غرب از دهه های پایانی قرن بیستم و به عبارت دقیقتر پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تشکیل نظام تک قطبی به رهبری ایالات متحده به این نتیجه رسید که تنها عاملی که می تواند یکه تازی لیبرال دموکراسی غرب و هژمونی آمریکا را با چالش مواجه کند، اسلام و مسلمانان هستند. بخش هایی از این رویکرد پیش از آن نیز در قالب تئوری برخورد تمدن های «ساموئل هانتینگتون» و نظریه پایان تاریخ «فرانسیس فوکویاما» نظام مند شده بود.
ایالات متحده به عنوان رهبر نظم نوین جهانی، روند رو به افزایش گرایش به اسلام در کشورهای جهان حتی در غرب و تکامل نظریات ضداستعماری در جهان اسلام را مانعی برای خود می دید.
در این چارچوب رویکردهای منطقه ای و جهانی جمهوری اسلامی ایران و خوانش ویژه آن از اسلام با توجه به تفکرات شیعه، جایگاهی خاص را دارا بود.
۱۱ سپتامبر هدیه موهبتی برای بقای لیبرالیسم
به یکباره در ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ حادثه تروریستی حمله به برج های دوقلوی نیویورک به نقطه عطفی در راهبردهای جهانی و کلان آمریکا شد به گونه ای که به نظر یک اندیشمند جهان پس از این حادثه با قبل از آن به شدت متفاوت بود.
گویا همه چیز از قبل آماده و چیده شده بود و واشنگتن به سرعت انگشت اتهام را به سوی گروه های اسلامی و القاعده نشانه رفت. جالب اینجاست که القاعده بازمانده همان گروه های متحد آمریکا در افغانستان بود که بیشتر از یک دهه قبل از آن از امکانات نظامی و اطلاعاتی و مالی غرب در جنگ با شوروی بهره می برد.
هنوز کارشناسان و تحلیلگران مسائل جهان اسلام و غرب مشخص نکرده اند که گروه های اسلامی در افغانستان چرا پس از شکست و خروج نیروهای شوروی از افغانستان اسلحه خود را به سمت واشنگتن و منافع آن نشانه رفتند و هر از چندگاهی اقدام تروریستی را علیه تنها هژمون جهان انجام می دادند که اوج آن در سال ۲۰۰۱ رخ داد.
البته آمریکا هم چندان از این وضعیت ناراضی نبود زیرا می توانست سایه تهدید بر سر مردم آمریکا را حفظ کند و با اعلام و تمدید وضعیت فوق العاده ملی هر اقدامی را تحت عنوان دفاع از منافع ملی خود با انجام عملیات های پیشدستانه انجام بدهد.
آمریکا از یک سو کشورهای نفت خیز و عرب غرب آسیا (خاورمیانه) را تحت فشار قرار می داد که چرا از تروریست ها حمایت می کنند و از طرف دیگر با بزرگنمایی در مورد تهدیدات امنیتی تروریستی، سیل اسلحه های خود را به سمت آن ها روانه می کرد. علاوه بر این واشنگتن صدها هزار نیروی خود را هم به بهانه مقابله با تروریست های اسلامی یا حکومت های خاورمیانه ای به اصطلاح حامی تروریست ها در منطقه مستقر کرد و سالیانه ده ها میلیارد دلار از این کشورها باج می گرفت.
«عبدالعزیز بن عثمان التویجری» مدیرکل سابق سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی اسلامی (آیسسکو) در پیام خود به همایش «اسلام هراسی در غرب پس از ١١ سپتامبر» دلایل و روندهای آن دوره را به سادگی اینگونه شرح داد که پس از حادثه ١١ سپتامبر ۲۰۰۱، موج جدی جدیدی از «اسلام هراسی» در جهان شکل گرفت، اما ریشه این پدیده نامیمون به پیش از آن حادثه می رسد.
وی افزود، این حادثه فقط به بهانه ای برای تبلیغات منفی رسانه ای تبدیل شد. در تبیین این غرض ورزی غیرمنصفانه، دو عامل عمده را می توان برشمرد. شاید مهمترین آن، ترس جدی از انتشار روز افـزون اسلام در جهان، به ویژه در ربع قرن پیش از حادثه ۱۱ سپتامبر بوده است.
عامل دوم، هراس از تأثیر جهان اسلام در سیاست بین الملل، به خصوص در رابطه با رویکردهای عادلانه ای که امت اسلامی از آن دفـاع می کند و در راس این مسائل، مسئله فلسطین است. دشمنان اسلام تمامی امکانات سیاسی و رسانه ای خویش را برای از بین بردن آن بسیج کرده اند.
تداوم سیاست ها، از القاعده تا داعش
این رویکرد غرب نسبت به جهان اسلام و کشورهای خاورمیانه کماکان ادامه دارد و غرب با استفاده از عُمال و مزدوران خود سعی می کند کشورهای اسلامی را بدنام و منافع خود را تضمین کند. نمونه آشکار تداوم این سیاست را در تشکیل و قدرت گیری ناگهانی داعش در عراق و سوریه شاهد بودیم.
این گروه در عرض چند ماه با حمایت مالی کشورهای عربی اما با مدیریت و برنامه ریزی و همکاری اطلاعاتی غرب قادر شد در مدت کوتاهی بخش های بزرگی از دو کشور عراق و سوریه را تحت سیطره خود در آورد.
نمایش وحشی گری و اقدامات تروریستی که این گروه در شهرهای مختلف این دو کشور و گاهی اوقات در خارج از منطقه با نام اسلام به نمایش می گذاشت به رسانه ها و دولت های غربی این فرصت را داد که ادعاهای کهنه خود را تکرار کنند که هنوز دیدگاه های موجود در اسلام سیاسی، منشاء اصلی ترور و خشونت در جهان است.
این در حالی است که اروپا در همین چند دوره (از دهه ۱۹۹۰ تا ۲۰۲۰) چشم خود را به روی کشتار هزاران مسلمان در آسیا (میانمار و هند) و اروپا (بوسنی و هرزگوین) بست و به هیچ عنوان دیگر ادیان را به عنوان منادی خشونت و تروریسم تبلیغ نکرد.
وحدت اسلامی، هدفی سخت اما ضروری
اکنون که کنفرانس وحدت اسلامی از روز چهارشنبه هفته جاری به مدت سه روز و همزمان با میلاد با شکوه رسول گرامی اسلام (ص) برگزار می شود، شفاف سازی پروژه چند دهه ای آمریکا و غرب می تواند دسیسه های آن ها در اهداف گسترش اسلام هراسی، ریشه های تروریسم و تداوم جنگ و خشونت علیه مسلمانان را برملا کند.
جالب اینجاست از قضا همه گروه های تروریستی دشمن آمریکا از القاعده تا داعش و بسیاری دیگر، ریشه در ساختارهایی دارند که در گذشته نه چندان دور رابطه نزدیکی با ایالات متحده داشته اند.
بن لادن رهبر و موسس القاعده خود پیمانکار و دوست آمریکایی ها بود و از کاخ سفید و ریاض کمک های مالی و نظامی فراوانی را در جنگ با شوروی دریافت می کرد. اگرچه داعش سابقه روشنی از این ارتباط را ندارد اما اعتراف «دونالد ترامپ» در مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۱۶ خطاب به «هیلاری کلینتون» رقیب دموکراتش گویای امر است. وی تصریح کرد که کلینتون هنگامی که وزیر امور خارجه دولت آمریکا در دوره ریاست جمهوری «باراک اوباما» بود داعش را پایه گذاری کرد و کاخ سفید پس از تشکیل این گروه تروریستی خشن نیز به شکل های مختلف از آن حمایت به عمل می آورد.
کوتاه سخن اینکه نوع عمل و واکنش مجموعه کشورها، جوامع و نخبگان مسلمان در چگونگی فهم، ساختار شکنی و مدیریت پدیده های مربوط به «اسلام هراسی» نقشی تعیین کننده، بخصوص از نظر استراتژیک و امنیتی خواهد داشت.
در این خصوص وحدت رویه و یکدستی در کنار حرکت به سوی موضع واحد، اگرچه امری سخت اما بسیار مهم است و کنفرانس وحدت اسلامی می تواند در هموارسازی چنین مسیری نقش چشمگیری داشته باشد.
همه گروه های اسلامی با هر نگرش و مذهبی، رسول وحدت آفرینی را پیامبر خود می دانند که ۱۴ قرن پیش توانست همه گروه های متفرق را در صحرای عربستان با هم متحد کند.
این اتحاد بعدها بخش وسیعی از آسیا تا اروپا و آفریقا را در کنترل خود در آورد. با مشاهده مرارت هایی که پیامبر اکرم (ص) برای اتحاد انسان ها و گردآوری آن ها زیر خیمه شریعت اسلامی انجام داد، می توان گفت کاری که اکنون باید انجام شود از برخی جهات با سختی هایی که پیامبر (ص) متحمل شد قابل مقایسه نیست.
جهان اسلام اکنون قرآن مجید را به عنوان مهمترین ستون این خیمه در اختیار دارد و با توسل به فرامین الهی موجود در آن می تواند بسیاری از اختلافات و دشمنی ها در میان مسلمانان را حل کند.
نظر شما