصول گرچه عناوین جذابی چون الغای رژیم ارباب و رعیتی و اصلاح قانون انتخابات آمده بود اما تلخی طنز این لوایح آن بود که برای مثال قانون الغای ارباب رعیتی را، بزرگترین ارباب و مَلّاک ایران اعلام کرده بود یا اصلاح قانون انتخابات از سوی کسی اعلام شده بود که بیشترین دخالت را در این فرآیند داشت.
امام خمینی (ره)، رفراندوم و انقلاب سفید را مقدمهای برای نقشه سیاه از بین بردن مذهب دانسته و درباره آن اینگونه هشدار داده بود: «اگر ملت ایران تسلیم احکام اسلام شوند و از دولتها بخواهند برنامه مالی اسلام را با نظر علمای اسلام اجرا کنند، تمام ملت در رفاه و آسایش زندگی خواهند کرد. مقامات روحانی برای قرآن و مذهب احساس خطر میکنند. به نظر میرسد این رفراندوم اجباری مقدمه برای از بین بردن مواد مربوط به مذهب است».
محمدرضا پهلوی هم مانند پدرش اصلاحات ادعایی خود را نه از سیاست و فساد دربارش که از باورها، سنتها و عقاید هزاران ساله مردم ایران آغاز کرد. علما و مراجع شیعه، سکوت دربرابر این به اصطلاح اصلاحات را جایز ندانستند و معترض شدند که در راس آن ها، آیت الله خمینی (ره) بود. امام، با تصویب هریک از لوایح و برگزاری رفرندام، در مدرسه فیضیه قم سخنرانی کرد، نامه نوشت، هشدار داد، اعلام خطر کرد، به شاه، به علمای قم و نجف، به مردم و مسلمانان. رژیم این بیدارگری را طاقت نیاورد، در چند برهه مختلف به علما و مراکز مذهبی هجمه برد که مهمترین آن، فاجعه حمله به مدرسه فیضیه در نوروز ۱۳۴۲بود. عوامل حکومت شاه با برهم زدن مراسم سوگواری شهادت امام صادق(ع) در دوم فروردین ۱۳۴۲ش مصادف با (۲۵ شوال ۱۳۸۲ق) به ضربوشتم طلاب و مردم پرداختند. منبر حاج شیخ مرتضی انصاری قمی، در حالی از سوی ماموران و مزدوران شاه بهم خورد که این روحانی عالیقدر در سخنان خود تاکید داشت که : «ما با کسی سر جنگ نداریم، ما در اینجا جمع شدهایم تا برای ششمین پیشوای شیعیان ذکر مصیبتی بکنیم و اگر حرفی میزنیم، سخنی میگوییم جز نصیحت مشفقانه منظوری نداریم،...». گارد شاه اما چنان مجلس عزاداری را برهم ریخت که شیخ فریاد کشید که «آی مردم! به همه برسانید که دیگر به روحانیت اجازه ذکر مصیبت برای رئیس مذهب جعفری هم نمیدهند...». عصر سوم فروردین، رژیم جنایت خود را تکمیل کرد، بعضی از طلاب برای جمعآوری کتاب ها و وسایل و گروهی نیز برای دیدن وضعیت خونریزی ها، غارتگری ها و کتاب ها و قرآن های سوخته در فیضیه، گردآمده بودند که بار دیگر هجوم وحشیانه آغاز شد و به گفته شاهدان، این بار «فیضیه» حمام خون شد، هیچ کس را سالم نگذاشتند و طلاب جوان را به خاک وخون کشیدند.
مروری بر روز واقعه
۱۳ خرداد ۱۳۴۲شمسی، یعنی ۲ ماه و ۱۰ روز پس از این رویداد تلخ و همزمان با عاشورای سال ۱۳۸۳ قمری، امام خمینی(ره) برای سخنرانی به مدرسه فیضیه قم رفت و صریح تر از همیشه محمدرضا شاه را مورد انتقاد قرار داد و فرمود: «آقا! من به شما نصیحت میکنم؛ ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت میکنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند میکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند». در پی انتقادات تند و علنی امام خمینی علیه شاه؛ نیروهای پهلوی، امام را دستگیر و شبانه به تهران انتقال دادند.
خبر دستگیری و انتقال امام، صبح ۱۵ خرداد به مردم تهران و برخی شهرهای دیگر رسید، دانشجویان دانشگاه تهران کلاس های درس را تعطیل کردند و اصناف و کسبه هم بازار را. چهره های چون طیّب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی هم به صف تظاهرکنندگان پیوستند. ماموران نظامی که در نقاط مرکزی و حساس شهرهای قم و تهران مستقر بودند به سوی تظاهرکنندگان تیراندازی کردند. تظاهرات در آن روز و دو روز بعد نیز ادامه یافت و تعدادی از مردم کشته و مجروح شدند. دهقانان کفنپوش ورامینی نیز که در پشتیبانی از امام خمینی راهی تهران شده بودند، با گارد نظامی مستقر در سر پل باقرآباد روبرو شدند که با آتش گشایی مزدوران شاه به شهادت رسیدند. واکنش دربار به این خونریزی آشکار، دروغ و تهدید، تحریف و فرافکنی بود.
«اسدالله علم» نخستوزیر شاه تهدید کرد که امام و برخی دیگر از علما را محاکمه نظامی خواهد کرد و شاه هم تظاهرات مردم را به عوامل بیگانه ربط داد. علما و روحانیان هم در واکنش به این اقدام رژیم، در نامه ها، اعلامیه ها، تلفن ها و تلگراف های متعدد خطاب به مجامع حکومتی ضمن انتقاد از این اقدام، خواستار آزادی امام و سایر دستگیرشدگان شدند. بعدها عَلم در خاطرات خود از آن روز نوشت: اگر ما عقب نشینی کرده بودیم ناآرامی به چهار گوشه ایران سرایت می کرد و رژیم ما با تسلیم ننگ آوری سقوط می کرد. در آن موقع حتی این را به شاه عرض کردم که اگر خود من هم از مسند قدرت به زیر کشانده شوم شما همیشه می توانید با محکوم کردن و اعدام من به عنوان مسبب آنچه واقع شده خود را نجات دهید!». این تدابیر اما هیچ یک کارگشا نبود و برای حکومت دیکتاتوری پهلوی راه نجاتی نماند.
قیام ۱۵ خرداد و ابطال افسون قدرت
«قیام ۱۵ خرداد اسطوره قدرت ستمشاهی را درهم شکست و افسانه ها و افسون ها را باطل کرد.» این توصیف بنیانگذار انقلاب اسلامی از واقعه ای بود که بسیاری از مورخان و تحلیلگران آن را آغاز فروپاشی نظام استبداد پهلوی می دانند. قیامی که واکنش مردم به استبداد اشاره شده، وابستگی و سرسپردگی تام شاه به آمریکا و در نهایت عبور از خطوط قرمز اعتقادی و مذهبی مردم شکل گرفت.
امام (ره) ۱۵ خرداد را مانند عاشورا روز عزای عمومی و حماسه نامید و پس از پیروزی انقلاب هم این روز در تقویم رسمی ایران تعطیل اعلام شد.
این جنایت رژیم شاه به آسانی قابل کتمان و پنهان نبود، روزنامه الاهرام ـ چاپ قاهره ـ در تاریخ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۴۲ تیتر زد: «تهران شعله ور گردیده و اهالی آن با صدای بلند، براندازی نظام حاکم و قطع رابطه با اسرائیل را میخواهند». خبرنگارU.P.I که در گزارش خود نوشت: «تظاهرکنندگان با مشتهای گره کرده و فریادهای رعدآسا وارد خیابانهای اطراف بازار شدند و با قوای ارتشی مواجه گشتند. قوای مسلح به طرف جمعیت تیراندازی میکرد ولی مردم همچنان پیش میرفتند».
پس از این قیام بود که اعتراضات دیگر محدود به تهران نشد، مرجعیت شیعه و رهبری امام خمینی به عنوان اصلی پذیرفته شده، میان مردم جا افتاد. نقاب بَزک کرده دموکراسی که شاه قصد داشت با آن، ژست بگیرد، از صورت دیکتاتوری اش افتاد و رژیم از این تاریخ تا بهمن ۱۳۵۷، در سراشیبی سقوط نتوانست تصمیمی درست برای حفظ و حراست از خود بگیرد.
نظر شما