به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، شخصیت اصلی کتاب فرشتهها نوجوانی به نام پویا، دغدغههای ذهنی متفاوتی نسبت به ارزشهایی که برای والدینش مهم است، دارد. پویا در سن حساسی است و مادر و پدرش برای ساختن آینده او تلاش میکنند. از طرفی این نوجوان بیمار است و شیمیدرمانی میشود. یکی از موضوعاتی که فکر او را به خود مشغول کردهاند، فرشتهها و فرشته نگهبان هر فرد است.
نویسنده این کتاب، سیدهاشم حسینی متولد سال ۱۳۵۰ است و در حوزه ادبیات نوجوان فعالیت میکند.
سهکتاب داستانی فرشتهها، روز اول روز آخر و کوچه قهر و آشتی و غول جنگ بهتازگی راهی بازار نشر شدهاند. اینکتابها برچسب «داستان نوجوان» را داشته و درقالب مجموعه «کتاب زیتون» (واحد نوجوان دفتر نشر فرهنگ اسلامی) به چاپ رسیدهاند.
قسمتی از متن کتاب
طی ماه گذشته، بیشتر روزها مادر، پویا را به دبیرستان برده بود. گواهینامه داشت. آن روز پویا ساعت ۱۰ صبح امتحان ریاضی داشت. پدر سر کار نرفت تا او را به دبیرستان برساند. صبحانه خورده بودم و درس میخواندم که با شنیدن صداهای ناله مانندی، کشیده شدم به طرف اتاق پویا. او با لباس خانه روی تختش نشسته بود. مادر به شانه و بازوی او دست میکشید و نوازشش میکرد. پدر روبهروی آندو ایستاده بود. پویا میگفت « حالم خوش نیست. نمیتونم برم سر جلسهی امتحان. اگر برم هم نمره خوب نمیگیرم.»
انگار گریه میکرد و حرف میزد. صدایش هم تغییر کرده بود. خفیف و کشدار و بیاطمینان بود. تا به حال چنین آهنگی از او نشنیده بودم.
پدر گفت:«حالت خوبه. حالت از روزهای قبل بهتره. خواهش میکنم کوتاهی نکن. پاشو بریم امتحان بده و برگرد. من به خاطر تو مرخصی گرفتم.»
پویا سر بلند نمیکرد تا به صورت پدر نگاه کند. توانش را نداشت یا از نگاه کردن به چشمهای نگران پدر خجالت میکشید. به جورابهای پدر زُل زده بود.
مادر گفت «اگر نمیتونه وادارش نکن!»
او هم صدایش گریهآلود بود. به من که نگاه کرد. نهایت درد و اندوه را در چشمهای خیسش دیدم و من میفهمیدم او هم مثل پدر، چهقدر دوست داشت که پویا بلند شود و لباس بپوشد و سر جلسه امتحان حاضر شود. مادر همه خواست و آرزوهای پدر را در مورد ما با نگاهش انتقال میداد. زبان پدر نمیشد. گاهی هم در مقابل او، برای دفاع از ما موضع میگرفت، ولی خوب میدانست همه تصمیمهای پدر به نفع ما و خانواده است.
پویا گفت:«چه فایده داره که برم امتحان بدم؟!»
صدایی از دهانش خارج شد که مفهومی نداشت. شبیه بغضِ بلعیده شده بود. مادر رو به من، اشک صورتش را پاک کرد. او هم مثل من میترسید که پویا ادامه بدهد «وقتی قراره بمیرم چه فایده که برم امتحان بدم؟ چه فرقی میکنه که چه نمرهای بگیرم؟ چه فایده که قبول شم؟»(صفحه ۲۷، ۲۸ و ۲۹)
کتاب فرشتهها نوشته سیدهاشم حسینی با ۷۱ صفحه،در قطع پالتویی، شمارگان ۵۰۰ نسخه و در سال ۱۴۰۲ منتشر شد. این کتاب با کاغذ حمایتی منتشر شده است.
نظر شما