فعالیت رسانه‌ای در عصر حاضر دانش‌-مهارت است/ با قلدرمآبی نمی‌توان فرهنگ‌سازی کرد

تهران- ایرنا- مدیرکل هنرهای نمایشی رادیو گفت: فعالیت رسانه‌ای در دنیای امروز به معنای درست آن یک دانش-مهارت است و نیاز به نگاهی جامع نسبت به موضوعات مختلف دارد.

محسن سوهانی مدیرکل هنرهای نمایشی رادیو و رادیونمایش و دانش‌آموخته دکترای مدیریت رسانه معتقد است «اگر فرهنگ ایرانی اسلامی در ساختارها دیده نشود، دچار پدیده وارونگی افکار می شویم و این افکار به دنبال این اتفاق کل مبانی دینی ایدئولوژیک ما را زیر سوال خواهند برد. در این حالت ضدفرهنگ و گسست ایجاد می‌شود. اگر از دریچه فرهنگ بگذریم و آن را نهادینه کنیم، می توانیم به تمدن برسیم»

با او درباره کارکرد اصلی رسانه در عصر حاضر به گفت‌وگو نشستیم که بخش اول آن به در ادامه از خاطر شما می‌گذرد.

وقتی از آیینه جادو و رسانه صحبت می‌کنیم نیاز به پیش زمینه‌هایی داریم که مهمترین آنها واژه فرهنگ است. سیر تحول این واژه خود ترمینولوژی جذابی دارد و از واژه «کالت» یا «فرهنگ» که از دو واژه «فر» و «هنگ» که به معنای «پیش کشیدن» برگرفته شده است. اما به نظر می‌رسد معنای فرهنگ و هنری که برای مثال فردوسی در شاهنامه به کار برده با معنای فرهنگی که ما امروزه استفاده می‌کنیم نه در ماهوی که در جزییات تفاوت دارد. از زمانی که بشر تا امروز از ابزارسازی و کتابت تا امروز چه بر سر این واژه آمده است؟

فعالیت رسانه‌ای در عصر حاضر دانش‌-مهارت است/ با قلدرمآبی نمی‌توان فرهنگ‌سازی کرد

نظیر جمله مک لوهان که «رسانه خود پیام است»...

پیشرفت ابزار ارتباط جمعی و فضای نامحدودی این ابزار با همه جذابیت‌هایش برای انسان رقم زده است، تهدیدهایی را نیز ایجاد کرده و آن سرگشتگی انسان امروز است و لازم است با نگاه دقیق و نظام‌مند منظومه فرهنگی خود را در مواجهه با جهان امروز و پیشرفت‌های فناورانه‌اش باز تعریف کرد. بزرگترین دغدغه کشورهای واردکننده ابزارهای تکنولوژیک درنسبت این ابزارها با فرهنگ‌شان است و بزرگترین چالش امروز فرهنگ‌شان است. و این ماجرا مباحث زیادی را ایجادکرده است.

در اینجا می‌توان به دکتر فخرالدین شادمان و کتاب تسخیر تمدن فرهنگی وی ارجاع داد. او یکی از رجال سیاسی و متفکران دوران پهلوی اول بودند و در دهه ۲۰ شمسی این کتاب را نوشت، در عین حال علقه مذهبی نیز داشت؛ حتی گفته می‌شود جلال آل احمد نیز کتاب غرب‌زدگی خود را تحت تاثیر ارتباط با دکتر شادمان نوشته است. حال دغدغه اصلی او در کتاب تسخیر تمدن فرهنگی این است که ما ناگزیر به مواجه با جهانی هستیم که نمی‌توانیم از آن گریزی هم داشته باشیم و خواسته یا ناخواسته به آن وارد می‌شویم و بر فرهنگ ما تاثیر می گذارد.

اگر بخواهیم تعریفی از تمدن‌سازی، پیشرفت یا توسعه تحت عنوان یک منظومه داشته باشیم، نقطه آغازش هویت استتنها راهکار ما در این مواجهه این است که ابزار را مال خود کرده و تسخیر کنیم و این امر به افرادی نیاز دارد که هم مولفه‌های فرهنگ کهن و دیرین ما را بشناسند و هم ابزار روز را، به عبارتی هم در حوزه‌های میان رشته‌ای اهل تفکر و شناخت باشند و هم در زمینه مهارت‌ها دستی بر آتش داشته باشند؛ بنابراین فعالیت رسانه‌ای در دنیای امروز به معنای درست آن کار بسیار پیچیده‌ای است؛ یک دانش-مهارت است و نیاز به نگاهی جامع نسبت به موضوعات مختلف دارد.

حال باید به خط سیری که قصد مرور آن را داریم، برگردیم، در کشور ما فرهنگ سابقه دیرینی دارد و در واژه شناسی آن «فرا» یا «فره» به معنای اوج، فراز، بلندی و «هنگ» به معنای پیش کشیدن و پیش رفتن است و اما من قصد دارم آن را پیشرفت به سمت افق‌های آرمانی ترجمه کنم. در اشعار شاعران مختلف نیز این کلمه بسیار به کار رفته است، در آثار ایرانیان باستان هم از دیرباز درون‌مایه فرهنگی مورد تاکید بوده است؛ از کارنامه اردشیر بابکان گرفته تا رساله‌ای خویش کار «ریدکان» که در زبان پهلوی به معنای«نوجوان» است و این واژه از یک پازند و موبد خردمندی در دوران ساسانی گفته شده است؛ در این رساله هم مطرح شده یک نوجوان ایرانی باید چطور زندگی کند تا به تراز انسان آرمانی برسد، اینها را ما در فرهنگ دیرین خود داریم تا برسیم به فردوسی و سعدی و دیگر حکیمان و اینجا این بیت فردوسی را می‌توان مطرح کرد که «هنر باید و گوهر نامدار …خرد یار و فرهنگش آموزگار».

این واژه با این معنا ما را به این دریافت می‌رساند که فرهنگ از جنس قانون، هنجار، باید و نباید و حوزه‌ای نسبی است؛ اینجاست که مقوله هویت در حوزه فرهنگ معنا می‌یابد. اگر بخواهیم تعریفی از تمدن‌سازی، پیشرفت یا توسعه تحت عنوان یک منظومه داشته باشیم، نقطه آغازش هویت است و یک مرحله دارد که عمدتا جا می‌افتد و آن گفتمان است که بتواند هویت را منظم و قاعده‌مند کند. پرانتزهایی را می‌توان در اینجا باز کرد، گفتمان‌سازی این هویت می‌تواند با رسانه شکل بگیرد اما خود باید در حوزه علوم انسانی تعریف و ازبی‌قاعدگی خارج شود.


تحقق این امر به چه ابزاری نیاز دارد؟

این گفتمان، چارچوب دانشگاهی دارد و درآن یک دال مرکزی و چند دال شناور و پیکره‌بندی وجود دارد و روش‌مند و پژوهشی به معنای آکادمیک آن است. اگر امروز می‌گوییم گفتمان انقلاب اسلامی، باید بدانیم تعریف دقیق آن و مصادیقش چیست و ما متاسفانه با آشفتگی و برخوردهای سلیقه‌ای امروز مواجه می‌شویم. اگر سلیقه مرکزی خود را محور بدانیم فضاهای اجتماعی‌مان ممکن است محل مناقشه باشد، زیرا مثلا هرکس انقلابی بودن را با خوانش خود برای تعریفخواهد کرد.

در بیتی که از فردوسی خواندید، خرد، فرهنگ و هنر چند واژه کلیدی است. فردوسی شاهنامه را با واژه «خرد»آغاز می کند و این واژه تا قرن چهارم هجری گفتمان غالب ایرانی بوده است. برای مثال در آثار ابوریحان بیرونی این خرد غالب است و پیکره بندی آثار او کاملا با آثاری که در قرن هجدهم میلادی توسط پوزیوتیویست های علمی به شیوه ای نظام مند و مبتنی بر آزمایش تدوین شده است، شباهت دارد. در سویی دیگر،این گفتمان علمی که در سده های نخستین اسلامی رایج بوده است با اندیشه های اندیشمندانی نظیر غزالی در جایی برخورد می کند و از این مواجهه آثاری نظیر «تحافه الفلاسفه»، «تذکره الاولیا»، آثار ابن سینا« ناصر خسرو، سنایی، غزنوی و... بیرون می آید. بنابراین یک جریان حکمی، علمی، ادبی و فکری داریم که همچنان می توانیم از آن به راهکارهای درستی برای جهان امروز برسیم. این دوران در تاریخ تا گسستی در دوران حمله مغول ایجاد می شود و همه این مراحل تاریخی نیاز به تامل دارد. حال فرهنگ بعد از گذر از این دوران در عصر حاضر به دست ما رسیده است. در زمانی هزار سال قبل تولید کننده علم بودیم و حال امروز بعد از وران قاجار این فرآیند برعکس شده است و امروز وارد کننده علم هستیم. اینها در قالب یک منظومه فرهنگی جا می‌گیرد و نیاز به مداقه و موشکافی دارد. زیرا طرح این مباحث نیاز امروز رسانه نیز هست.

کاش به جای روشن‌فکر کلید واژه حکیم احیا شود

چالش بزرگ در حوزه علوم انسانی و ادیشه‌ورزی تک‌ساحته‌نگری است. پل ریکور که از نظریه‌پردازان علوم انسانی است نظریه‌ای به نام «هرمونتیک عمومی» دارد که ما نیاز داریم با توجه به آن در حوزه علوم انسانی به رهیافت دقیق و نوعی هم افزایی در همه حوزه‌های علمی برسیم. زیرا علوم انسانی مثل علوم محض نیست و مهم است بین متغیرهای آن هم افزایی ایجاد شود. در ایران کلید واژه‌ای به نام حکیم داریم که همیشه می‌گویم کاش به جای اصطلاح روشن‌فکر که متناسب با تجربه زیست انسان غربی و مختصات اوست آن را دوباره به معنای درستش احیا کنیم. حکمای ما سال‌ها قبل از این که مطالعات میان رشته‌ای در غرب موضوعیت یابد هریک این حوزه را دنبال می‌کردند و از ریاضیانت و نجوم گرفته تا فلسفه و هنر تخصص داشتند.

«حکیم» از کلید واژه هایی است که امروزه در حوزه‌های اندیشه فلسفی، قفل‌هایی را باز می‌کند. بنابراین اگر چه خرد رکن مهم موضوع است اما جنبه‌های مختلف دیگری هم وجود دارد. ما به خرد و معنویت و در کنارش شهود که سهروردی در فلسفه‌اش به آن اشاره کرده است، هر دو نیاز داریم و هر دو بال خرد و شهود برای اوج گیری و تعالی انسان مهم است. مراتب 10گانه عقل در عرفان و فلسفه ایرانی با آنچه به عنوان خردگرایی قرن هجدهم و فلسفه روشنگری از آن یاد می شود، متفاوت است.

البته جا دارد این نکته را در نظر داشه باشیم که این خرد با رشنالیسمی که از دوران رنسانس در غرب رواج می یابد، کاملا تفاوت دارد. در واقع آن مراتب ده گانه ای که معتقد به آن در فلسفه اسلامی هستیم از خردگرایی و فلسفه روشنگری ارنست کاسیرر آن را به نقد می کشد، مجزاست. بنابراین ما از خردی صحبت می کنیم که پارادایم اساسا متفاوتی از خردگرایی غربی دارد.

ما در اینجا از خردی صحبت می کنیم که پارادایم آن با خردگرایی غربی تفاوت دارد. اگر ریشه هایش را بررسی کنیم خرد چه در فرهنگ ایران باستان، چه عقلانیت در دین مبین اسلام که بارها در قرآن مورد تاکید قرار گرفته است مثل آیه « درنمی یابند مگر اندیشه کنند» یا کلید واژه «اولوالباب» همگی خرد را در رابطه با معنویت و الهیت می بینند. اما در خردگرایی غربی خرد به معنای ساحتی از عقل است که کاملا به حوزه مادی برمی گردد بنابراین از اساس و مبنا این دو با یکدیگر تفاوت دارند. این با آنچه اساسا در مشرق زمین است و مبنایش الهی و شهودی است، فرق زیادی دارد.

رکن مهم برای ما در دنیای امروز هویت است و باید به یک منظومه مدون و گفتمان تبدیل شودحال تعارض جهان شرق و غرب در عصر و زمانه‌ای که شرق بازماند و غرب از حوزه تکنولوژیک و دانش از معنای علوم محض ناگهان رشد کرد، چطور باید حل کنیم؟ برای مثال ژاپن با این تعارض چطور برخورد کرد یا امیرکبیر یا قبل‌تر عباس‌میرزا با آن چطور برخورد کردند؟ در پاسخ به این رسیدیم که رکن مهم برای ما در دنیای امروز هویت است و حالا باید به یک منظومه مدون و گفتمان تبدیل شود. جالب است وقتی به هنر نگاه می‌کنیم تجلی از تمام هستی در آن نمایان می‌شود و مقوله هارمونیک و معنادار بودن در آن برجسته است. به ویژه این را در حوزه موسیقی درک می‌کنیم. برای مثال نقش رهبر یک ارکستر اگر حذف شود قطعا کیفیت آن اثر هنری موسیقایی خدشه‌دار می‌شود. این هویت اگر در چارچوبی مثل هنر در مقوله فرهنگ هم قرار بگیرد پراکندگی ها را موزون می‌کند اما در صورت فقدان آن دچار خوانش‌های پراکنده می‌شویم.

شاید لازم است درباره آبشخورهای هویت نیز صحبت کنیم و می توان نقبی زد به نگاهی که دکتر سیدجواد طباطبایی به اصول بنیادین شکل گیری گفتمان ها دارد و آن ها رااز سه منظر مطرح می کند. نخست دیدگاه هایی با آبشخور یونانی که فارابی با ترجمه آثار افلاطون آن را در ایران رواج می دهد.دوم دیدگاه و بخشی که همچنان از دوره ساسانی باقی مانده و آن حکمت شهریاری است و خواجه نظام الملک در دوران خوارزمشاهی در فضای سیاسی ایجاد می کند و دیگری فقه و تشیع و رهبری دینی است که از سوی خلافت اسلامی و در مراکزی از حکومت های موازی ایران اتفاق می افتد. در مجموعه این تفکرات ایران وارد یک سه راهی تاریخی در همه این ادوار تاریخی شده است، در حدود قرن دوم نهضت بزرگ ترجمه نیز شکل می گیرد که در ادبیات پیش از اسلام حاکم بوده و توسط دکتر تفضلی نیز معرفی شده است. در قرن دوم و سوم این ها به زبان عربی و دوباره به زبان فارسی ترجمه می شوند. این فیلترهای فرهنگی پس از یک دوره طولانی، دوباره به دست ما رسیده و ابن مقفع در این راستا بسیار تلاش می کند. ایران تا پیش از دورانحمله مغول به اوج شکوفایی تمدن اسلامی در علم، ادبیات، نجوم و... می رسد اما آبشخورهای متعدد و گذرهای تاریخی که برایایران رخ داده است در آشفتگی یافتن و حفظ هویت، پاسداری از زبان به شکل فرهنگی و تمامیت ارزی وضعیت ما را در نهایت پیچیده کرده است.

فعالیت رسانه‌ای در عصر حاضر دانش‌-مهارت است/ با قلدرمآبی نمی‌توان فرهنگ‌سازی کرد
مسجد شیخ لطف الله اصفهان

آموزش، انگیزش و قانون، سه رکن مهم فرهنگ‌سازی

حوزه فرهنگ حوزه‌ای است که به دلیل سیال بودن و ضرورت زایش و پویایی در آن لازم است نخست آنچه داریم را برای پویایی‌اش حفظ کنیم و دوم در مواجهه با بیرون تعامل درستی داشته باشیم. مشکل توسعه نامتوازن فرهنگی ما مجموعه‌ای از گسست‌های تاریخی ماست که در دوران حمله مغول نیز تشدید شده است. البته باید این را هم در نظر داشته باشیم که فرهنگ ایران هر عنصر مهاجمی را در طول تاریخ پذیرفته و ققنوس وار بازآفرین شده است.

و این حکمت فراموش نمی شود، برای مثال وقتی در مسجد شیخ لطف‌الله اصفهان می‌ایستیم این نظم و هارمونی ما را به حیرت وامی‌دارد...

برای مثال در عصر صفوی جلوه‌های تمدنی را می‌بینیم که انسان را به شگفتی وا می‌دارد و نمونه‌هایش در میدان نقش جهان اصفهان عیان است. فرهنگ نوعی قانون، هنجار و باید و نبایدی است که در آن می‌توانیم متناسب با هویت خود رشد کنیم. فرهنگ‌سازی هم سه رکن مهم آموزش انگیزش و قانون دارد. باید بررسی کنیم در نهادهای آموزشی خود چقدر توانمند بوده‌ایم. مثلا وزارت فرهنگ یا آموزش و پرورش چقدر در آموزش فرهنگ سهم درستی را توانسته است ایفا کند؟ در فرآیند فرهنگ‌سازی بحث انگیزش اهمیت زیادی دارد و رسانه به عنوان موتور محرک اجتماعی با قدرت تصویرسازی و خیال‌آفرینی نقش به سزایی را ایفا می‌کند. تمام برد آمریکا در حوزه رسانه پس از جنگ جهانی دوم که با ظهور رادیو، رسانه‌ها موضوعیت یافتند، این بود که علمی را به نام علوم ارتباطات پایه‌گذاری کرد و دانشمندان علوم انسانی که از هیتلر گریخته بودند گرد هم جمع شدند و از منظر میان رشته‌ای جامعه شناسی، روان‌شناسی و ... با ابزار نوظهور علوم ارتباطات را پایه گذاری کردند.

آنها که تجربه زیسته در آمریکا دارند در می‌یابند که آن تصویری که بازنمایی شد و می‌شود تصویر درستی نیستدر دوران جنگ سرد که دوران تامل برانگیزی در روش‌شناسی حوزه فرهنگ، اقتصاد و رسانه محسوب می‌شود، باید پرسید چه شد که شوروری فروپاشید؟ پاسخ این است که در واقع دلیل عمده‌اش استفاده آمریکا و بلوک غرب از پدیده رسانه مبتنی بر ایجاد انگیزش و تصویرسازی از رویایی آمریکایی ( American Dream ) به عنوان سرزمین فرصت‌ها بود اگرچه این تصویر پوشالی بود و آنها که تجربه زیسته در آمریکا دارند در می یابند که آن تصویری که بازنمایی شد و می شود تصویر درستی نیست.

در برابر آن ضعف مکتب شوروی در حوزه ارتباطات و نگاهش به استفاده از رسانه جز ایجاد یاس و پوچی ماحصلی نداشت. بنابراین اینجا موضوع انگیزش بسیار مهم است. اگر من می‌خواهم امروز از جوان ایرانی دهه ۷۰ و ۸۰ دعوت کنم تا عرف حجاب و پوشش را دنبال کند باید بتوانم او را با تصویری جذاب مواجه کنم تا او جذب این دعوت شود. این در حالی است که خود من در منطقه بالکان که بر آن مدتی تحقیق داشتم، پدیده های عجیبی را از منظر فرهنگی دیدم که فرهنگ ایرانی و فارسی از طریق سخت‌افزار عثمانی توانست آنجا را به تسخیر درآورد.

با قلدرمآبی نمی‌توان فرهنگ‌سازی کرد

در شهر سارایوو قطعه عکسی از یک رستوران گرفتم که شعری از خیام را بر نقش خود دارد. و با وجود این که آنجا مربوط به سده‌های قبل و بازسازی شده است، اما همچنان آن شعر را بر دیوار خود می‌بیند. جایگاه این روش در مدل‌سازی ایرانی کجاست، با زبان تهدید و زور و قلدرمآبی نمی‌توان فرهنگ سازی کرد. این قانون را باید در همه ساختارهای اجتماعی دید که فرهنگساز هستند.

اگر فرهنگ ایرانی اسلامی در ساختارها دیده نشود، دچار پدیده وارونگی افکار می شویم و این افکار به دنبال این اتفاق کل مبانی دینی ایدئولوژیک ما را زیر سوال خواهند برد. در این حالت ضدفرهنگ و گسست ایجاد می‌شود. اگر از دریچه فرهنگ بگذریم و آن را نهادینه کنیم، می توانیم به تمدن برسیم که در واقع خروجی این مباحث است. معماری برای مثال یکی از مصادیق تمدنی است. همان چیزی که دیده می شود. قرار نیست مردم عادی همگی درگیر اندیشه‌ورزی فرهنگی شوند اما اگر ما این فرآیند را درست طی کنیم، خروجی تمدنی آن را در زندگی خود شاهد خواهیم بود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha