کتاب گذار از مسیر عکس اثر داریوش کیانی هنرمند صاحبنام و پیشکسوت کشور به شرح وقایع و موضوعاتی میپردازد که در مسیر زندگی حرفهای این عکاس رخ داده است.
محتوای کتاب از لحنی ساده و داستانی برخوردار است و نویسنده با روایت خاطراتی که در طول زمان پیرامون حرفه و هنر عکاسی برایش پدید آمده تلاش کرده به شرح وقایعی بپردازد که به واسطه اختلاط میان زندگی، هنر و حرفه او در مسیرش پدیدار شدهاند.
او تجربیات زیستهای را مطرح کرده است که معمولا برای هر یک از اهالی هنر به گونهای رقم میخورند اما اغلب ناگفته باقی میمانند؛ به بهانه انتشار این کتاب با این هنرمند عکاس به گفتگو نشستیم.
در مورد ایده نوشتن کتاب بگویید؟
معمولا اغلب ما بر این باوریم که احتمالا برای گام برداشتن در مسیر حرفه ای، یک مسیر و نقشه راه اصلی وجود دارد و یا دستکم تصور افراد بر این است که می توانند دورنمایی از مسیر را در ذهن خود ترسیم کنند. اما بعد که وارد حوزه مورد نظر خودشان می شوند می بینند جزئیاتی در کنار این کلیات قرار دارد که دائم مسیر را تحت الشعاع قرار می دهد و آن را جابجا می کند.
از آن طرف در مورد این جزئیات درست به دلیل جزئی بودن شان معمولا خیلی صحبتی نمی شود. شاید در جلساتی که خاطرات شفاهی تعریف می شوند به صورت جسته و گریخته اشاره ای به این قبیل جزئیات بشود ولی معمولا به همان جلسه محدود شده و حتی به ندرت در جایی ثبت می شوند.
هدف اصلی من از نگارش کتاب "گذار از مسیر عکس" این بود که این جزئیات را عنوان کنم و از محل این موضوعات، به کلیات برسم و به همین خاطر، سبک جستار را برای نگارش کتاب انتخاب کردم. چون برای پرداختن به موضوعات مختلف به من آزادی عمل می داد.
این کتاب چه ویژگیهایی مختص به خود دارد؟
موضوعاتی که می خواستم در کتاب مطرح کنم از ابتدا برای خودم مشخص بودند. منتها من نیاز به شاهد مثال هایی داشتم تا بتوانم رابطه تنگاتنگی را که بین حرفه و زندگی یک عکاس برقرار می شود را شرح دهم.
حرفه ای که هنرمند طی می کند ناخودآگاه به زندگی شخصی اش هم وارد می شود و به شکلی می توانم بگویم ما در طول شبانه روز نمی توانیم زمان را تفکیک کنیم و بگوییم که آیا الان داریم کار می کنیم یا زندگی می کنیم. در واقع همه این ها با همدیگر ترکیب می شوند.
در این کتاب سعی کردم تلاطمی که یک عکاس تجربه می کند را شرح دهم. در میان مباحثی که عنوان کرده ام به دفعات به خاطراتم رجوع کردم و آنها را به عنوان مثالی در کنار موضوعات اصلی شرح داده ام و اگر کتاب را مطالعه کنید می بینید که انگار داستان می خوانید. یعنی خیلی از جاهایش شبیه کتاب قصه است. و تلاش کرده ام مباحث نظری را با یک خاطره همسان تشریح کنم تا برای مخاطب قابل درک شود.
کتاب در این مدت کوتاهی که به چاپ رسیده بازخوردهای خوبی داشته است. افراد زیادی درفضای مجازی و حضوری به من پیام می دهند.
جامعه هدف این کتاب چه کسانی هستند؟
جامعه هدف من عکاسان هستند و مباحثی که مطرح کردم تقریبا برای همه افراد در کلیات مشترک است و در جزئیات ممکن است با هم تفاوت هایی داشته باشند.
هنرجویان عکاسی و همچنین عکاسان با تجربه مخاطب من هستند. برای مثال افرادی که حرفه ای هستند و سال ها در این مسیر گذران کرده اند با نیمه اول کتاب همذات پنداری می کنند و نیمه دوم کتاب برایشان جذاب تر است.
به خاطر این که نیمه دوم با همان زبان روایی یک سری مباحث نظری را در عکاسی تبلیغاتی مطرح کردم که در نوع خودش این تالیف به زبان فارسی برای اولین بار است که به طور منسجم اتفاق می افتد.
اما این طور که از بازخوردها مشخص است ظاهرا برای کسانی که در ابتدا راه عکاسی قرار دارند محتوای کتاب بیش از آنکه بار آموزشی داشته باشد نقش انگیزشی داشته است.
حد فاصل سال ۸۳ تا ۸۹ وبلاگی داشتم که هفته ای یک مطلب را در آن بارگذاری می کردم که موضوعات آن با عکاسی تبلیغاتی و صنعتی مرتبط بود. به عقیده من مشکلی که نه فقط عکاسی تبلیغاتی و صنعتی بلکه عموم رشته های زیر مجموعه عکاسیِ کاربردی با آن روبرو هستند و از آن رنج می برند، فقر موضوعات و مباحث نظری است.
ما عکاس های خبری خیلی بزرگی داریم که مطرح هستند و از آنها کتاب و ویدئوهای مستند ساخته شده است و به این وسیله مباحث نظری در حوزه فعالیت خودشان را مطرح کرده اند اما در بسیاری از شاخه های عکاسی کاربردی ما به اندازه کافی نظریه های تئوری در اختیار نداریم. برای مثال به یاد ندارم در مورد عکاسی طبیعت مبحث نظری منسجمی خوانده باشم.
از این منظر کتاب "گذار از مسیر عکس" در بخش های پایانی و تقریبا در ۴۰ درصد آخر به مباحث نظری در حیطه عکاسی تبلیغاتی و صنعتی پرداخته است. در مقدمه کتاب هم تحریر کردم که این مباحث کاملا بی ادعا هستند و صرفا از این جهت مطرح شده اند که باب گفتگو و نظریه پردازی را باز کنیم. در لابه لای موضوعات این کتاب راجع به مارکت و بازار کار و ویژگی هایی که دارد با همان زبان روایی و با مثال های عینی موضوعاتی را مطرح کرده ام.
باید تاکید کنم تمام مثال هایی که در کتاب آورده ام و به عنوان خاطره مطرح کرده ام عینا اتفاق افتاده اند و فقط حواشی این قصه ها را در برخی از جاها تغییرات کوچکی دادم تا داستان گونه تر شود و برای خواننده کشش بیشتری ایجاد کند ولی محتوا و اصل وقایعی که شرح داده شده دقیقا رُخ داده اند.
از تجربه خود در ارتباط با ناشران بگویید و آیا برای چاپ کتاب چالش هایی داشته اید؟
با آرش کمالی مدیر مسئول انتشارات کتاب پرگار که در حوزه چاپ کتاب عکاسی به صورت تخصصی و حرفه ای فعالیت می کند تماس گرفتم و گفتم کتابی نوشته ام. جالب است همدیگر را تا آن موقع ندیده بودیم اما هم من او را می شناختم و هم او من را.
گفت پی دی اف کتاب را برایم بفرست و ۴۸ ساعت بعد تماس گرفت و گفت من این کتاب را چاپ می کنم. گفت به نظرم صفحات کمی دارد ولی در نوع خودش محتوای مهمی دارد که باید منتشر شده و خوانده شود.
اصولا جستارنویسی سبکی است که حتما ناشر باید محتوایش را بپسندد تا آن را چاپ کند. خوشبختانه از این نظر مشکلی نداشتم و خیلی سریع توافق حاصل شد.
بیشترین چالش من در نگارش کتاب بود. خوب به هر حال من یک عکاس هستم و اَدیب نیستم. از گذشته دستی بر قلم داشتم و هم وبلاگ تخصصی می نوشتم و هم مقالات متعددی برای نشریات نوشته ام ولی نوشتن کتابی که از ابتدا تا انتها هدفمند باشد را تجربه نکرده بودم. بعد از پایان دور اول نگارش، حجم مطالب به حدود ۱۵۰ صفحه رسیدند.
آن را نزد پیمان هوشمندزاده ، یکی از دوستانم که هم عکاس و هم نویسنده است بردم. یک فصل آن را خواند و گفت بهتر است دو ماه با این نوشته ها کاری نداشته باشی و بعد بنشین و آنها را از نگاه مخاطب بخوان و ببین آیا مطالبی که می خواستی بگویی برای مخاطب قابل فهم است یا نه. توصیه اش را به کار گرفتم و بعد از چند ماه شروع به خواندن کردم و دیدم خیلی جاهایش باید حذف یا دوباره نویسی شوند. بازنویسی کردم و دوباره دست نوشته هایم را کنار گذاشتم و دو ماه دیگر صبر کردم و بعد آن را مجددا خواندم و این کار را ۹ بار تکرار کردم و کتاب از ۱۵۰ صفحه به حدود ۹۵ صفحه رسید.
از آنجا که ذات این کتاب آموزشی است فضای آموزشی عکاسی کنونی را چگونه ارزیابی می کنید؟
با توجه به این که هم در دانشگاه و هم در موسسه های خصوصی فعالیت دارم معتقدم در حال حاضر آموزشگاه های خصوصی به نسبت دانشگاه ها از عملکرد بهتری برخوردارند. اولا امکانات آموزشی در دانشگاه ها محدود است برای مثال وقتی یک گیره میخواهیم به رفلکتور وصل کنیم موجود نیست و متاسفانه از گیره سر موی خانم ها باید استفاده کنیم.
در حوزه مباحث نظری اساتید بسیاری داریم که واقعا در امر آموزش موفق هستند اما از آنجا که فرایند عکاسی یک کنش عملیاتی است در دروس و واحد های عملی کار آموزش یک مقدار گره خورده است. چون تعداد مدرسینی که در رشته خود تجربه کار میدانی دارند به نسبت تعداد مراکز آموزشی کم است.
مساله دوم خود نفس آموزش هنر است. آموزش هنر در محیط آکادمیک خیلی دشوار است. به خاطر اینکه مدرس مجبور است به منظور انتقال مفهوم، مباحث را جوری دسته بندی کند که با عقل جور در بیایند در حالی که ریشه های خلاقیت در جایی به دور از این دسته بندی ها و طبقه بندی ها و بر اساس تفکر واگرا شکل می گیرد.
در رشته های هنری ما مدرسین مجبوریم مدام اصول و قواعد را به دانشجویان یاد بدهیم و بعد پا بگذاریم روی همان اصولی که خودمان آموزش داده ایم . هنرجو یا دانشجو باید متوجه این ماجرا بشود که نکات مطرح شده از جانب استاد وحی منزل نیستند و بر حسب شرایط می توانند تغییر کنند.
آیا این کتاب را به عنوان کتاب آموزش برای دروس عکاسی تبلیغات می توان پیشنهاد داد؟
این کتاب برای دانشجویان می تواند افق جدیدی ترسیم کند و این کتاب برای کسانی که می خواهند شروع به عکاسی کنند یا در ابتدای راه هستند به نظر من مفید است. حتی بعد از مطالعه این کتاب ممکن است برخی به این بیاندیشند که آیا اصلا مسیر عکاسی را دنبال کنند یا اینکه بهتر است آنرا کنار بگذارند. به هر حال احتمال وقوع چالش های مطرح شده در کتاب برای کسانی که در مسیر عکاسی قدم بر می دارند وجود دارد.
دانشجویان نسل کنونی را چگونه ارزیابی می کنید؟
به نظرم با وجود این که خیلی شنیده ایم دانشجویان فعلی بی حال و تنبل و بدون برنامه و بی انگیزه اند ولی من بر مبنای مشاهداتم اطمینان دارم که آنها آمده اند که یاد بگیرند و اگر در کانال مناسبی قرار بگیرند تا انتهای راه را طی می کنند. در کلاس هایم معمولا دو سه جلسه اول را به شکلی غیر متعارف برگزار میکنم و سعی میکنم عکاسی را از آخر به اول درس دهم.
از دانشجویان می خواهم که بروند و عکسی بگیرند که من را حیرت زده کند. می گویم مهم نیست که تاکنون تجربه کردید یا نه. بروید آنقدر آزمون و خطا کنید که کار را درست انجام دهید چرا که عکاسی به شدت تجربه محور است. جالب است که بسیاری از آنها بدون آن که سابقه رویارویی با موضوعات تمرینی را داشته باشند می روند و کار را با موفقیت انجام می دهند و چون آزمون و خطا کرده اند فرصت درک و کسب آگاهی برایشان فراهم می شود.
در نهایت من معتقدم عکاسی با تفکر همگرا منافات دارد. با اینکه عکاسی زائیده تکنولوژی است و تصویر بر اساس اصول تکنیکی شکل میگیرد اما در غالب موارد فرمول پذیر نیست. چیزی که به محتوای عکس ارزش می دهد آگاهی عکاس است.
نظر شما