اگر چه جنگ در اوکراین یک ساله است اما به اندازه چند سال تجربه تازه در مورد ماهیت جنگ ها برای دولت ها وکشورهای جهان به همراه داشت. تا پیش از آغاز جنگ اوکراین بسیاری از تحلیلگران بر این اعتقاد بودند که ماهیت جنگ ها تغییرات شگرفی کرده و از این به بعد جنگ های مدرن با شکل و شمایلی متفات از منازعات سنتی شروع می شود حال آنکه اکنون روندها در جنگ اوکراین برای کارشناسان اثبات کرده است که بسیاری از ابعاد جنگ های سنتی هنوز کارآیی دارند و بدون توجه به آن ها پیروزی دستیافتنی نیست.
البته درفرایند جنگ های قرن بیست ویکمی، اگرچه تسلیحات نوین، ماهواره ها، پهپادها ودیگر فناوری های پیشرفته هم به کمک فرماندهان جنگی آمده است، اما بسیاری از اصول جنگی گذشته هنوز دارای اعتبار هستند. تحلیگران نظامی و دفاعی اعتقاد دارند درچند سال گذشته ذهنیت نیروهای نظامی کشورها به شدت منحرف شده بود و به دنبال رویکردها یا نکات خاص مدرن بود حال آنکه در جنگ اوکراین نکاتی برجسته شدند که ماهیت تازه ای ندارند.
از ابتدای قرن بیست و یکم، بسیاری از نظریه پردازان نظامی در غرب، فرماندهان جنگی و تحلیلگران عرصه های دفاعی در غرب استدلال می کردند روند پیشرفت های تکنولوژیکی در کنار تولید سلاح های دقیق جدید با قابلیت های نظارت از راه دور موجب شده اند نیاز به حضور گسترده نیروها در میدان های جنگ کمتر شود. این افراد دو تجربه جنگی موفق ایالت متحده را هم به عنوان گواه صحت ادعای خود مطرح می کردند و پیروزی سریع ائتلاف های بین المللی به رهبری آمریکا در افغانستان و عراق را هم دلیلی بر درستی ادعای خود می دانستند.
این کارشناسان مدعی بودند تسلیحات مدرن که قابل استفاده از زمین و هوا هستند، می توانند تأثیر تعیین کننده ای در جنگ ها داشته باشند. سرنگونی طالبان افغانستان در سال ۲۰۰۱ و فروپاشی سریع حکومت صدام حسین در عراق در سال ۲۰۰۳ نیز اینگونه نشان می داد که دوره جنگ های بلندمدت با حضور گسترده نیروها به سر آمده است. همه این اتفاقات در حالی است که جنگ اوکراین نشان داد که این ادعاها درست نیست و ماهیت افکارعمومی کشورها و میزان محبوبیت و توانایی رهبران کشورها حتی از نوع تسلیحات و قدرت تخریب آن ها اهمیت بیشتری دارد.
درس مهم جنگ اوکراین: بازاندیشی مداخله آمریکا در اروپا
گویا این جنگ حتی برای ایالات متحده هم دستاوردهای تجربی مهمی داشته و اکنون اتاق های فکر این کشور تاکید می کنند منازعه اوکران ثابت کرد که واشنگتن به رویکرد جدیدی به ویژه در اروپا نیاز دارد تا اقدامات و تعهداتش را مطابق با منافع حیاتی خود سازماندهی کند. به عبارت دیگر به اعتقاد «جیمز جی کارافانو» معاون اندیشکده بنیاد هریتیج، با توجه به جنگ اوکراین اکنون مشخص شده که نفوذ و ردپای آینده ایالات متحده در اروپا نباید همان چیزی باشد که در گذشته بود. علاوه بر این ایالات متحده نباید همچون گذشته محتاطانه رفتار کند بلکه کاخ سفید باید چهره جدیدی از آمریکا را نشان بدهد.
براساس ادعای این کارشناس، آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون سخن «لرد پالمرستون» را نادیده گرفته است که تاکید داشت در تدوین یک امپراتوری «ما هیچ متحد ابدی و هیچ دشمن همیشگی نداریم. منافع ما ابدی و همیشگی هستند و وظیفه ماست که دنبال آن منافع باشیم.» بنابراین اقدامات و تعهدات آمریکا باید مطابق با منافع حیاتی آن تنظیم شود و اجرای این رویکرد درهیچ نقطه ای با اندازه اروپا دارای اهمیت نیست.
اروپا، خاورمیانه و هند و اقیانوسیه مناطق حیاتی برای رفاه و امنیت ایالات متحده هستند. آمریکا باید برای هر عرصه ای توانایی های کافی برای حفاظت از منافع حیاتی خود در آنجا را داشته باشد. نفوذ واشنگتن در این مناطق هم باید در طول زمان، متناسب با نوع تهدید و نحوه مشارکت متحدان، تغییر کند.
طبق ادعای کارشناسان آمریکایی، حضور ایالات متحده در اروپا، همراه با کمک های مادی ناتو به اوکراین موجب گرفتاری روسیه در اوکراین شده به نحوی که کرملین در این روند، بخش مهمی از قابلیت های نظامی متعارف و حتی اهرم های اقتصادی خود را از دست داده است.
جالب اینجاست که یکی از خواسته های مهم و دیرینه آمریکا که کشورهای روپایی به آن توجه نمی کردند،اکنون با جنگ اوکراین برآورده شده است. بسیاری از کشورهای اروپایی به افزایش توان دفاعی خود و تقسیم عادلانه بار دفاعی ناتو متعهد شده بودند و پس از چند سال به آن سطح نزدیک شده اند. چند قدرت ناتو، مانند لهستان، درچنین شرایطی نه تنها از هدف رساندن سطح هزینه دفاعی به ۲ درصد تولید ناخالص داخلی فراتر رفته اند، بلکه سهم مشارکت آن ها حتی از ایالات متحده نیز فراتر رفته است.
اگرچه برخی ازقدرت های بزرگ اروپایی، به ویژه آلمان، همچنان عقب هستند وسرسختی نشان می دهند اما این متحد آمریکا در کنار دیگر کشورها نه تنها برای دفاع از خود کارهای بیشتری انجام می دهند بلکه گرایش بیشتری به سمت آمریکا و ناتو و ضدیت عمیق تری با روسیه و چین پیدا کرده اند. عمق وفاداری آن ها به اندازه ای شده که این دولت ها با وجود تورم بالا، نگرانی ها در حوزه انرژی و نبود اطمینان از نتیجه جنگ اوکراین، هنوز به همکاری خود ادامه می دهند. نکته مهم این است که همه این نتایج بدون چکمه های نظامی ایالات متحده برای واشنگتن رخ داده است.
طبق تحلیل معاون بنیاد هریتیج، این جنگ چند دستاورد و تجربه مهم دیگر را برای آمریکا به همراه داشت، نخست آنکه تهدید نظامی متعارف روسیه برای اروپا خیلی کاهش یافته است و حال سال ها طول می کشد تا مسکو توانایی های خود را بازیابی کند. موضوع دیگر آن است که اکنون اروپایی ها تمایل دارند کارهای بیشتری را در قالب مشارکت در دفاع جمعی انجام دهند و همین امر می تواند موجب تکامل نفوذ کاخ سفید در قاره سبز شود. از این به بعد ایالات متحده می تواند با تقسیم بار مسئولیت، بسیاری از امور را به کشورهای اروپایی بسپارد و از دور نظاره گر باشد و در مواردی که لازم می بیند برای ثبات منطقه ای دخالت کند.
نظر شما