عراقی‌ها که با سیم و کابل به جانم افتادند فهمیدم خرمشهر آزاد شد

گرگان - ایرنا - گل‌محمد تواضعی در ۱۷ سالگی به جبهه رفت. قرار بود تا جنگ تمام نشده به بندرگز برنگردد اما ماجرا آن‌گونه که انتظار داشت پیش نرفت. یک شب قبل از فتح خرمشهر گرفتار پاتک دشمن شد. چشمانش را که باز کرد روی تخت یک بیمارستان در بصره بود.

به گزارش ایرنا، آن‌روز در کلاس، صبحت دانش آموزان بندرگزی به جنگ و دفاع و صدام کشید. یکی از آن میان گفت :«بچه‌ها ما نباید کاری کنیم؟ همین‌طور بشینیم که صدام به ما حمله کنه؟ محمد و ابوالفضل رو فراموش کردین؟ مگه اونا همکلاسی ما نبودن که رفتن و شهید شدن». گل‌محمد گفت: « خب به نظرت چکار کنیم؟»

بریم جبهه. بچه ها پایه هستین؟

بریم!

و گل‌محمد اولین نفر بود که حرفش را عملی کرد. به سختی رضایت پدر و مادر را گرفت و چند روز بعد از آن ماجرا مدتی را برای آموزش راهی پادگان آموزشی شد و کمی بعد پایش به جبهه رسید.

به جبهه که رسید با توجه به قد و قامت بلند و شجاعت و شهامتی که داشت خیلی زود جایش را در یگان نظامی باز کرد. از زمان حضورش در جبهه چند هفته‌ای نگذشته بود که راهی عملیات بیت‌المقدس شد. همان نبرد به یادماندنی که در نهایت خرمشهر را از چنگال بعثی‌ها آزاد کرد.

عراقی‌ها که با سیم و کابل به جانم افتادند فهمیدم خرمشهر آزاد شد

آقای تواضعی! چه شد که تصمیم گرفتید به جبهه بروید؟

دوستانم شهید شده بودن و ما جمعی از همکلاسی‌ها داغدار دوستانمان بودیم و می‌خواستیم کاری برای کشور بکنیم. یک روز که در کلاس با هم گفتگو شدیم به این نتیجه رسیدیم که بهترین تصمیم در این شرایط، رفتن به جبهه است.

با این تصمیم، دل از درس و مدرسه و خانه و تفریح و جنگل کندیم و با تعدادی از دوستان به جبهه رفتیم. خانواده در ابتدا مخالف بودند اما وقتیم اراده مصمم مرا برای رفتن به جبهه دیدند راضی شدند.

گویا در عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر هم حضور داشتید؟

هم آری و هم نه (با خنده). عملیات فتح المبین که تمام شد در زمانی کوتاه پس از آن عملیات بیت المقدس از دهم اردیبهشت با رمز یا «علی ابن ابی طالب(ع)» آغاز شد. من از ابتدا در این عملیات حاضر بودم و وسعت و گستردگی ابعاد آن را می‌دیدم و می‌شنیدم. هدف اصلی از طراحی این عملیات هم آزادکردن خرمشهر بود.

ما در منطقه کرخه مستقر بودیم. از شب دهم که عملیات شروع شد به ترتیب در دوازدهم، هفدهم، نوزدهم و بیست و چهارم عملیات های مختلفی انجام شد که من در همه آن‌ها شرکت کردم و در نهایت سوم خرداد هم با حمله های متوالی نیروهای ایرانی، عراقی ها عقب‌نشینی کردند و خرمشهر آزاد شد.

من عضو گردان تیپ ۳۷ نور بودم. گردان نصر برای پوشش عملیات خارج از شهر خرمشهر نیروی داوطلب می‌خواست. از همان ابتدا هم گفته بودند که ممکن است بازگشتی در کار نباشد و من با اطلاع از عاقبت این کار، به گردان نصر پیوستم.

مسوولیت ما این بود که عراقی‌ها را سرگرم کنیم تا نیروهای ما با آمادگی کامل و بدون مشکل به عملیات بپردازند که در اثنای عملیات و یک شب قبل از سوم خرداد گرفتار پاتک دشمن شدیم. از شدت حمله دشمن جراحت زیادی برداشته بودم و کمی پس از شروع درگیری روی زمین افتادم . چشم که باز کردم خودم را روی تخت یک بیمارستان در بصره دیدم و فهمیدم اسیر شدم. ما ۱۱ نفر از بندرگز در گردان نصر عضو شده بودیم . کمی بعد که حالم بهتر شد فهمیدم از این جمع ۱۱ نفره سه نفر به شهادت رسیدند، سه نفر مفقود شدند، چهار نفر به اسارت درآمدیم و یک نفر هم زنده برگشت.

چگونه از فتح خرمشهر مطلع شدید؟

در بیمارستان که بستری بودم، هیچ خبری در دنیای بیرون نداشتم . نگران عملیات بودم و می‌خواستم بدانم چه اتفاقی افتاده اما جایی برای کسب خبر نبود. دستان و کتفم به شدت از اصابت گلوگاه درد می‌کرد و بی‌حس بود اما در آن شرایط فقط به فکر نتیجه عملیات بودم.

همه چیزعادی بود تا این که ناگهان رفتار عراقی‌ها تغییر کرد . آن‌ها که تا دقایقی قبل با من و بقیه اسرای زخمی، رفتار معمولی داشتند، ناگهان شروع به شکنجه ما کردند و بدون توجه به وضع بد جسمی و بدن خون‌آلود ما با کابل و سیم به جان ما افتادند . همانجا بود که حدس زدم در عملیات شکست خورده اند که اینگونه خوی وحشی‌گری خود را به نمایش گذاشتند. اوضاع که کمی آرام شد یکی از اسرا که به زبان عربی مسلط بود از مکالمات آن‌ها فهمیدیم خرمشهر از چنگال عراقی‌ها آزاد شده است.

چند سال اسیر بودید؟

هشت سال اسیر بودم و در این مدت شکنجه‌های زیادی را تجربه کردم. سن و سال زیادی نداشتم که خودم را در ارودگاه های اسرا دیدم . در این هشت سال که بر من گویی ۸۰ سال گذشت،بیش از همه حسرت می‌خورم که چرا نتوانستم بیشتر با دشمن بجنگم.

شاید باور نکنید اما با اینکه به شصت سالگی نزدیک شده‌ام آنقدر آمادگی بدنی دارم که اگر لازم باشد باز هم برای حفظ میهن به مصاف دشمن بروم.

عراقی‌ها که با سیم و کابل به جانم افتادند فهمیدم خرمشهر آزاد شد

به گزارش ایرنا، عملیات «الی بیت‌المقدس» در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ در محور اهواز، خرمشهر و دشت آزادگان با حضور ۱۳۰ هزار رزمنده اسلام آغاز شد و طی چهار مرحله پس از سه هفته به آزادسازی خرمشهر انجامید. این عملیات یکی از بزرگترین عملیات‌های ایران در جنگ تحمیلی با عراق محسوب می‌شود.

سوم خرداد ۶۱ یادآور حماسه و رشادت‌های رزمندگان اسلام در بازپس گیری خرمشهر پس از ۱۹ ماه اسارت است، پیروزی که کام ملت ایران را شیرین کرد و برای همیشه در تاریخ ماندگار شد.

آزادسازی خرمشهر، یکی از دستاوردهای عملیات بیت‌المقدس بود، ولی تنها دستاورد آن نبود در این نبرد که یکی از مهم‌ترین و گسترده‌ترین عملیات‌ها در دوران جنگ تحمیلی است، حدود چهار هزار و ۵۰۰ کیلومترمربع از خاک کشور که به اشغال صدامیان درآمده بود، آزاد شد.

عملیات بیت المقدس در حالی به پیروزی رسید که دشمن متجاوز با حداکثر توان نظامی از جمله ۶ لشکر شامل سه لشکر زرهی، یک لشکر مکانیزه و ۲ لشکر پیاده و ۱۰ تیپ مستقل، یکهزار و ۴۰۰ دستگاه تانک، یکهزار و ۲۰۰ دستگاه نفربر زرهی و بیش از ۵۰۰ توپخانه صحرایی و حدود ۸۰ هزار نیروی نظامی، این منطقه را در کنترل داشت.

خرمشهر ساعت ۲ بعداز ظهر سوم خردادماه ۶۱ خرمشهر به طور کامل آزاد شد و پرچم پر افتخار جمهوری اسلامی ایران برفراز "مسجد جامع" و پل تخریب شده خرمشهر به اهتزاز درآمد بدین ترتیب این شهر مقاوم که پس از ۳۵ روز پایداری و مقاومت در چهار آبان ۱۳۵۹ به اشغال دشمن درآمده بود، پس از ۵۷۸ روز اشغال بار دیگر به آغوش گرم میهن اسلامی بازگشت و پیکره پاک آن از لوث وجود متجاوزان تطهیر گردید و رزمندگان اسلام در نخستین اقدام خود پس از آزادسازی شهر نماز شکر را در مسجد جامع خرمشهر اقامه کردند.

خبر آزادسازی خرمشهر به سرعت در کشور طنین افکند و ملت ایران را که مدت‌ها در آرزوی شنیدن چنین خبر مسرت بخشی بودند، غرق در شادی و سرور کرد و امت شهید پرور ایران با حضور در مساجد، نماز شکر به جای آوردند و ندای الله اکبر سردادند.

ایران در سال‌های پس از جنگ پیشرفت‌های زیادی کرده و نعمت‌های امروز با سختی‌های دوران اسارت ما قابل قیاس نیست. ملت ایران با پیمودن مسیر طی شده حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری به بیداری رسیده و از شب ظلمانی و تاریکی به روشنایی و نور دست یافتند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha