دلایل وقوع جنگ اوکراین و نقش ایالات متحده و ناتو در تحریک روسیه به آغاز حمله بحثی است که بسیاری از تحلیلگران و رسانه های غربی با آن موافق هستند اما پیشینه دشمنی میان روسیه و غرب در کنار رویکردهای کاخ کرملین برای مقابله با پیامدهای این جنگ از جمله بحث هایی است که در مورد آن اختلاف نظرهایی وجود دارد.
اندیشکده «موقوفه کارنگی» در تحلیلی با عنوان «جنگ طولانی پوتین» به زمینه و آینده منازعه بین روسیه و غرب که جرقه آن در اوکراین روشن شد، پرداخته است.
تحلیلگر این موسسه پژوهشی آمریکایی بر این باور است که هیچ نشانه ای از کاخ کرملین دیده نمی شود که نشان بدهد «ولادیمیر پوتین» از تلاش برای بازگرداندن اوکراین به حوزه نفوذ روسیه دست بر می دارد. در واقع، سیاست همیشگی رئیس جمهوری روسیه نسبت به اروپا و ایالات متحده، در کنار موقعیت حساس اوکراین بین روسیه و اتحاد غربی، حکایت از آن دارد که مسکو قصدی برای تغییر مسیر ندارد.
اهداف پوتین در جنگ با غرب
طبق تحلیل این اندیشکده آمریکایی، ولادیمیر پوتین پیش از این هم گفته بود که جنگ با اوکراین طولانی خواهد بود. با اینحال به تازگی نوسان های زیادی در جبهه های جنگ اوکراین وجود داشت و به همین دلیل گمانه زنی در مورد شکست مسکو نیز مطرح شده است. البته مجبور شدن پوتین به تن دادن به مذاکره برای پایان جنگ بخشی از راه حل خواهد بود.
در این راستا با وجود شکست های میدانی روسیه، پوتین آماده است جنگ علیه اوکراین را تا زمانی که برای دستیابی به هدف نهاییاش در مورد پیروزی لازم است، ادامه دهد. با نگاه به مسیر زندگی و سوابق او به عنوان رهبر روسیه تردیدی باقی نمی ماند این همان چیزی است که او قصد انجام آن را دارد.
کارنگی افزود طبق تحلیل ها پوتین فردی جسور و محاسبهگر است که یک استراتژی طولانی و پایدار را در داخل و خارج از کشورش دنبال کرده است و اکنون دو هدف کلی را دنبال می کند:
- تضمین امنیت نظام سیاسی در داخل
- تامین حداکثری امنیت با ایجاد یک حوزه نفوذ در اطراف مرز برای محافظت از آن در برابر تهدیدات خارجی
همین دو هدف بودند که جنگ با اوکراین را موجب شد. این استراتژی و اهداف مسکو، ریشه های عمیقی در تاریخ روسیه دارند که در دوره ریاست جمهوری پوتین نمایان تر شده و پیامدهای بدی را برای اوکراین و بقیه اروپا به همراه داشته است.
اینکه آیا سیاست پوتین موفق بوده یا نه پرسشی است که اتاق فکر آمریکایی مطرح کرد و به آن پاسخ داد که برخوردهای سنگین پوتین با گرجستان و اوکراین نتایجی را برای کرملین به همراه داشت.
از یک سو پس از انقلاب رنگی و تحولات در سالهای ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۴، اوکراینی ها عقب نشینی کردند. همچنین عزم گرجستان هم برای پیوستن به اتحادیه اروپا و ناتو کاهش یافت. پوتین نیز یک پیام را به غرب صادر کرد که هیچ گونه گسترش بیشتر ناتو به سمت شرق را تحمل نخواهد کرد.
این هشدار بدون تردید در غرب شنیده شد. با وجودی که به دو کشور گرجستان و اوکراین در نشست بخارست ناتو در سال ۲۰۰۸ قول عضویت نهایی داده شد اما عملی شدن درخواست آن ها برای مدت نامعلومی متوقف گردید. با وجود صدور اعلامیههای عمومی متعدد از سوی مقامات غربی عملی شدن این موضوع فعلا بعید است. پوتین در واقع به یک هدف اصلی خود دست یافت: تضمین حق وتوی مسکو بر چشمانداز پیوستن هر دو کشور به این اتحاد.
به اعتقاد کارنگی، جنگ علیه گرجستان عواقب اندکی را برای مسکو به همراه داشت و کمی بعد از پایان جنگ، غرب مشتاقانه برای از سرگیری روابط عادی به سوی کاخ کرملین بازگشت و یک دوره تنش زدایی را دنبال کرد. دولت باراک اوباما، رئیس جمهور ایالات متحده، معاهده کنترل تسلیحات جدیدی را با روسیه امضا کرد؛ گفتوگو درباره مدرنسازی اقتصاد آغاز شد و ساخت یک خط لوله گاز جدید از روسیه به آلمان در زیر دریای بالتیک در دستور کار قرار گرفت.
این گزارش رای ممتنع روسیه در مورد قطعنامه لیبی در سال ۲۰۱۱ را که موجب حمله به این کشور شد، نمونه ای از همکاری مسکو دانست اما بعدها کاخ کرملین این اشتباه را در مورد سوریه تکرار نکرد. اندکی بعد از حمله به لیبی، مسکو آن را جنگ صلیبی غرب خواند که نمونه ای از مداخله گرایی جسورانه آن است. اما مداخله مستقیم مسکو در سوریه در مقابل خواسته و رویکرد غربی نشان داد که منازعه میان روسیه و غرب ادامه دارد.
کارنگی تاکید دارد: مداخله در سوریه تنها مظهر سیاست خارجی بلندپروازانه پوتین با هدف به چالش کشیدن منافع غرب بسیار فراتر از مرزهای روسیه نبود، بلکه مسکو به سرمایهگذاریهای دور دست از جمله استقرار در مناطق مختلف آفریقا، معاملات نفتی و تسلیحاتی در آمریکای مرکزی و جنوبی هم روی آورد. هدفی که روسیه دنبال می کرد «تضعیف نظم بینالمللی لیبرال یا به عبارت دیگر به چالش کشیدن و فرسایش قدرت و نفوذ ایالات متحده و متحدانش» بود.
نزدیکی روسیه به چین و اوپک
طبق این تحلیل شواهد بیشتری از ثبات، انسجام سیاستها و محاسبات استراتژیک پوتین را میتوان در پیگیری دو مشارکت راهبردی مسکو مشاهده کرد. نخستین و مهمترین مورد همکاری با چین است. خط مشی جدید دیگر، همکاری با سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) و به ویژه عربستان سعودی است.
در این راستا چین به تدریج به شریک ژئوپلیتیک روسیه تبدیل می شود؛ تلاش پوتین برای برقراری روابط نزدیک تر با چین یکی از ستون های سیاست خارجی او در مسیر رویارویی با غرب بوده است. اگرچه نزدیکی با پکن از زمان گورباچف و یلتسین آغاز شد، اما در دوره پوتین به طرز چشمگیری سرعت گرفت. پوتین از حل و فصل گام به گام اختلافات مرزی حل نشده طولانی مدت با چین شروع کرد که اوج آن امضای توافقنامه مرزی در سال ۲۰۰۸ بود و سپس به ایجاد روابط شخصی با «شی جین پینگ» روی آورد و در اقدامی منطقی پکن را به یک شریک استراتژیک انتخاب کرد.
برخی از ناظران هشدار داده اند که روسیه به شریک کوچک چین تبدیل می شود و این امر خطرناک است اما پوتین خط مشی ای را برگزید که ثبات نظم سیاسی داخلی ایجاد شده پوتین را تهدید نمی کرد. همچنین پوتین می دانست در صورت انتخاب گزینه رویارویی با غرب، نمی تواند روابط بدی با چین داشته باشد. اگرچه تا پیش از آن روسیه یکی از شرکای چین نبود اما تقابل با غرب مستلزم این است که پشتوانه روسیه در آسیا تضمین شده باشد. تجربه جنگ سرد اتحاد جماهیر شوروی از رودررویی با دشمنان در اروپا و آسیا، برای پوتین آموزنده بود. در آغوش گرفتن چین به پوتین کمک کرده است تا به اهداف استراتژیک خود دست یابد. این امر دست او را باز می گذارد تا منابع روسیه را روی اروپا متمرکز کند، جایی که به نظر او امنیت و ثبات فیزیکی کشورش به دلیل گسترش نهادهای یورو-آتلانتیک به سمت شرق در خطر است.
نزدیکی به اوپک پلاس و عربستان سعودی دیگر پایه راهبرد پوتین بودند. افزایش درآمدهای نفتی به پوتین در جنگ اوکراین کمک کرده است و به همین دلیل روابط بین روسیه و اوپک و به ویژه با عربستان سعودی به عنوان بازیگر مسلط در این کارتل، مورد توجه قرار گرفت. نزدیکی مسکو و ریاض محصول چند عامل است که بسیاری از آنها به طور کامل خارج از کنترل کرملین قرار دارند.
تغییر اولویت های ایالات متحده از خاورمیانه به سمت آسیا و اقیانوسیه، خروج واشنگتن از عراق، نوع مداخله در سوریه و دیگر نشانه ها نگرانی شرکای آمریکا در خاورمیانه را به همراه داشت. موضوع دوم رقابت غیرقابل انکار روسیه و اوپک در بازار نفت است که البته به واسطه تولید نفت غیرمتعارف آمریکا دچار چالش شد. مسکو و ریاض از چند سال قبل برای حفظ قیمت های بالای نفت و مدیریت جریان انرژی به بازار جهانی به هم نزدیک شدند.
به اعتقاد تحلیلگر کارنگی، در مجموع، مشارکت با چین و عربستان سعودی باعث شد پوتین جاهطلبیهای ژئوپلیتیکی خود را در جایی که واقعاً برایش مهم است، یعنی در اوکراین دنبال کند.
طبق ادعای این اندیشکده، پوتین قادر به شکست اوکراین در میدان جنگ نیست، پس زیرساخت های آن را از بین می برد یعنی درست شبیه همان اقدامی را انجام می دهد که آمریکا در افغانستان و عراق و سپس در لیبی صورت داد. البته از شوربختی جغرافیای اوکراین است که این کشور در موقعیتی آسیب پذیر و میان روسیه و اروپا قرار دارد. شرایط کییف تغییر نمی کند مگر آنکه تغییری اساسی در فرهنگ استراتژیک روسیه ایجاد شود.
این اتاق فکر در پایان آورده است: از آنجا که از طریق مذاکره با پوتین، پایان جنگ به نحوی که امنیت اوکراین را تضمین کند و صلح پایدار را به اروپا بازگرداند، قابل دستیابی نیست. بنابراین امنیت اوکراین باید از طریق ترکیبی از قابلیت های نظامی برای بازدارندگی روسیه و ارائه تضمین های امنیتی از سوی شرکا و متحدان احتمالی کییف در آینده به دست بیاید.
نظر شما