همان مدیران ناکارآمدی که ۱۵ میلیارد تومان از بودجه ایران و مردم ایران را به اسم دریاچه زیبای ارومیه گرفتند اما دریغ از اینکه زندگی را به دریاچه برگردانند. زندگی به دریاچه نبخشیدند که هیچ زندگی دو خبرنگار دلسوز را هم گرفتند. دل ما را هم آنجا سوزاندند که گفتند مرگ فرزندانتان یک اتفاق طبیعی است. نه عذرخواهی کردند. نه تسلیت گفتند و نه مجازات شدند.
خیلی طبیعی به زندگیشان ادامه دادند انگار که آب از آب تکان نخورده حال آنکه زندگی دو خانواده را سیل برده بود. سیل رنج بی پایان، سیل دل تنگی ناتمام. راستش هنوز چشممان به در است. منتظریم دخترمان در را بزند و با لبخند وارد خانه شود. آن لحظه را هزاران بار آرزو کرده ایم، یک آرزوی دست نیافتنی تا روز مرگ.
تا آن روز یک آرزو داریم مجازات مقصران و مسببان مرگ ریحانه و مهشاد. نام می برم که یادتان بماند؛ اسحاق جهانگیری، عیسی کلانتری، مسعود تجریشی، علی حاجمرادی، مهران نظری، فرهاد سرخوش، مختار مختارخانی و مدیر کارخانه سیمان ارومیه مسبب مرگ دخترانمان هستند. حتی اگر امروز بدلیل نفوذ در بدنه قدرت از محکمه فرار کنند در محمکه الهی جای فراری نخواهند داشت.
دو سال است که رسیدگی و صدور رای برای پرونده اتوبوس خبرنگاران و شناسایی مقصران مرگ ریحانه و مهشاد بدلایل معلوم اما ناگفتنی به تاخیر میافتد. امید به عدالت شان نداریم اما جز پیگیری پرونده و صبوری چاره ای برایمان نمانده است.
تنها یک خواسته دارم؛ از همه همکاران ریحانه و مهشاد می خواهم صدای فرزندان ما باشند. اجازه ندهید دخترانمان به دست فراموشی سپرده شوند.
نظر شما