پرویز ثابتی یکی از مرموزترین چهرههای امنیتی تاریخ معاصر ایران به شمار میرود و حتی گاهی به مبالغه او را بانک اسرار حکومت پهلوی معرفی میکنند؛ فردی که عملکردش در کارنامه یک سازمان سیاسی مخوف نیازمند بررسی هرچه دقیقتر است.
پرویز ثابتی فرزند حسین متولد چهارم فروردین ۱۳۱۵ در محله تپهسر سنگسر است. آنگونه که نادر انتصار نوشته، ثابتی در خانوادهای متوسط و مشهور به بهائی به دنیا آمد. اگرچه ثابتی همواره در تلاش بوده تا این نکته را کمرنگ و بیاهمیت جلوه دهد اما وابستگی مذهبی او به نقطهای مشاجره و بحثبرانگیز در دوره کاریش تبدیل شده بود.
کمالی شکنجهگر معروف ساواک میگوید: هر وقت ثابتی به کمیته میآمد عضدی داخل حیاط میشد و با صدای بلند داد میزد بازجوها مگر مرده هستند که صدایشان در نمیآید. داد بزنید و فحاشی کنید، آقا خوشش میآید
جوانی مصدقی که ساواک را پلی به سمت آینده دید
ثابتی پس از این که دوران دبیرستان خود را به اتمام میرساند وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران میشود و پس از فارغالتحصیل شدن به جای اینکه در حوزه تحصیل خود یعنی قضاوت، مشغول به کار شود به سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) میرود.
ثابتی خودش را تا ۳۰ تیر ۱۳۳۱، ملیگرا و طرفدار مصدق میداند؛ یعنی زمانی که دانشآموز مقطع نهم بود. البته آنگونه که میگوید، سالهای بعد، از آن موضع برگشت. او که به ساواک پیوسته بود دیگر نمیتوانست مثل قبل باشد و شاید به گفته خودش واقعا سالها بود از آن موضع برگشته بود.
عباس میلانی در خصوص انگیزه پیوستن ثابتی به ساواک مینویسد «در سال آخر دانشگاه، ثابتی به دنبال استخدام به عنوان معلم بود. او به یکی از مدارس کوچک در اطراف تهران فرستاده شد. در آن دوره کسانی که مدرک حقوق داشتند یا وکیل میشدند یا قاضی و ثابتی قضاوت را برگزید اما قبل از این که مشغول به کار شود از دوستانش درباره انجمن سری (ساواک) شنیده بود. ثابتی با شنیدن این خبر قضاوت را رها کرد و عضو این سازمان جدید شد. او معتقد بود این کار پلی به سوی آینده سیاسیاش است.»
عباس میلانی: ثابتی قضاوت را رها کرد و عضو سازمان جدید شد. او معتقد بود این کار پلی به سوی آینده سیاسیاش است
به هر ترتیب، هرچه که بود ثابتی قدم در سازمان اطلاعاتی گذاشته بود که طی یک دوره، مخوفترین چهره را در ذهن تاریخ از خود برجای گذاشت. احتمالا پیوستن چنین افراد تحصیلکردهای به ساواک برآمده از سیاستی بوده که در پیش گرفته شد؛ مسالهای که حسن علویکیا معاون ساواک هم به آن اشاره میکند و معتقد است که در آغاز فعالیت ساواک، هدف جذب جوانان تحصیل کرده و باسواد بود که بتوانند در ساختار امنیتی کشور مفید واقع شوند. البته نباید این مفید واقع شدن را فراموش کرد چون هر فردی با توجه به سمتی و مسئولیتی که دارد آنگونه که خودش میفهمید مفید را معنا میکند؛ از دید یک نفر مفید یعنی ایجاد اشتغال و ... و از دید فردی دیگر مفید یعنی سرکوب.
پیشرفت در ساواک با جاهطلبی یا رندی؟
چرا ثابتی به امنیتیترین چهره در تاریخ معاصر ایران تبدیل شد و حتی از روسای خود در سازمان اطلاعات و امنیت کشور مشهورتر شد؟ او خود را تا مدیریت امنیتی ساواک بالا کشید و مشتری ویژه گزارشهایش محمدرضا پهلوی بود.
نخستین گزارش ثابتی به محمدرضا پهلوی مربوط به آذر ۱۳۵۵ و پس از انتخاب جیمی کارتر به ریاست جمهوری آمریکا و قبل از ورود او به کاخ سفید بود. گزارش دوم نیز در سال ۱۳۵۶ به قلم ثابتی نوشته شد که در آن راهحلهای متعددی برای کنترل اوضاع پیشنهاد میکند؛ راهحلهایی که بر نقطه «اقدامات شدید» استوار و نوشته بود که بدون در نظر گرفتن اقدامات شدید، حکومت پهلوی سقوط میکند.
ثابتی در خاطراتش در خصوص توجیه بسیاری از اعمالش گفته سعی میکردم که ردههای بالای ساواک و حتی شاه را به این نکته توجه دهم که فقر و فساد و بیعدالتی موجب عدم رضایت و رویگردانی و توسل به اقدامات ضدامنیتی میشود. هرچه که بوده رفتار ثابتی در ساواک به نوعی بود که حتی گفتهاند که در دو دهه حکومت پهلوی در میان افکار عمومی به یکی از ترسناکترین و قدرتمندترین چهرهها تبدیل شده بود.
حال این سوال مطرح میشود که این پیشرفت در ساواک مربوط به تحصیل، هوش و استعداد ثابتی بوده یا این که دلیلش جاهطلبی چنین چهرهای بوده است؟ برخی همچون داریوش فروهر معتقد بودند که پس از حسن پاکروان هیچ شخصیتی در ساواک، از نظر هوش و دانش همپایه ثابتی نبوده است.
حسین فردوست اما ثابتی را شخصیتی جاه طلب و بلندپرواز میداند. برخی دیگر معتقدند که محمدرضا پهلوی به جای نعمتالله نصیری میبایست ثابتی را به عنوان رئیس ساواک منصوب میکرد و شاید همین امر نقطه بازگشتی برای پهلوی میشد اما برخی دیگر جوان بودن و زبان صریح و نوع نگاه ثابتی را مانع رسیدنش به آن مقام میدانند.
ثابتی در ساواک چه کرد؟
گزارشهای ساواک میگوید: ثابتی بر تمام امور در حوزه سرکوب مبارزان نقش داشت و اسنادی از دستور او مبنی بر دستگیری و تبعید، خفقان، سانسور، بسیاری از مبارزان وجود دارد
پرویز ثابتی در سال ۱۳۳۷ به ساواک پیوسته و در تمام حوادث دهههای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی تا سقوط حکومت پهلوی گام به گام همراه رژیم بوده است. او به دلیل موقعیت شغلی که داشت از پشت پرده سیاسی حکومت پهلوی باخبر بود و خودش گفته که در دهه ۵۰ گزارشهایی از فساد ارائه کرده و افرادی همچون اسدالله علم، سپهبد ایادی و امیر هوشنگ دولو از نزدیکان محمدرضا پهلوی با او دشمن شدهاند.
ثابتی حدود پنج سال ریاست اداره کل سوم ساواک را برعهده داشت؛ ادارهای که بنا به نوشته جیمز بیل در کتاب «عقاب و شیر» جزو بدنام ترین بخشهای ساواک بود. محمود طلوعی نوشته است که ثابتی در تمام عملیاتهای پر سر و صدای سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ نقش اصلی را برعهده داشت. ثابتی البته پیش از رکن سوم و ساواک تهران، ریاست رکن اول (امور اداری و استخدامی و ستادی) را بر عهده داشت.
گزارشهای ساواک نشان می دهد که ثابتی بر تمام امور در حوزه سرکوب مبارزان نقش داشت و اسنادی از دستور او مبنی بر دستگیری و تبعید، خفقان، سانسور، بسیاری از مبارزان وجود دارد. فرجالله سیفی کمانگر، معروف به کمالی از شکنجهگران کمیته مشترک ضد خرابکاری، در اعترافات خود بعد از انقلاب در مورد نقش ثابتی در شکنجهها میگوید: «هر وقت ثابتی به کمیته میآمد عضدی داخل حیاط میشد و با صدای بلند داد میزد؛ بازجوها مگر مرده هستند که صدایشان در نمیآید. داد بزنید و فحاشی کنید، آقا خوشش میآید و بارها در جمع کلیه کارمندان کمیته اظهار میداشت؛ هر وقت آقا یعنی پرویز ثابتی به کمیته میآید شما متهم را بیاورید داخل اتاق و بزنید و فحاشی کنید با صدای بلند که آقا بشنود»
بی بی سی فارسی پس از رخنمایی ثابتی در گزارشی درباره او نوشت: «او مخالف فعالیت آزادانه بسیاری از نویسندگان و هنرمندان از جمله صمد بهرنگی بوده است. خودش بهصراحت در مصاحبه با عرفان قانعیفرد در کتاب «در دامگه حادثه» گفته که کتاب اولدوز و کلاغهای صمد بهرنگی را پیش فرح پهلوی برده و تاکید کرده نویسندگانی مثل صمد بهرنگی از راه داستان افکار کمونیستی را ترویج میدهند و باید جلو آنها گرفته شود. ... او در مقابل پرسشی درباره شکنجه زندانیان سیاسی چپ و چریکهای فدایی، آنها را «تروریست» خوانده و ادعا کرده بسیاری از آنها یا در زدوخورد زخمی شده یا بدست گروه خودشان شکنجه شده بودند و بسیاری هم در این باره اغراق میکردند.»
گفتههای خود ثابتی هم در خاطراتش دیدگاههای یادشده را تایید میکند. ثابتی در خاطراتش میگوید که «در ۳ آبان ۱۳۵۷ که مرا برداشتند و رفتم نزد هویدا که بگویم مرا برداشتهاند و میخواهند سفیر شوم...گفت که با برداشتن تو از دستگاه معلوم است که شاه دیگر اراده ماندن ندارد...کار ما هم تمام است...امیدی بود که روزی شاه برگردد و مخالفین را سرجایشان بنشاند ولی الان با برداشتن شما دیگر تمام است». پس میتوان این گونه گفت که ثابتی ماموریت داشت مخالفان را سرجایشان بنشاند! اینکه چگونه و با چه فرجامی تاریخ گفته است.
نظر شما