مشکلی که پیشتر و به کرات در مورد فیلم های ایرانی وجود داشته و نقد منتقدان را برمی انگیخت این بود که فیلم نامه هایی که به خوبی شروع می کنند به خوبی تمام نمی کنند و پایان بندی ضعیف یکی از پرتکرارترین مشکلات در تولیدات سینمایی بود. در سالهای اخیر اما شاهد تولیداتی هستیم که نه تنها مشکل پایان بندی را حل نکرده اند بلکه شروع و روایت ضعیفی هم دارند.
بی مادر یکی از دقیق ترین مصادیق چنین فیلم نامه هایی است؛ فیلم نامه هایی که با شکلی عجیب و بی سر و ته جلو می روند و مخاطب را سردرگم می کنند؛ مشکل بی مادر در جایی تشدید می شود که این بی قاعدگی فیلمنامه با اجرای بد بازیگران همراه می شود و ملغمه ای بی مفهوم را رقم می زند.
مرجان با بازی میترا حجار یک پزشک زنان و زایمان است که با همسرش امیرعلی با بازی امیرآقایی که او هم یک پزشک (روانکاو) است زندگی به ظاهر جذاب و مرفهی دارند و تنها کمبودشان بچه دار نشدن آنهاست. کمبودی که برای جبرانش با اصرار مرجان به سراغ یک رحم اجاره ای می روند و در این مسیر با مهروز با بازی پردیس پورعابدینی آشنا می شوند؛ مادری که فرزندی بیمار دارد که در نوبت پیوند کلیه قرار دارد.
مرجان قول هزینه جراحی پسر مهروز به نام عرفان را میدهد و مهروز به اجاره رحم خود در ازای بهبودی فرزندش تن می دهد و داستان زندگی این سه نفر از اینجا به همدیگر گره می خورد.
این قصه به رغم پردازش های بسیاری که پیش از این در فیلم ها و قصه های گوناگونی دنبال شده است در صورت داشتن یک فیلمنامه منسجم و استخوان دار می توانست به اثری دیدنی و جذاب بدل شود چرا که ترکیب بازیگرانش هم پیش از این امتحان خود را پس داده بودند که به صورت بالقوه توانایی روایت قصه ای خوب را داشتند؛ در غیاب یک فیلمنامه خوب اما همه چیز از دست می رود و بازیگران بی مادر یکی از بی کیفیت ترین نسخه های خود را به تصویر می کشند.
مثلا پژمان جمشیدی که در کارنامه بازیگری خود عمدتا از پس نقش های کمدی و جدی به شکل قابل قبولی برآمده است در این فیلم به رغم تلاشی که برای یک اجرای متفاوت دارد اما به دلیل مشکلاتی چون ضعف فیلمنامه و گریم مصنوعی (شکم بند پروتزی که در سکانس هایی به شکلی خنده دار قابل تشخیص است) و... چنان که باید از پس ایفای نقش برنمی آید.
یکی از مشکلاتی که فیلمنامه در کیفیت بازی بازیگران ایجاد کرده این است که نمی توان با هیچکدام از شخصیت ها همراهی یا همدردی کرد. نه حسادت های مرجان قابل باور است و نه مادرانگی مهروز؛ نه رفتارها و دیالوگ های امیرعلی به یک روانکار شباهت دارد و نه پرخاشگری ها و فریادهای پژمان جمشیدی در نقش برادر سنتی و متعصب مهروز قابل باور است.
در نهایت قصه در جاانداختن گره هایش خوب پیش نمی رود و موفق نمی شود در موضوعاتی که تلاش دارد به مخاطب منتقل کند (مثلا احساس مادرانگی مهروز در غم از دست دادن فرزندی و شادی متولد شدن فرزندی دیگر یا حسادت های مرجان از توجه همسرش به مهروز و یا رابطه امیرعلی با مهروز) به عمق برود و همراهی بیننده را به دست آورد.
در این میان مخاطب ناچار است تا از میان دیالوگ های بی ربط و در هم و برهم بازیگران تلاش کند تا خط داستانی مورد نظر فیلمساز را پیدا کرده و براین اساس به درکی از مفهوم ملحوظ نظر فیلم برسد.
بی مادر بی شک یکی از ضعیف ترین ساخته های سال های اخیر است که تلاش می کند تا با بستر قراردادن تقابل قشر ضعیف و غنی جامعه قصه ای تکراری را تکرار کند.
بی مادر فیلمی به نویسندگی و کارگردانی سید مرتضی فاطمی و تهیهکنندگی علی اوجی و محمدرضا مصباح محصول سال ۱۴۰۰ است که در بخش سودای سیمرغ چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر حضور داشت.
نظر شما