اقتصادزدگی بر فضای هنرهای تجسمی کشور حاکم است/ مهرورزی نیاز جدی امروز ماست

تهران- ایرنا- مبدع مکتب هنری «موزیکالیگرافی» با اشاره به حاکم بودن اقتصادزدگی بر فضای هنرهای تجسمی کشور گفت: نقش ذاتی هنر، روشنگری، انعکاس و تفسیر پدیده‌های اجتماع است اما موضوع، دغدغه و جست و جوی اول هنر، هنرمند، اهل فکر و اندیشه نباید اقتصاد و اقتصادگری باشد که با ذات آن در تضاد است.

به گزارش خبرنگار هنرهای تجسمی ایرنا، بهمن پناهی هنرمند خوشنویس، موسیقیدان، نوازنده سازهای تار و سه‌تار و مبدع مکتب هنری «موزیکالیگرافی» مقیم فرانسه متولد سال ۱۳۴۶ در بهشهر است.

وی در زمینه خوشنویسی از محضر اساتیدی همچون سیدعلی حسینی‌پور، غلامحسین امیرخانی، یدالله کابلی خوانساری و زنده یاد عبدالله فرادی ​​بهره برده و در حوزه در موسیقی ایرانی نزد اساتیدی همچون داریوش پیرنیاکان و زنده یادان عطاءالله ‌زاهدِ شیرازی، محمدرضا لطفی و هوشنگ ظریف تعلیم دیده است.

پناهی دانش‌آموخته دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و دانشگاه سوربن پاریس است و موضوع پایان‌نامه دکترای او در حوزه هنرهای تجسمی و موزیکولوژی، تحقیق و تحلیل کالبدین رابطه موسیقی و خوشنویسی در قالب ارائه ایده و مفهومی جدید به نام «موزیکالیگرافی» (Musicalligraphy) است.

این هنرمند ضمن حضور فعال در نمایشگاه‌ها، جشنواره‌ها، برگزاری دوره‌های آموزشی و اجرای موسیقی در برخی کشورها و تدریس در دانشگاه‌ها و مراکز هنری پاریس، سال‌هاست به عنوان استاد مدعو در دانشگاه‌های بزرگ جهان همچون Harvard و North Eastern به تدریس اشتغال دارد. 

تیرماه امسال نخستین نمایشگاه گروهی «موزیکالیگرافی» آثاری از استاد بهمن پناهی به همراه بیش از ۵۰ اثر برگزیده از هنرآموختگان این مکتب هنری از سراسر ایران در نگارخانه آیینه مؤسسه فرهنگی هنری صبا وابسته به فرهنگستان هنر برپا شد.

با استاد پناهی درباره برپایی نخستین نمایشگاه گروهی «موزیکالیگرافی» در ایران و استقبال مخاطبان از این نمایشگاه، چگونگی شکل‌گیری مکتب هنری «موزیکالیگرافی»، تعریف و تبیین این مکتب به جامعه هنری، استقبال جامعه هنری از آن، وضعیت هنرهای تجسمی در ایران و موضوع نمایشگاه‌های آینده این هنرمند به گفت و گو نشسته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

استقبال مخاطبان از نخستین نمایشگاه گروهی «موزیکالیگرافی» در ایران چگونه بوده است؟

این نمایشگاه بسیار خوب پیش رفت و شاهد استقبال کیفی قابل توجهی از مخاطبان بودیم، به این معنا که اساتید، هنرمندان، صاحبنظران و دانشجویان از آثار نمایشگاه دیدن کردند و علاقه‌مند بودند درباره مفهوم موزیکالیگرافی بیشتر بدانند. درباره این مفهوم باهم گفت و گو کردیم که این گفت و گو خیلی مثمر ثمر بود و از این جهت جنبه کیفی استقبال مخاطبان از نمایشگاه برای ما مهم بود و خوشبختانه به آن هدف رسیدیم.

