جامجهانی فوتبال که دهههاست همچون رقابتهای المپیک هر چهار سال یک بار نگاه میلیونها نفر را به خود خیره میکند، هر چند رخدادی ورزشی است اما از تحولات زمانه خود برکنار نبوده و نیست. برگزاری بیستودومین دوره جام جهانی بهانهای است برای اینکه این رویداد را از زاویهای که کمتر مورد توجه قرار گرفته و با توجه به مهمترین وقایع سیاسی، اجتماعی و تاریخی مرتبط با آن روایت کنیم.
بخش عمده تلاش مشترک فوتبالی آفریقا این بود که میزبانی جام جهانی ۱۹۹۴ را یکی از کشورهای این قاره عهدهدار شود زیرا از سال ۱۹۳۰ یعنی شروع این جام، هیچکدام از کشورهای آفریقایی هرگز به چنین افتخاری نائل نشده بودند. دلیل اصلی موفق نشدن در کسب میزبانی از دید بسیاری، نبود زیرساختهای لازم در این قاره بود. در سال ۱۹۹۴ وقتی مراکش میخواست میزبان شود فقط دو ورزشگاه استاندارد برای برگزاری چنین مسابقاتی داشت. هرچه که بود «ژائو هاوه لانژ» رئیس وقت فدراسیون بینالمللی فوتبال (فیفا) میزبانی را به آمریکا داد تا گَرد غم بر چهره مردم آفریقا بهویژه مردم مراکش بپاشد.
شگفتیسازان جام
در جام جهانی ۱۹۹۴ آمریکا، دو تیم سوئد و بلغارستان شگفتیساز لقب گرفتند و توانستند در جمع چهار تیم برتر جای بگیرند؛ به ویژه بلغارها که پس از کنار زدن آرژانتین در دور گروهی، آلمان متحد و قهرمان سال ۱۹۹۰ را با گلهای «هریستو استویچکوف» و «یوردان لچکوف» شکست دادند.
جام جهانی ۱۹۹۴ با همه زیباییهایش، حواشی و تلخیهایی داشت؛ کنار گذاشته شدن مارادونا بهدلیل آزمایش دوپینگ، شادی پس از گل ببتو و ... به وقایع و تصاویر ماندگار جام مبدل شد اما گل به خودی «آندرس اسکوبار» را که سرنوشت فوتبالی و زندگی او را رقم زد شاید بتوان دراماتیکترین سرنوشت برای یک فوتبالیست به حساب آورد.
فرجام جام نیز چهارمین قهرمانی برزیل بود که در برتری مقابل ایتالیا در ضربات پنالتی به دست آمد؛ پنالتیهایی که مهمترین آنها را «روبرتو باجو» از دست داد تا لاجوردیپوشان در حسرت قهرمانی بمانند.
مرگبارترین گل به خودی تاریخ
اسکوبار مدافع تیم ملی کلمبیا در جام جهانی ۱۹۹۴ بود؛ تیمی که در این جام با سوئیس، آمریکا و رومانی هم گروه بود و با توجه به شرایطی که در کشورشان وجود داشت، آمده بودند تا به هر راهی که شده از گروهشان صعود کنند. «فرانسیسکو ماتورانا» سرمربی این تیم به خوبی میدانست که اگر نتواند صعود کند چه سرنوشتی متوجه او خواهد بود.
نتیجه دیدار نخست چیزی به جز باخت با نتیجه ۳ بر یک مقابل رومانی نبود. سرمربی با همه وجودش تلاش میکرد خونسردی را به اردوی تیمش تزریق کند و نشان میداد اتفاقی نیفتاده است اما هیچ کسی خبر از حال درون او نداشت که چه در سر دارد.
ماتورانا در بازی دوم «گابریل گومس» هافبک تیمش را از فهرست ۱۱ نفره کنار گذاشت؛ این کار نه به دلیل عملکرد بد این بازیکن کلمبیایی بلکه به این دلیل که او به مرگ تهدید شده بود. به نظر میآمد تهدیدشدن بازیکنان کلمبیا امری عادی بود و برخی از آنها به نوعی تهدیدشده بودند که در صورت نتیجه نگرفتن، با خشونت روبرو خواهند شد.
حتی «فوستینو آسپریلا» ستاره آن سالهای کلمبیا هم تهدیدشده بود، پس بازیکنان کلمبیا یک راه بیشتر نداشتند و آن هم به ورزشگاه «رزول» مقابل ۹۳ هزار تماشاگر بروند و برابر آمریکای میزبان بجنگند تا به پیروزی برسند اما بخت با آنها یار نبود.
در دقیقه ۳۴ بازی توپ ارسال شده از جناح چپ به اسکوبار برخورد کرد تا نخستین و آخرین گل به خودی زندگی این مدافع بر تور دروازه کلمبیا بنشیند. کلمبیاییها در دقیقه ۵۲ باز هم گل خوردند و گل دقیقه ۹۰ این تیم به آمریکا نتوانست آنها را از باخت نجات دهد.
کلمبیا هر چند در بازی با سوئیس توانست برنده شود و اسکوبار یکی از بهترین بازیهای خود را ارائه داد اما این تیم و این بازیکن نتوانستند به مرحله بعدی برسند.
فوتبالیستی که دو بار کشته شد
کلمبیا از صعود باز مانده بود و حالا هیچکس جرات نداشت به کشورش بازگردد؛ ماتورانا استعفا کرد و از همان جام جهانی مستقیم به مادرید رفت. دیگر بازیکنان این تیم چمدانهایشان را بستند و هرکسی به جایی که میتوانست، پناه برد اما اسکوبار ۲۷ ساله به کشورش بازگشت تا پس از چند روز استراحت به میلان بپیوندد.
جنتلمن فوتبال تلاش کرد شرایط را برای رسانهها توضیح دهد و به «التی یمپو» گفت: «درست است که حذف شدیم اما فرصتی فوقالعاده و تجربهای بینظیر به دست آوردیم. از این فرصتها باز هم دست میدهد، چون زندگی قرار نیست در همین نقطه درجا بزند» اما این توضیحات کافی نبود و آنهایی که نمیخواستند قانع شوند، هرگز قانع نشدند زیرا میخواستند زندگی دقیقا در همین نقطه برایش درجا بزند.
اسکوبار که قرار بود با نامزدش دکتر «پاملا کاسکاردو» پنج ماه دیگر به ماه عسل برود، شب دوم ژوئیه را با دوستان و نامزدش سپری کرد اما ساعت سه نصف شب، یک پارکینگ تاریک برای او پایان راه بود؛ هنگامی که چهار نفر یک خشاب کامل روی او خالی کردند و با هر تیری که از اسلحه شلیک میشد، «اومبرتو کاسترو مونیوز» قاچاقچی مواد مخدر فریاد میکشید «گل». ۴۵ دقیقه بعد مدافع تیم ملی کلمبیا در بیمارستان جان داد.
حرفهای زیادی در مورد کشتهشدن اسکوبار زده شد، از شرطبندی قاچاقچیان مواد مخدر تا تسویه حساب شخصی. مونیوز دستگیر و ابتدا به ۴۳ سال و بعد به ۲۷ سال زندان محکوم شد اما سال ۲۰۰۵ و فقط بعد از ۱۱ سال، به دلیل آنچه که رفتار خوب اعلام شد، از زندان رهایی یافت؛ تصمیمی که خانواده اسکوبار آن را یک فاجعه توصیف کرده و گفتند: «با این تصمیم که مایه شرم کلمبیاست، آندرس دو بار کشته شد.»
در «جام جهانی ۱۹۳۸؛ در منگنه نازیسم، به کام فاشیسم» گفتیم چگونه نخستین ادوار جام جهانی زیر سایه جنگطلبی رهبران اروپا قرار گرفت اما سقوط آنان سبب نشد بلافاصله شرایط به زمان پیش از جولان هیتلر، موسولینی و ژنرال فرانکو برگردد.
فوتبال و جام جهانی همچنان تحت شعاع آثار جنگ و کشمکشهای سیاسی قرار گرفت و آنچنان که در «جام جهانی ۱۹۵۰؛ فرودستان هندی و رویای بربادرفته» و «جام جهانی ۱۹۵۴؛ ظهور و سقوط قدرتها» روایت شد، با مباحث مربوط به «شمال _ جنوب» در معادلات روابط بینالملل و تقابل اغنیا و فقرا گره خورد.
در ادامه، «ژوست فونتین» فرانسوی با ۱۳ گل در «جام جهانی۱۹۵۸؛ آقای گل پَرپَر شده» لقب گرفت و در «جام جهانی ۱۹۶۲؛ بیرحمانهترین بازی فوتبال» در سانتیاگو پایتخت شیلی به نمایش گذاشته شد و اما در «جام جهانی۱۹۶۶؛ توفانی زرد که از اردوگاه کار اجباری سر در آورد» ، همان بازیکنان تیم ملی کره شمالی بودند که بعد شگفتیساز شدن در یک چهارم نهایی ناکام ماندند و پس از بازگشت به کشورشان به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شدند.
با رنگی شدن فوتبال روی صفحه میلیونها تلویزیون، «جام جهانی ۱۹۷۰؛ خداحافظی شادترین اسطوره فوتبال» هنرمندی پله اسطوره فوتبال جهان را واضحتر به تصویر کشید. چهار سال بعد از آن یعنی «جام جهانی ۱۹۷۴؛ دو آلمان در یک مستطیل سبز» ظاهر شدند و به دنبال آن «جام جهانی ۱۹۷۸؛ قهرمانی که شکنجهگر و زندانی را لحظهای همبسته کرد» ماجرای قهرمانی آرژانتینیها در فضای پرالتهاب سیاسی بود.
«جام جهانی ۱۹۸۲؛ هنرنمایی چگوارای فوتبال» دکتر سوکراتس چشم میلیونها نفر را خیره کرد تا پس از آن نوبت به مارادونا دیگر نابغه فوتبال برسد و این فریاد پرطنین شود؛ «جام جهانی ۱۹۸۶؛ دیهگو تو بهترینی».
صحنه ماندگار دوره بعدی «جامجهانی ۱۹۹۰؛ ظهور استعدادی تازه اما شکننده/اشکهایی که مردم را عاشق فوتبال کرد» بود.
نظر شما