به گزارش ایرنا، اول خرداد ماه، سالروز شهادت این شهید عزیز است؛ شهیدی که همه او را با لقب «مسیح کردستان» میشناسند اما کمتر کسی از مجاهدتها و اقدامات او برای حفظ یکپارچگی ایران آشناست.
درست از فردای پیروزی انقلاب اسلامی، ناآرامیهای کردستان هم با آشوبآفرینیهای چریکهای فدایی خلق، حزب دموکرات و کومله در مناطق غرب کشور آغاز و شیرینی پیروزی انقلاب اسلامی را نه بر مردم کردستان که برای همه مردم ایران تلخ کرد. در روزهایی که دولت و قدرت مرکزی به تثبیت نرسیده بود و ایران به لحاظ سیاسی شرایط ویژهای را میگذراند و چهارگوشه کشور شاهد آشوب گروهکها بود، این گروههای تجزیهطلب نیز پروژه جدایی کردستان از ایران را کلید زدند.
اقدامات سادهلوحانه و شاید مغرضانه دولت موقت به ریاست مرحوم بازرگان در نحوه مواجهه با این گروهکها نیز به بحرانیتر شدن اوضاع در غرب کشور دامن زد؛ چنانچه اتخاذ مسیر گفتگو و مذاکره به جای برخورد قاطع با گروههای مسلح از سوی دولت موقت، گستاخی بیش از پیش گروهها را در پی داشت و به همین خاطر اغلب شهرهای کردستان از جمله کامیاران، پاوه، نقده، مریوان و سنندج به محلی برای جولان گروهکهای تجزیهطلب تبدیل شده بود.
تفکر دولت موقت این بود که میشود بدون درگیری و با مذاکره و مسامحه، به بحران خاتمه داد و حتی برای پیشبرد این روش، تصمیم به برکناری شهید ولی قرنی اولین رئیس ستادمشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز گرفت.
شرایط ناپایداری که به خاطر تغییر حکومت و نظام سیاسی در ایران به وجود آمده بود، گروههای تجزیهطلب در منطقه غرب کشور را تحریک کرد برای جامه عمل پوشاندن به رویای قدیمیشان، جدایی کردستان از ایران، وارد عمل شوند. مهاباد، نقده، سنندج، پاوه، کامیاران و... یکی پس از دیگری محل آتشافروزی گروههایی مثل دموکرات، کومله، رزگاری و چریکهای فدایی خلق شد که طرح جدایی کردستان را دنبال میکردند.
همین موضوع شورای انقلاب اسلامی را به این نتیجه رساند برخلاف نظر دولت موقت مبنی بر عدم حضور نیروی نظامی در مناطق غرب کشور، با گسیل نیروهای پاسدار به منطقه و تقویت ارتش، ابتدا از تجزیه ایران جلوگیری کرده و سپس به بحران کردستان خاتمه دهد. حضور سردار شهید محمد بروجردی در منطقه که با نظر امام خمینی(ره) و از سوی شورای انقلاب اسلامی مأموریت یافته بود کار آشوبهای کردستان را یکسره کند، نقطه عطف مقابله تاریخی و قاطعانه جمهوری اسلامی ایران با گروهکهای تجزیهطلب بود.
بروجردی از کجا آمد؟
بسیاری زندگی محمد بروجردی را در سالهای پس از انقلاب و روزهایی که او در منطقه غرب کشور سپری کرد، خلاصه میکنند. چنانچه در فیلم سینمایی و قابل تحسین «غریب» که نخستین اثر تصویری در ارتباط با بروجردی است، گوشهای از رشادتهای او و همقطارانش در کردستان به تصویر کشیده شده است. اما حقیقت این است که زندگی انقلابی محمد بروجردی از اواسط دهه ۵۰ شمسی، روزهایی که ساواک در اوج قدرت قرار داشت و کوچکترین صدای مخالف رژیم پهلوی را در نطفه خفه میکرد، آغاز شد؛ زمانی که پس از برگزاری جلسات متعدد در جنوب شهر تهران، تصمیم گرفت برای مبارزه نظاممندتر با دیکتاتوری پهلوی، «گروه توحیدی صف» را تاسیس کند.
در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی گروههای متعددی بودند که با هدف مبارزه علیه شاه و رژیم تشکیل شده و به کار خود ادامه میدادند اما تمایز گروه توحیدی صف نسبت به بقیه گروهها در این بود که بالاتر از مبارزه با محمدرضا پهلوی، رستگاری مردم ایران را در رهایی و استقلال از آمریکا میدید.
چنانکه اقداماتی هم که گروه صف به رهبری محمد بروجردی انجام داد، در راستای ضربه زدن به منافع آمریکا در ایران بود. گروه صف در طول فعالیتهای خود دست به انجام عملیاتهای متعددی زد که بزرگترین و ماندگارترین آنها، هدف قرار دادن عشرتکده مستشاران آمریکایی در رستوران خوانسالار بود.
با فرا رسیدن زمستان سال ۵۷ و نزدیک شدن به پیروزی انقلاب که فرار شاه در دی ۵۷ این امر را تسریع کرد، فعالیت گروه توحیدی صف تحت رهبری محمد بروجردی نیز وارد مراحل جدیدی شده بود. گروه صف توانسته بود طی چند سال فعالیت، نیروهای بسیاری را به لحاظ مبارزات چریکی آموزش و سازماندهی کند.
مأموریت حفاظت از امام خمینی(ره)
با قطعی شدن بازگشت امام خمینی(ره) پس از ۱۵ سال به کشور و تشکیل شورای انقلاب، اعضای شورا به فکر ایجاد کمیته استقبال از امام خمینی افتادند. یکی از کارویژههای اصلی این کمیته، حفاظت از امام خمینی(ره) از بدو ورود به کشور بود.
با توجه به اینکه سازمان مجاهدین خلق هنوز در بین نیروهای انقلابی از جایگاه مطلوبی برخوردار بود و همچنین با توجه به پیشنهاد رهبران سازمان، در وهله اول قرار بود سازمان منافقین وظیفه حفاظت از امام خمینی را بر عهده بگیرد اما شهید مطهری و شهید بهشتی که سابقه آشنایی با رهبر گروه توحیدی صف را داشتند و از همان ابتدا منافقین را عناصر نامطلوبی میدانستند، محمد بروجردی و گروهش را برای حفاظت از امام خمینی(ره) پیشنهاد دادند که در نهایت با موافقت سایر اعضا، گروه توحیدی صف توانست با ناکام گذاشتن منافقین، برای حفاظت از امام خمینی(ره) در فرودگاه و در محل اقامت ایشان، انتخاب شود.
محمد بروجردی با سازماندهی افراد گروه و همچنین نیروهای انقلابی که خارج از گروه داوطلب شده بودند، خود و گروه را آماده استقبال از بنیانگذار انقلاب اسلامی میکرد.
با ورود امام خمینی(ره) به کشور، وظیفه محمد و گروهش نیز آغاز شد. گروه توحیدی صف با توجه به تجربهای که در طول مبارزات با دیکتاتوری پهلوی به دست آورده بود، از روز ۱۲ بهمن تا ۲۲ بهمن که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، مردم را در مبارزه با نظامیان باقیمانده شاهنشاهی و همچنین تصرف اماکن مهم شهر همراهی کرد.
تأسیس سپاه
انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، اما وظیفه بروجردی تمام نشد. در روزهای پساانقلاب، بروجردی ابتدا عهدهدار مدیریت زندان اوین و سپس به همراه ۱۰ نفر دیگر، مأمور به تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. البته پیش از این، گروه توحیدی صف به همراه ۶ گروه انقلابی دیگر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل داده بود. با تأسیس سپاه، بروجردی مسؤولیت آموزش نیروهای سپاه در پادگان ولیعصر تهران را بر عهده گرفت و با شروع بحران کردستان، مهیای حضور در منطقه غرب کشور میشد؛ مأموریتی که برای بروجردی بیبازگشت بود.
ورود به کردستان بحرانزده
بسیاری بحران کردستان را با آزادی پاوه و حماسهای که شهید چمران، شهید فلاحی و شهید اصغر وصالی رقم زدند میشناسند. اما حقیقت امر این است که این اتفاقات بخش کوچکی از بحران آن روزهای کردستان بود. با بحرانی شدن شرایط غرب کشور، شورای انقلاب تصمیم گرفت برای جلوگیری از وخیمتر شدن وضعیت و در نهایت دفاع از تمامیت ارضی ایران، محمد بروجردی را عازم غرب کشور کند. اما مأموریت محمد بروجردی آسان نبود؛ بروجردی در حالی برای مقابله با جریان ضدانقلاب قدم بر خاک غریب کردستان گذاشت که در دیگر سو مهندس بازرگان به عنوان رئیس دولت موقت، طرح مذاکره با گروهکها را دنبال میکرد و همانطور که پیشتر آمد، طرح کنار گذاشتن شهید محمدولی قرنی نیز در همین راستا بود.
بر خلاف ادعایی که گروهکها داشتند و مردم کردستان را از عواقب حضور بروجردی در منطقه میترساندند، بروجردی نه به زور اسلحه، که با کلام و رفتارش به قلب کردستان نفوذ کرد. وی پس از ورود به منطقه، با اولین اقدام خود، طرح تاسیس سازمان پیشمرگان کرد مسلمان را دنبال کرد. سازمانی که قرار بود از دل مردم منطقه و با هدف مقابله با ضدانقلاب شکل بگیرد و به آزادی مناطق تحت اشغال کومله و دموکرات منجر شود. آزادسازی کامیاران توسط این سازمان در بهمن ماه سال ۵۸، نقطه شروع سلسله عملیاتهای آزادسازی کردستان از چنگ جداییطلبان بود.
برخی از اقدامات بروجردی در غرب کشور
تأسیس قرارگاه حمزه سیدالشهدا که اکنون نیز در مبارزه با گروههای ضدانقلاب و تأمین امنیت منطقه غرب کشور فعال است، راهاندازی تیپ ویژه شهدا و چند قرارگاه دیگر، از جمله اقدامات محمد بروجردی در کردستان ایران بود. با آغاز جنگ تحمیلی در شهریور ۵۹ نیز محمد بروجردی فرماندهی سپاه غرب کشور را در رویارویی با ارتش بعث عراق بر عهده داشت.
اما یکی از ویژگیهای بروجردی در مقابله با تجزیهطلبی، همراهی و همکاری وی با نیروهای ارتشی از جمله شهید صیادشیرازی، شهید شیرودی، شهید فلاحی و شهید آبشناسان بود. آن هم در روزهایی که ارتش آماج تخریبها و تهمتهای برخی گروهها و جریانات قرار داشت.
رابطه قلبی بروجردی و کردستان آنقدر عمیق شده بود که وی ادامه حضور در این منطقه از کشور را به فرماندهی کل سپاه ترجیح داد و از آن طرف، مردم غرب نیز به خاطر محبت به محمد، به او لقب مسیح کردستان دادند؛ مسیحی که برانگیخته شده بود تا تجزیهطلبان را حسرت به دل بگذارد. حسرتی که تا امروز هم ادامه دار است.
علاوه بر همه اینها، بروجردی در خاک غریب کردستان، نیروهای موثری را برای دفاع از انقلاب اسلامی، چه در برابر گروههای ضدانقلاب و چه در برابر رژیم بعث عراق تربیت کرد. شهدا و نیروهایی که در کنار بروجردی رشد کردند، هر یک به نوبه خود فصلی از تاریخ دفاعمقدس را رقم زدند. احمد متوسلیان، محمدابراهیم همت، ناصر کاظمی و محمود کاوه از جمله چهرههای شاخصی بودند که کار خود را در کردستان با محمد بروجردی آغاز کردند و حالا نام هر یک، همچون محمد بروجردی بر بلندای تاریخ انقلاب اسلامی میدرخشد.
سفر بروجردی به کردستان بدون بازگشت بود. او درحالی پا بر خاک کردستان گذاشت که گروههای مسلح و تجزیه طلب کنترل اغلب مناطق را در دست گرفته و در تدارک جشن برای تجزیه کردستان از ایران بودند. اما مجاهدتهای محمد و یارانش جانی دوباره به غرب کشور بخشید و تمامیت ارضی ایران را تضمین کرد. در نهایت کردستانی که محمد خود را وقف آن کرده بود، به محل عروج مسیح کردستان تبدیل شد. محمد بروجردی پس از سالها مجاهدت در سرزمین مجاهدتهای خاموش، اول خرداد سال ۱۳۶۲ در جاده مهاباد به نقده به شهادت رسید.
با شهادت بروجردی، کردستان لحظات غریبی را تجربه کرد. بیربط نیست اگر بگوییم در این تاریخ غرب کشور احساس یتیمی کرد. نصرتالله محمودزاده نویسنده کتاب «محمد؛ مسیح کردستان» لحظات پس از شهادت بروجردی را اینطور روایت میکند: «بچههای تیپ شهدا هجوم آورده بودند توی محوطه و زار زار میگریستند. کردهایی به این جمع اضافه میشدند که به ظاهر غریبه بودند، آنها گاه فریاد میزدند و گاه گوشهای کز کرده در خود فرو میرفتند. پیشمرگان زُل میزدند به عکس بزرگ بروجردی با همان لبخند همیشگیاش تا با آرامش این مرد ارتباط برقرار کنند. جمعیتی دور تابوت حلقه زده بودند که همدیگر را نمیشناختند اما بروجردی برای هر کدام در قلب خود پروندهای داشت. این صحنه غمانگیز در نگاه پر از بهت و حیرت همه به راحتی معلوم بود. آبشناسان که وارد شد، در آغوش سنجقی پناه گرفت اما نتوانست مانع گریههای بلند و بیقرار خود شود. با گریه این کلام را به سختی به زبان آورد: او یک موحد بود. ماندن برای من پس از او سخت است. در شهر کوس اناالحق میزدند و همه بیدار بودند. این بیداری پس از قرنها خوابی که به کرد تحمیل شده بود، شبیه فریادی سخت بود. همه اشک میریختند. انگار محمد، این مسیح حلقه وصل کرد و کردستان در دل آن همه نفاق برای چنین لحظهای از زندگی خود برنامه داشت. میدان گاراژ؛ جایی که بروجردی بسیاری از مهاجران کرد را سرپناه داده بود. هنوز خیلی از کردها در همان اطراف اسکان داشتند و زیر باران شدید در انتظار او بودند. از میدان آزادی تا میدان فردوسی، طول خیابان آیتالله کاشانی، جمعیت موج میزد و همه متعجب از این همه استقبال. وقتی سنجقی و همراهانش وارد میدان آزادی شدند، موجی از پیشمرگان، بروجردی را تحویل گرفتند. به محل نماز جمعه که رسیدند، تصمیم گرفتند مراسم تشییع ادامه یابد، چون اشتیاق مردم هر لحظه بیشتر میشد. غرب تا شرق باختران بیش از ۵ کیلومتر یکپارچه پر از جمعیت شده بود و نمادی از عظمت محمد، مسیح کردستان را به نمایش گذارده بود. در دل این جمعیت افرادی بودند که ناباورانه به این عظمت خیره شده و به موفقیت بروجردی در فرماندهی بر قلبها پی میبردند. میدان فردوسی اوج مراسم تشییع بود و کردها در مقابل دفتر سازمان پیشمرگان مسلمان کرد به سر و صورت خود میزدند. در آن هوای گرفته و بارانی باختران، وفاداری مردم این شهر به بروجردی در حال ثبت شدن در تاریخ بود.»
محمد به روایت رهبر انقلاب
رهبر انقلاب اسلامی در سخنانی کوتاه در سال ۱۳۶۶ که عهدهدار مقام ریاست جمهوری بودند، اینگونه به توصیف شخصیت شهید بروجردی میپردازند: «من شهید بروجردی را از اوایل پیروزی انقلاب شناختم. دقیقا خاطرم نیست کی بود، اواسط سال ۱۳۵۸ شورای انقلاب مرا مأمور کرد بروم سپاه و کارهای سپاه را به عهده بگیرم. من در جایگاه فرماندهی سپاه قرار گرفتم و رفتم در سپاه مرکزی مستقر شدم. برادرانی از آشنایان سپاه - کسانی که در سپاه بودند - به من مراجعه کردند و گفتند خوب است که شهید بروجردی را بگذارید اینجا؛ ظاهرا منطقه غرب کشور بود، موافقت کردم و شهید بروجردی را فرستادیم آنجا و از آن وقت با کار ایشان آشنا شدم. در طول ۲ یا ۳ سال - دقیقا یادم نیست - شهید بروجردی را میدیدم که در اشتغالات گوناگون و مأموریتهای مختلف سپاه نقش داشت، در قرارگاه حمزه(ع) و تشکیل آن ایشان نقش داشت؛ تشکیل قرارگاه یکی از کارهای بسیار مهم بود. یادم میآید سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ بود که حضور ضدانقلاب در منطقه غرب کشور یک حضور بسیار فعالی شده بود. از طرف عراق تغذیه میشدند؛ هم تغذیه مالی و هم تغذیه تبلیغاتی و هم تغذیه تسلیحاتی، خیلی شیطنت میکردند؛ حضورشان در منطقه غرب کشور واقعا مشکلات بزرگی برای مردم آن منطقه بود. مرحوم شهید بروجردی بسیار فعال بود در این زمینهها. یک بار سال ۵۹ یا اوایل ۶۰ رفتم منطقه غرب. ایشان آن وقت در باختران بود و از نزدیک شاهد کار او بودم. اما آن چیزی که من از شهید بروجردی در آنجا احساس کردم و یک احترام عمیقی از او در دل من به وجود آورد، این بود که دیدم این برادر -با کمال متانت و با کمال نجابت - به چیزی که فکر میکند مسؤولیت و وظیفه است. برخی با احساسات شخصی و گروهی فکر میکردند یک نفر را که با او موافقند، تقویت کنند و با یکی که با او مخالفند، مخالفت کنند؛ با کارهایش برخورد کنند؛ به هیچوجه اینطور چیزی نبود، شهید بروجردی هیچگونه حرکتی که از آن حرکت آدم احساس کند در آن کارشکنی یا مخالفتی هست، انجام نمیداد و این علاقه من به این شهید عزیز را خیلی بیشتر کرد. من تصور میکنم روحیه آرامش و نداشتن حالت ستیزهجویی با دوستان و گذشت و حلم در مقابل کسانی که تعارضهای کاری با او داشتند، نشانه آن روح عرفانی شهید بود.»
نظر شما