درباره مفهوم هنری «موزیکالیگرافی» و چگونگی شکل‌گیری آن توضیح بفرمایید؟

«موزیکالیگرافی» مفهومی است که از دو واژه موزیک و کالیگرافی برگرفته شده و ترکیب دو هنر موسیقی و خوشنویسی است، در سابقه آموزشی خودم؛ از دوران کودکی و نوجوانی و بعد در دوران تحصیل دانشگاهی در دو رشته هنری موسیقی و خوشنویسی، آثاری را اجرا کردم و به تدریج به این نتیجه رسیدم که این دو هنر وجوه مشترک و مبانی نزدیکی با یکدیگر دارند و می‌توانند به عنوان یک قالب واحد معرفی شوند و زبان هنری واحدی داشته باشند. براین اساس در دوران تحصیلم در دانشگاه تهران و در فرانسه، بیشتر جست و جو کردم و سعی کردم که مفاهیم هنرهای خوشنویسی و موسیقی را ترکیب و در قالب یک مکتب هنری ارائه کنم و خوشبختانه این مکتب در چندین سال اخیر در خارج از ایران و در ایران شکل گرفت و آن را به جامعه هنری معرفی کردم.

بر این اساس نخستین نمایشگاه گروهی «موزیکالیگرافی» در ایران برگزار شد؛ هنرآموختگان این نمایشگاه طی ۲ سال گذشته، پس از یک فراخوان ملی برگزیده شدند و در یک دوره آموزشی مستمر از راه دور و شرکت در چند کارگاه تخصصی توانستند آثاری را در چارچوب این مفهوم خلق کنند و نتایج آن در این نمایشگاه ارائه شد.

از لحاظ نظری، موزیکالیگرافی یک کنسرت هنری است یعنی آن را باید در قالب مبانی و مفهوم هنری جست و جو کنیم. این نخستین شرط برای شناخت و درک مفهوم موزیکالیگرافی است. این مفهوم وجوه مختلفی دارد؛ یکی از خروجی‌های آن، آفرینش آثار هنری در قلمرو خط و خوشنویسی معاصر و مدرن است که نمونه‌های آن در نخستین نمایشگاه گروهی موزیکالیگرافی به نمایش گذاشته شد، یک بخش نمادین است. پس یک بخش نظری، تئوری، علمی و دانشگاهی است که اینها هم باید در همان قالب معرفی و آموخته شود تا انسان بتواند آن را بیاموزد که این پروژه رساله دکترایم در دانشگاه بود.

ضلع سوم موزیکالیگرافی، اجرای زنده است که این کار را دوست دارم. با توجه به اینکه نوازنده هستم و علاقه‌مند به اجرا، آن را گسترش دادم و این بخشی است که مباحث خط و خوشنویسی مدرن را به همراه موسیقی با حضور بینندگان و شنوندگان به صورت زنده اجرا می‌کنیم. شاید این سوال برای مخاطبان مطرح شود که این رویداد، پیش از این نیز اجرا شده و اجرا می‌شود. تفاوت اصلی موزیکالیگرافی این است که از لحاظ تئوری، در خوشنویسی، خطاطی و تجسمی از داده‌های مفهوم موزیکالیگرافی بهره گرفته می‌شود و دوم اینکه رابطه میان موسیقی و خوشنویسی به این گونه است که اجرای نوازندگان با هنر خوشنویسی همپوشانی دارد.

در قالب موزیکالیگرافی، موسیقی، صدای محیطی (آمبیانس) نیست که یک فضایی را ایجاد کند. موسیقی در این مفهوم در خدمت اجرا گرفته می‌شود، خوشنویسی هم خود را با زبان و بیان هنری موسیقی که اجرا می‌شود، منطبق می‌کند و این هماهنگی بین این دو مجموعه باید مطالعه شود. در این زمینه نخستین بار در نمایشگاه گروهی موزیکالیگرافی این کار را اجرا کردیم و موفقیت‌آمیز بود.

خوشنویسان سنتی معمولا حاضر نیستند از  چهارچوب و قواعد کلاسیک عدول کند، شما با نوآوری و خلاقیت، مکتب جدیدی را تاسیس کردید، در این مسیر با چه مشکلاتی روبه رو بودید؟

من خوشنویس سنتی بوده و هستم و این هنر را آموزش می‌دهم. ابتدا باید این موضوع و چالش برای خودم روشن و حل می‌شد که چگونه خودم را از این فضا به یک فضای دیگر ببرم که مبانی، شناخت و مسیر دیگری برای به نتیجه رسیدن دارد. این چالش به مرور زمان، با کار، تمرین و مطالعه برایم حل شد اما طبیعتا برای جامعه هنری و مخاطب چالش وجود داشت؛ غیر از اینکه بخشی از هنرمندان سنت‌گرای ما نسبت به پذیرش مفهوم و گفتمان موزیکالیگرافی انتقاد دارند و در برابر آن مقاومت می‌کنند.

اول از هر چیز بسیاری از مباحث در این ارتباطات باید حل شود. برای شنیدن مباحث سنتی مشکلی ندارم. چون این مراحل را گذرانده و کاملا به آن آشنا هستم، به زبانش احترام می‌گذارم و آن را کاملا دوست دارم. من اگر فرصت نکنم چلیپا بنویسم یا کتابت نکنم و اگر نگویم هر شب، باید هفته‌ای چند شب سیاه مشق بنویسم. چون بسیاری از اجزایی که در کار جدیدم و در مکتب موزیکالیگرافی است، ریشه‌ها و زیبایی‌شناسی آن از خط و خوشنویسی سنتی گرفته شده است.

بنیان و ساختار هنری و فکریم نیز از خوشنویسی سنتی گرفته شده است اما این انتظار را دارم افرادی که معتقدند، صاحبنظر هستند و در این زمینه مطالعه می‌کنند، درباره مباحث جدید هنری؛ نسبت به پیش‌زمینه‌ها و پیش‌فرض‌هایی که درباره هنرهای مدرن و معاصر به خصوص موزیکالیگرافی وجود دارد، بیایند بشنوند تا به فهم بیشتر و بهتری در این زمینه برسیم. البته این مقاومت، طبیعی و رایج است و در طول تاریخ هم همیشه همین طور بوده است. هنر نقاشیخط در تاریخ نیز با مقاومت‌ها، انتقادها و ناملایماتی مواجه شد اما امروز بخش عمده‌ای از فرهنگ هنرهای تجسمی کشور است، بنابراین موزیکالیگرافی یک مفهوم جدید است و ۱۰ سال است که شکل گرفته و یک تنه آن را به عنوان هنر جدید معرفی می‌کنم.

نقاشیخط هم در دهه ۴۰ بر ذات نوآوری در خوشنویسی سنتی استوار بود، آیا شما خودتان را در ادامه این مکتب می دانید یا کاری که انجام می‌دهید، یک مکتب با هویت جدید است که ارتباطی با مکتب سقاخانه ندارد؟

اینکه موزیکالیگرافی را در ادامه مکتب سقاخانه، نقاشیخط یا خط‌نقاشی بدانم، به تعبیری، هم هست و هم نیست. هست به این دلیل که به هر حال آن فضاها و حرکت باعث شد که ما این شهامت را پیدا کنیم که با موضوع خط و خوشنویسی، به نوعی دیگری برخورد کنیم و از منظر دیگری وارد این هنر بشویم. از این جهت من هم همین دیدگاه را دنبال می‌کنم اما از نظر مبانی زیبایی‌شناسی، ساختار و الگوهای هنری، خیر. به این دلیل که خط‌نقاشی یا نقاشیخط از منظر نقاشانه با هنر خوشنویسی برخورد کرد. سند تاریخی آن هم این است که تعدادی نقاش و هنرمندان حوزه تجسمی بودند که وارد این ماجرا شدند و این موضوع را مطرح کردند.

من از منظر موسیقی و صوتی سخن می‌گویم که دو بحث مختلف است. نقاشی و خوشنویسی هر دو مبانی تجسمی دارند و جزو هنرهای ایستا محسوب می‌شوند در حالی که موسیقی، هنر پویاست و زمان در آن نقش دارد و مثل هنرهای تجسمی نیست. بنابراین بنیاد خوشنویسی و موسیقی با یکدیگر تفاوت‌هایی دارند. این چالش من بود که چطور می‌توانیم منظر صوتی، شنیداری و موسیقایی یک اثر تجسمی را مطرح کنیم و با آن مواجه شویم. از این نظر یک اختلاف جدی بوده است. بنابراین شهامت و جرات این را پیدا کردم که از منظر هنرهای صوتی، شنیداری و موسیقایی وارد خوشنویسی و خط بشوم.

در موزیکالیگرافی، صدا در کنار اثر خوشنویسی تولید می‌شود و یا مخاطب در داخل اثر، ریتم، آوا و هارمونی را می شنود؟

موزیکالیگرافی به عنوان مفهوم، یک بحث ذهنی است. ما به ازای فیزیکی نباید آن را به این شکل صریح به کار ببریم. چون در آن بخش، وارد بحث‌های ذهنی و عینی می‌شویم که ما به ازای تبیین آن سخت است، مگر اینکه فردی در قالب یک طرح پژوهشی و دانشگاهی این بحث‌ها را مطرح کند اما در نوع عینی و خیلی ساده آن، این است که ما سعی می‌کنیم آنچه را که به تصویر می‌کشیم، یک منشا یا نسخه صوتی در ذهنمان ایجاد شود یا اینکه یک مدل صوتی ایجاد می‌کنیم. یعنی زمانی که شما درباره موزیکالیگرافی سوال می‌کنید، من به این نقطه رسیدم که حرکت‌ها، ژست‌ها، فرم‌ها و شکل‌ها به عنوان ویژگی‌های بنیادی که در یک اثر تجسمی وجود دارد، ریتم، فضا، کشش‌ها، فواصل و... (به عنوان ویژگی یک اثر موسیقایی) هم در آن اثر وجود دارد. اینها را در طراحی مقدماتی (اتودها) و اجراها می‌شنونم و آرزوی صوتی برای آن دارم. وقتی من یک فرمی را اجرا می‌کنم، احساس می‌کنم که یک صدا ایجاد می‌کنم.

 موزیکالیگرافی در ذات با  آثار واسیلی کاندینسکی چه تفاوتی دارد؟

موزیکالیگرافی را با بحث اتوخط آغاز کردم. چون این مبانی مشترک موسیقی و خوشنویسی است. خط و خوشنویسی هنری است که از نظر تاریخی به آن هنر سیاه سفید یا هنر تلفیقی خطوط و نقاط گفته می‌شود. همه خوشنویسان دنیا نیز به چنین دیدگاهی معتقد هستند و این نقطه و خط، نخستین جرقه‌ای بود که در ذهن من ایجاد شد. در موسیقی نیز مفهوم دوگانگی سکوت و صدا وجود دارد و اینها آغاز شکل‌گیری ارگانیک یک قطعه موسیقی و یا به صورت تجربی است. از این جهت که کاندینسکی بحث نقطه و خط را به صورت جدی براساس مبانی هنرهای تجسمی مطرح کرده است. بله چنین می‌تواند باشد اما کاندینسکی بحث موزیکال و موزیکالیته را به عنوان تئوری میانی مطرح نکرده است، بلکه به عنوان نمادهای تشکیل‌دهنده و ساختارساز نقاشی و هنر تجسمی مطرح کرده که موزیکال هم هستند. از این منظر، خط و نقطه به تعبیری همان سکوت و صدا با فرم‌ها، گرایش‌ها و کنش‌های مختلف هستند که می‌توانند یک اثر تجسمی خلق کنند مانند موزیکالیگرافی و در موسیقی هم یک قطعه موسیقی بسازند.

با توجه به اینکه شما سالهاست در فرانسه تحصیل کردید و تدریس می‌کنید چرا هنوز نسبت به هنر سنتی ایران و آموزش هنرجویان ایرانی تمایل دارید؟

من، فرزند ایران هستم. ایران به من خیلی چیزها داده است. اولین چیزی که به من داده این است که وقتی به ریشه سرزمینم فکر می‌کنم، آن را مهد، سرزمین و خاستگاه بخش بزرگی از تاریخ، فرهنگ، هنر، اندیشه، عرفان و فلسفه می بنیم. درست است که زادگاه انسان در اختیار خودش نیست اما خوشبختی و یا بخت‌یار بودنش که در کجا و در چه شرایط، جغرافیا، سرزمین و کدام فرهنگ و تمدن به دنیا آمده، بخشی است که باعث خوشبختی است. از این جهت همیشه خودم را مدیون این پیشینه و خاستگاه می‌دانم که من هم در این سرزمین به دنیا آمدم.

اگر امروز توانستم مکتب موزیکالیگرافی را با افتخار در سرزمین دیگری معرفی کنم، بخش عمده‌ آن به دلیل اعتماد به نفس تاریخی و فرهنگی است که در من نهادینه شده است. احساس می‌کردم اجداد و نیاکان ما؛ ایرانیان همیشه معرف حرکت‌های خوب و جدید در تاریخ دنیا، تاریخ فرهنگی و تمدنی بودند. من احساس نمی‌کردم که قابلیتی ندارم. فکر می‌کنم این در ناخودآگاهم وجود داشته است. بنابراین وقتی احساس می‌کنم که این موهبت به من داده شده، من هم باید متقابلا داده‌ای برای این سرزمین، کشور و مردم داشته باشم.

شاید این اولین حسی بود که من داشتم. برای اینکه دلم می‌خواست دستاوردهای هنری و پژوهشی خودم را برای هموطنانم، جوانان به خصوص نسل امروز به اشتراک بگذارم. این موضوع به من خیلی کمک می‌کند تا بتوانم با خاستگاه اصلی که رشد پیدا کردم، گفت و گو داشته باشم؛ آن علم و دانشی که من امروز به دست آوردم، با هم‌زبانان، هم‌فکرها و هم فرهنگ‌هایم به اشتراک بگذارم که چه بازخوردی دارد و چگونه می‌تواند عرضه شود.

به هر حال یک بخشی از آن، حسی است که نسبت به کشورم، ایران دارم، به این موضوع بسیار مفتخرم و به این معنا نیست که من تنها به فرهنگ و هنر کشورم خدمت مختصری بکنم بلکه یک گوشه‌ای از آن چیزی را که آموختم، در آن سوی مرزهای کشور هدیه می‌کنم. این رابطه هم متقابل است، در فرانسه یک بخشی از تدریسم، آموزش هنرهای سنتی و خوشنویسی ایرانی به روش سنتی است. همیشه به دوستانم در فرانسه می‌گویم که این هدیه‌ای است که از ایران برای شما آوردم و آنچه که اینجا آموختم هدیه‌ای است که به ایران می‌برم.

در این فرصتی که ایران بودید، از نمایشگاه‌های هنری دیدن کردید؟

در این مدت از ۲ نمایشگاه هنرهای تجسمی دیدن کردم.

با توجه به اینکه شما در فرانسه زندگی‌ می‌کنید و در آن کشور گالری‌گردی می‌کنید، فضای هنرهای تجسمی ایران را چطور ارزیابی می‌کنید؟ به نظر شما هنرهای تجسمی ایران حال خوبی دارد؟

موضوع هنرهای تجسمی متاثر از جامعه است، هیچ چیز دیگری خارج از این روابط نیست. اگر حال جامعه خوب باشد، حال هنرمندان خوشنویس و هنرهای تجسمی هم خوب است. اگر فضای هنری ایران خوب نباشد، حال هنرمند نمی‌تواند خوب باشد، یک چیز جزیره‌ای نیست اما اگر بخواهیم کلی صحبت نکنیم و بر موضوع هنر و هنرهای تجسمی متمرکز شویم، دو نقد می‌توانم داشته باشم. یکی نابسامانی است که متاثر از شرایط اجتماعی و فضای کلی کشور است، بدون اینکه بخواهم تلخ‌گرایی و سیاه‌نمایی بکنم. این موضوع را می‌توانید به عنوان مثال از نحوه رانندگی در خیابان ببینید و از مناسباتی که هست می‌توانید متوجه شوید.

نابسامانی به این معناست که نظم و انضباط و مناسبات حاکم نیست. این را کاملا در فضای هنری هم می‌توانید ببینید. نمی‌توانم دیدگاه روشنی داشته باشم که فضای گالری‌ها، فضای پژوهشی و فضای اقتصادی هنر چگونه است، اینها را نمی‌توانم به درستی و شفافی تعریف کنم. به نظرم بسیاری از مسائل گنگ و شلخته است، این یک نکته‌ای است که می‌بینم.

نقد دوم من بر وضعیت هنرهای تجسمی کشور، اقتصادزدگی است. یعنی در طول تاریخ هم بوده که هنر را خریداری نمی‌کنند و بیش از این هم نیست. این موضوع جدیدی نیست. مبحث هنر، بحث اندیشه‌ورزی، روشنگری، روشنفکری و فرهنگ، اینها بحث‌هایی است که ذاتا وجود دارند تا پدیده‌های اجتماع را تفسیر و بیان کنند و انعکاس دهند. اگر بخواهند منفعالانه برخورد کنند، با ذات خودشان در تضاد هستند، من نمی‌توانم به عنوان یک اهل هنر، اهل فرهنگ و اهل اندیشه بگویم. چون جامعه، سیستم و شرایط اینگونه است، من هم اینگونه هستم. این دیدگاه با ذات وجودی اهل فرهنگ، هنر و اندیشه  متناقض است. شرایط اقتصادی را درک می‌کنم اما موضوع، دغدغه و جست و جوی اول هنر، هنرمند، روشنفکر، روشنگر، اهل فکر و اندیشه نباید اقتصاد و اقتصادگری باشد، با ذاتش در تضاد است. بر اساس تجربه‌ای که در کشورهای دیگر دارم، آن افرادی که در این وادی قدم می‌گذارند، در وهله اول این موضوع را به خودشان قبولاندند که کارشان تجارت نیست، اقتصاد ممکن است به ما اجحاف کند و از نظر مالی و اقتصادی ممکن است به نتیجه نرسیم اما ذات کار ما همین است که با قبول این موضوع به روشنگری برسیم.

در آثار هنری خود چه پیامی را دنبال می‌کنید؟

در هنر به دنبال پیام‌دهی نیستم. معتقد نیستم که جایگاه اولیه هنر باید پیام‌دهی و پیام‌رسانی باشد اما باید با یک موضوع، اندیشه، تفکر و واژه رابطه حسی و مفهومی ایجاد شود تا روی آن کار کنم. این هم از همان خاستگاه خوشنویسی من نشات می‌گیرد که سال‌هاست با ادبیات، شعر، واژه و مفاهیم کار کردم و نوشتم. پروژه‌های مختلفی که دنبال می‌کنم اکثرا در وضعیت خاصی هستند، پروژه قبلی من «بیگاه» بود، مفهوم بیگاه که از مولانای بزرگ الهام گرفته بودم و پروژه بعدیم «مهر» هست، واژه «مهر» که هم در اسطوره‌شناسی ایرانی و شرقی بسیار مهم است و هم از نظر واژگی بسیار زیبا، مفهومی و نمادین است، از نظر اصطلاح‌شناسی، عرفانی و فلسفی خیلی مهم است. مدت‌هاست که روی این موضوع کار می‌کنم و از جنبه‌های مختلف، فرمی و ایستایی و ... بسیار کارم کردم که به این فرم رسیدم؛ یک تغییر شکلی از لحاظ فرم خط نستعلیق و شکسته نستعلیق ایجاد شده، به نظرم اگر بخواهیم مفهوم «مهر» را به «عشق» تعبیر کنیم، یک عشق نجیب، باشرافت، غرورانگیز و باشکوه است، این فرم را طراحی کردم، آثار بسیاری را هم از لحاظ تجسمی و تابلو ساختم که اکنون تعدادی از آنها در مکان‌های مختلف نمایش داده می‌شود.

برای نخستین بار (در قالب مفهوم «مهر») سعی کردم آثارم را در قالب حجمی با مواد مختلف عرضه کنم که تجربه خیلی خوبی بود. البته در دوره جوانی تجربه‌هایی را در ساخت آثار حجمی و مجسمه‌سازی داشتم، این بار ترکیبات «مهر» برای من خیلی دوست داشتنی است، فکر می‌کنم که به مفهوم «عشق» از نظر اسطوره‌شناسی ایرانی خیلی نزدیک است، از نظر فرمی هم رقص «هو» برای من خیلی الهام‌بخش بوده است، این دو فرم با همدیگر در حال رقص و ارتباط فرمی هستند یا به عنوان مثال در اثری با نام «هفت شهر عشق»، هفت لایه مهر با یک هماهنگی و استواری در کنار هم قرار گرفتند. آثارم در قالب مفهوم «مهر» یک مجموعه در اندازه‌های مختلف و بزرگتر خواهد شد، در نخستین نمایشگاه گروهی «موزیکالیگرافی» تعدادی برای نمونه، برای معرفی این کنسرت جدید به نمایش گذاشته شد و امیدوارم این آثار به زودی به یک مجموعه تبدیل شوند.

نمایشگاه بعدی من در ایران و خارج از ایران بر روی پروژه «مهر» خواهد بود، از نظر تجسمی و موزیکال خیلی دوسشان دارم و فکر می‌کنم دلیل حسی من این بود که ما امروز در جهان و در ایران بیش از پیش به مهرورزی، مهربانی و مهر نیاز داریم، باهم مهربان باشیم و سعی کنیم که بیشتر با مهر زندگی کنیم و فکر می‌کنم این موضوع نیاز جدی امروز ماست.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha