اشغالگری و تجاوز؛ خوی حیوانی و همیشگی رژیم صهیونیستی

تهران-ایرنا-رژیم صهیونیستی رژیمی است که برای به دست آوردن «سرزمین»، یعنی آن نقطۀ‌ طلایی تشکیل یک کشور، حاضر است دست به هر انتحار و کشتاری بزند و در این راه از هیچ درنده‌خویی دریغ نمی‌ورزد. اما این بار با تمام ادوار گذشته یک تفاوت عمده دارد و به لطف الهی این نیروی پاک مقاومت خواهد بود که عبرتی فراموش‌نشدنی در کارنامۀ شوم رژیم جعلی اسرائیل به جای می گذارد.

چرا اسرائیل متهم به تجاوزگری است؟ چند عبارتی که در ادامه می‌نویسم،‌ ابتدا با رویکردی تاریخی پاسخی به این مسئله خواهد داشت و سپس به بهانۀ سالروز حمله آن رژیم به شبه جزیره سینا در سال ۱۹۵۶م نکاتی در معرض نگاه خوانندگان محترم قرار خواهد داد.

چگونگی شکل‌گیری اسرائیل
در اواخر قرن ۱۹ میلادی یک یهودی افراطی به نام «تئودور هرتزل» اندیشه بازگشت به صهیون و ایده دولت یهود را مطرح کرد و درست یک سال پس از طرح این ایده، اولین کنگره صهیونیست‌ها در شهر «بال» سوئیس در سال ۱۸۹۷ میلادی برگزار و سازمان جهانی صهیونیست تاسیس شد. بعد از آن کنگره‌های دیگری نیز توسط صهیونیست‌ها در گوشه و کنار دنیا برگزار شد و آنها را به این نتیجه رساند که منطقه‌ای مناسب‌تر از سرزمین حاصل‌خیز فلسطین برای آنها پیدا نخواهد شد. بنابراین درصدد برآمدند تا به آنچه «آبراهام نبش» روزنامه‌نگار یهودی در سال ۱۸۶۰ میلادی نوشته بود جامه‌عمل بپوشانند. این روزنامه نگار مدعی بود: «هیچ قومی نتوانسته است در این سرزمین دَمی بیاساید و هیچ ملتی در هیچ مقطعی نتوانسته است در آنجا از صلح و آرامش پایدار برخوردار شود، چون این سرزمین به قوم یهود تعلق دارد که بر اثر سرگردانی طولانی خسته و درمانده شده‌اند».

بنیانگذاران و بانیان اصلی تشکیل حکومت صهیونیستی، یهودیان سراسر دنیا را به انحای مختلف تشویق می‌کردند تا به سرزمین فلسطین مهاجرت کنند و در نتیجه زمین‌های فلسطینیان را یا خریدند و یا به زور تصاحب کردند و سرانجام در سال ۱۹۴۸ میلادی با همراهی بریتانیا و آمریکا اعلام موجودیت کردند.

در این میان، آنچه آشکار است، این است که تشکیل کشور اسرائیل با اشغال و غصب سرزمین‌های فلسطینی و همراه با نسل‌کشی و آوارگی ساکنان اصلی فلسطین صورت گرفت، امری که با چگونگی تأسیس کشور آمریکا شباهت و مطابقت زیادی دارد، چراکه مهاجران اروپایی پس از آن که پای در سرزمین آمریکا نهادند در پی اشغال آن سرزمین برآمدند و در حقیقت با ریختن خون سرخپوستان آمریکایی شالوده کاخ سفید را بنا کردند. ژنرال موشه دایان، یکی از نخست‌وزیران پیشین اسرائیل با علم به شباهت‌های بسیار نزدیک دو کشور آمریکا و اسرائیل طی سخنانی در سال ۱۹۶۷ میلادی خط‌مشی کلی اسرائیل را اینگونه مشخص کرد : «اعلامیه آمریکایی‌ها درباره استقلال خودشان را ملاحظه کنید، این اعلامیه هیچ اشاره‌ای به محدوده اراضی ندارد و ما نیز مجبور نیستیم مرزهای دولت خود را تعیین کنیم.»

چگونگی توسعه رژیم جعلی
توسعه اسرائیل از فرات تا نیل، از ابتدا مدنظر بانیان اسرائیل بوده است. در این زمینه «بن‌گورین» خطاب به دانشجویان اسرائیلی گفته بود: «این نقشه، نقشه کشور ما نیست، ما نقشه دیگری داریم که شما جوانان و دانشجویان مدارس اسرائیل باید آن را تحقق ببخشید. ملت اسرائیل باید قلمرو خود را از فرات تا نیل توسعه دهد».

همچنین «ضاخیم بگین» عضو پارلمان اسرائیل در سال ۱۹۸۵ میلادی می‌نویسد: «بر شمال که می‌نگرم،‌ دشت‌های حاصلخیز سوریه و لبنان را می‌بینم... چون نگاه‌مان را متوجه شرق می‌کنیم، ‌دره‌های وسیع و حاصلخیز دجله و فرات و نفت عراق را مشاهده می‌کنیم و چون بر غرب نظر می‌افکنیم، سرزمین مصریان را می‌بینم. ما تا مسائل اراضی خویش را از موضع قدرت حل و فصل نکنیم قادر به پیشرفت نیستیم. ما باید اعراب را به تسلیم محض واداریم».
با توجه به آنچه گفته شد به روشنی درمی‌یابیم که چرا حکومت صهیونیستی اسرائیل در طول تاریخ کوتاه مدت خود دمادم در حال جنگ و کشمکش با دولت‌های همسایه است. هنوز ۸ سال از تشکیل اسرائیل نگذشته بود که بر سر کانال سوئز در منطقه بحران آفرید و با همسایه‌های خود درگیر جنگ شد. پس از ملی اعلام شدن کانال سوئز در ۲۶ ژوئیه ۱۹۵۶م توسط جمال عبدالناصر، رئیس‌جمهور وقت مصر و بستنِ کانال به روی کشتی‏های رژیم صهیونیستی، ارتش آن رژیم در ۲۹ اکتبر همان سال به شبه جزیره سینا واقع در شمال‏ شرقی مصر حمله کرد. ارتش صهیونیستی درصدد بود تا با حمله به کشور مصر، خلیج عقبه در انتهای دریای سرخ را برای رفت و آمد کشتی‏های خود اشغال کند.

دو روز بعد در ۳۱ اکتبر، انگلستان و فرانسه نیز در حمایت از تل‏آویو، چتربازان خود را در اطراف کانال سوئز پیاده کردند. هدف از این حمله سه جانبه، منصرف کردن مصر از ملی کردن این آبراه مهم بود. اگر چه این منطقه، مدتی به اشغال نیروهای متجاوز درآمد، اما سرانجام بر اثر فشار افکار عمومی و بسیاری از کشورهای جهان، با میانجی‏گری سازمان ملل متحد، متجاوزان فرانسوی، انگلیسی و صهیونیستی، خاک مصر را در ماه مارس ۱۹۵۷ ترک کردند. این جنگ در تاریخ جنگ‏های اعراب و رژیم صهیونیستی به جنگ سوئز معروف است.

جنگ شش روزه

پس از این درگیری، جنگ دیگری که در تاریخ به جنگ ۶ روزه یا «جنگ ماه ژوئن» معروف است از روز ۵ ژوئن تا ۱۰ ژوئن ۱۹۶۷ میلادی میان اسرائیل و اعراب (مصر، سوریه و اردن)‌ درگرفت. رسانه‌های غربی با اصرار زیاد درصددند تا به جهانیان القا کنند اسرائیل در این جنگ در موضع دفاعی قرار داشت و تنها پیش‌دستی کرد،‌ وگرنه کشورهای همسایه ازجمله مصر در پی حمله و نابودی اسرائیل بودند.

در تاریخ جنگ ۶ روزه اسرائیل و اعراب این گونه مشهور شده است که مصر با بستن تنگه تیران یا خلیج عقبه که در دریای سرخ قرار دارد این راه آبی را بر کشتی‌های اسرائیلی بست و بندر تازه بنیاد «ایلات» را که در جنوبی‌ترین بخش اسرائیل قرار دارد،‌ عملاً به حالت تعطیل درآورد. خلیج عقبه تنها راه ارتباطی دریایی اسرائیل با شرق بود. اسرائیل در آن زمان نفت خود را از عمده‌ترین شریک نفتی خود یعنی ایران از همین طریق وارد می‌کرد و بسته شدن این مسیر برای اسرائیل تأثیر فلج‌کننده‌ای به دنبال داشت.

همچنین مصر، سوریه و اردن نیروهای خود را در شبه جزیره سینا، بلندی‌های جولان و کرانه باختری رود اردن برای حمله به اسرائیل متمرکز کردند. در ۱۴ مِی، رژیم صهیونیستی مطلع شد نیروهای مصر به دستور سپهبد عبدالحکیم عامر از ساعت ۱۴:۳۰ برای جنگ در حالت آماده‌باش کامل قرار گرفته‌اند. روز ۱۵ مِی نخست‌وزیر اسرائیل دستور داد تا تعدادی از واحدهای زرهی برای تقویت جبهه سینا به مرزهای آن منطقه اعزام شوند و بالاخره بحران در ۱۶ مِی به واسطه نامه جمال عبدالناصر به سازمان ملل به اوج خود می‌رسد. رئیس‌جمهور مصر در این نامه خواستار خروج نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل متحد از منطقه حایل مرزی میان مصر و اسرائیل می‌شود. مضمون ‌نامه به این شرح است که: «مصر برای مقابله احتمالی با هرگونه تهدید نظامی اسرائیل علیه کشورهای عربی در حال متمرکز کردن نیروهای خود در امتداد مرز با اسرائیل است و به همین دلیل لازم است نیروهای پاسدار صلح فوراً منطقه را ترک کنند».

بحران با خارج شدن نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل متحد از صحرای سینا در ۱۹ مِی تشدید می‌شود. پس از خارج شدن این نیروها،‌ دولت مصر به رهبری جمال عبدالناصر به استقرار و وارد کردن نیروهای بیشتر به صحرای سینا ادامه می‌دهد و نیروها و جنگ‌افزارها بر مرز اسرائیل متمرکز می‌شوند. در نهایت نیروهای اسرائیلی در ۵ ژوئن ۱۹۶۷میلادی در یک اقدام ضربتی فرودگاه‌ها و مناطق استراتژیک کشورهای همجوار عربی را مورد هدف قرار می‌دهند و با یک اقدام هماهنگ بین نیروهای هوایی و نیروهای موتوریزه و زرهی در عرض شش روز صحرای سینا، کرانه باختری رود اردن، نوار غزه، ارتفاعات جولان و شهر قنیطره را به اشغال درمی‌آورند و بر تمام اورشلیم مسلط می‌شوند و

در پایان جنگ، اراضی تحت تصرف اسرائیل به بیش از سه برابر افزایش پیدا می‌کند. ماحصل این جنگ شش روزه میان اعراب و اسرائیل، استعفای جمال عبدالناصر می‌شود که خود را مقصر اصلی شکست ارتش مصر می‌دانست، اگرچه این استعفا با مخالفت شدید مردم مصر و اعراب دیگر کشورها مواجه شد. همچنین نیروهای اسرائیلی با توجه به سرعت عملی که در این جنگ از خود نشان می‌دهند، هشداری جدی به کشورهای منطقه می‌دهند. اتفاقی که در جنگ‌های دیگر اسرائیل با کشورهای منطقه به نوعی تکرار می‌شود که از آن جمله می‌توان به جنگ اکتبر ۱۹۷۳ میلادی و حمله به لبنان در سال ۱۹۸۲ میلادی اشاره کرد. در این جنگ‌ها اسرائیل توانست معادله جنگ را ظرف چند روز با موفقیت‌های قابل توجه نظامی به سود خود به پایان برساند.

در نهایت با پایان یافتن آتش جنگ، شورای امنیت سازمان ملل متحد طی قطعنامه ۲۴۲ اسرائیل را ملزم به تخلیه سرزمین‌های اشغالی کرد، اما اسرائیل نه‌تنها به این قطعنامه، بلکه به هیچ‌کدام از قطعنامه‌های سازمان ملل متحد که علیه این رژیم صادر شده، هیچ‌گاه توجه نکرده است، هرچند در سال‌های بعد اسرائیل با امضای پیمان صلح با حکومت‌های مصر و اردن به خصومت‌های موجود پایان داد.

آنچه از جنگ ماه ژوئن گفته شد تنها لایه بیرونی اتفاقات این جنگ است، اما لایه زیرین و درونی جنگ ماهیتی متفاوت از آنچه نشان داده می‌شود، دارد. لایه‌های پنهان این جنگ را می‌توان در سخنان زمامداران حکومت صهیونیستی دریافت. به‌رغم اعترافات صریح رهبران اسرائیلی به انجام برنامه‌ریزی‌ها و سازماندهی‌های گسترده برای این جنگ، کشورهای غربی تلاش زیادی کردند که در طول این سال‌ها نشان دهند جنگ ۱۹۶۷ میلادی، جنگی تحمیل شده علیه تل‌آویو بود و اسرائیل تنها در دفاع از خود وارد جنگ با کشورهای عربی شد.
سخنان و گفته‌های زمامداران رژیم صهیونیستی برای روشن شدن لایه‌های زیرین و پنهان جنگ ماه ژوئن یا همان جنگ شش روزه اعراب با اسرائیل کمک شایانی می‌کند.

مناخیم بگین، نخست‌وزیر اسبق اسرائیل در آگوست ۱۹۸۲ میلادی طی مصاحبه‌ای با روزنامه نیویورک تایمز درباره مشارکت تل‌آویو در این جنگ می‌گوید: «در ژوئن ۱۹۶۷ استقرار نظامی جمال عبدالناصر در سینا به گونه‌ای نبود که نشان دهد مصر درصدد حمله به اسرائیل است. باید کمی صادق باشیم و به خودمان دروغ نگوییم. اسرائیل خود تصمیم گرفت وارد این جنگ شود و حمله را آغاز کند».
اسحاق رابین، نخست‌وزیر اسبق اسرائیل فوریه ۱۹۸۶ میلادی در گفت‌وگویی با روزنامه لوموند فرانسه طی اعتراف صریحی درباره این جنگ می‌گوید: «فکر نمی‌کنم که جمال عبدالناصر درصدد وارد شدن به چنین جنگی با اسرائیل بود و از سوی دیگر عبدالناصر در ۱۳ می ۱۹۶۷ تنها دو گردان از نیروهای خود را در سینا مستقر کرد. بنابراین هم مصری‌ها و هم اسرائیلی‌ها بخوبی می‌دانستند که دولت وقت مصر درصدد انجام جنگی علیه اسرائیل نیست».
دو نفر از فرماندهان جنگ شش روزه نیز بر سخنان نخست‌وزیران پیشین اسرائیل صحه می‌گذارند و معتقدند از جانب مصر یا دیگر کشورهای عربی اسرائیل با هیچ‌گونه تهدیدی مواجه نبوده و رژیم صهیونیستی با برنامه‌ریزی گسترده درصدد جنگ بوده است.

آنچه مهم است و در مرور وقایع تاریخی پیرامون رژیم صهیونیستی به وضوح عیان می‌شود، روحیۀ متخاصم و جنگ‌افروز این رژیم است. نکته‌ای که پس از آغاز جنگ غزه نیز در نگاه برخی تحلیلگران ناپیدا بود. تحلیل وقایع غزه و شروع جنگ اخیر توسط جریان حماس را نمی‌توان به یک واقعۀ بدون پیشینه تقلیل داد، بلکه این مردم مظلوم فلسطین هستند که سال‌ها در برابر تجاوزهای بی‌شرمانۀ رژیم صهیونیستی با متانت و خویشتن‌داری از موضع حق خویش دفاع کرده‌اند و اکنون چنین دریافته‌اند که با این رژیم دیگر نمی‌توان و نباید به زبان نرم سخن گفت. آنها در طول این سال‌ها با تقویت بنیۀ جهادی و ایمانی خود، غلبه بر این رژیم و اخراج آنها از سرزمین‌های غصب‌شده‌شان را آرزوی دست‌یافتنی می‌دانند که به نصرت الهی به زودی محقق خواهد شد. مردم فلسطین و آزاداندیشان دنیا دریافته‌اند که رژیم صهیونیستی رژیمی است که برای به دست آوردن «سرزمین»، یعنی آن نقطۀ‌ طلایی تشکیل یک کشور، حاضر است دست به هر انتحار و کشتاری بزند و در این راه از هیچ درنده‌خویی دریغ نمی‌ورزد. اما این بار با تمام ادوار گذشته و حتی جنگ شش روزه عبدالناصر علیه این رژیم هتاک یک تفاوت عمده دارد و آن هم مجهز شدن نیروی مقاومت به سلاح‌های متعارف برای دفاع از خود است. این بار به لطف الهی این نیروی پاک مقاومت خواهد بود که عبرتی فراموش‌نشدنی در کارنامۀ شوم رژیم مجعول صهیونیستی بر جای خواهد گذاشت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha