از شیروان تا حلب؛ درس شهامت با «زرهرن»

بجنورد- ایرنا- شهید سرهنگ دوم «مرتضی زرهرن» درس های رشادت را از مساجد و کوچه پس کوچه های روستای چلو در شیروان خراسان شمالی یاد گرفت و امتحان شهادت را بامداد ۲۱ فروردین ماه ۱۳۹۵ در منطقه جنوب حلب سوریه در در دفاع از حرم و حریم به خوبی پاس کرد و به دیار حق شتافت.

به گزارش ایرنا، تو که خود درد یتیمی را چشیدی ...

حالا جگر گوشه هایت بدون تو همان درد را تجربه می کنند ...

این ناله های مادر شهیدی است که سال ها در نبود همسر وظیفه مادری را در حق هفت فرزندش ادا کرد و چه خوب مادری که درس ایمان و شهادت را در دامن خطه شهیدپرور دارالمصلین ترویج داد و آوازه آن را به جهانیان رساند.

بی بی خورشید فرزندی را تقدیم نظام کرد که دائم الوضو بود و کار و زندگیش با وقت نمازش تعیین می شد تا همیشه برای ادای نماز اول وقت به جماعت در مسجد بتواند حضور داشته باشد.

شهید سرهنگ دوم مهندس مرتضی زرهرن علاوه بر اینکه همسری به تمام معنا مهربان و فداکاری بود به عنوان یک پدر برای فرزندانش عاشقی می کرد و آنقدر دلبستگی به سید و سالار شهیدان داشت که چندین ماه قبل از اعزام به زیارت امام حسین (ع) و عتبات عالیات شتافته بود.

این سرباز ولایت اسوه اخلاق و تدین نیز بود و شخصیتی آرام که عشق به امت در چهره اش جلوه گری می کرد و متانتش زبانزد بود.

از شیروان تا حلب؛ درس شهامت با «زرهرن»

شهید سرافراز زرهرن وقتی اذن نائب بر حق مهدی (عج) را مبنی بر حضور مستشاری ارتشیان در جبهه مقاومتی اسلام در سوریه را شنید، مشتاقانه ندای رهبرش را لبیک گفت و برای دفاع از مظلومیت با ایمانی کامل و یقین به هدف والای دفاع از ناموس اهل بیت پیامبرش با شهامت بسیار و عاشقانه قدم در راه نهاد و با دل و جانش کنار همرزمانش برای دفاع از حریم بی بی زینب (س) عباس وار جنگید.

جگر گوشه هایش علی و فاطمه چشم به راهش بودند اما تکلیفی که بر دوشش احساس می کرد بالاتر از عشق او به خانواده و عزیزانش بود و در روز ۲۱ فروردین سال ۱۳۹۵، روز ولادت امام محمد باقر (ع) وسالروز شهادت اسوه و الگویش شهید صیاد شیرازی با افتخار فدایی خانم زینب کبری (س) شد.

شهید زرهرن در سال ۱۳۷۸ با راهنمایی خواهرش از طریق پذیرش در دانشکده افسری امام علی (ع) به خدمت نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در آمد و بعد از چهار سال تحصیل در رشته مهندسی و دانش استحکامات و گذراندن دوره تکاوری به عنوان یک نیروی زبده ارتشی در تیپ ۲۵۸ تکاور ذوالفقار شاهرود با سمت فرماندهی پست مهندسی مشغول به خدمت شد.

ایشان بسیار در کار خود فردی ساعی و کوشا بوده و در ماموریت های یگانی بسیار موفق عمل می نمود و خدمات ارزشمندی در تیپ ۲۵۸ تکاور عرضه کرد.

همچنین به دلیل دارا بودن تخصص کار با مواد منفجره نزدیک به ۲ سال در مناطق مرزی ایران و عراق دور از خانواده‌اش به پاکسازی میادین مین جنگی بر جا مانده از هشت سال دفاع مقدس مشغول بود.

بعد از آن در طول خدمت صادقانه اش در تیپ ۲۵۸ تکاور ذوالفقار در ساخت وساز پادگانی و امور مهندسی رزمی تحقیقات صنعتی و جهاد خود کفایی فعالیت های چشمگیری داشت.

ایشان در سال ۱۳۸۳ با عمل به سنت رسول الله ازدواج کرده و دارای ۲ فرزند به نام های علی و فاطمه است.

از شیروان تا حلب؛ درس شهامت با «زرهرن»

تشنه لبان به سوی معراج

یکی از همرزمان شهید مرتضی زرهرن در خصوص رشادت های این شهید بزرگوار می گوید: ما آب همراه نداشتیم از زمان آغاز درگیری ها در ساعت چهار عصر بیستم فروردین به خط مقدم منطقه جنوب حلب اعزام شدیم و تا لحظه شهادت مرتضی در ساعت چهار صبح بیست و یکم فروردین ماه حدود ۱۲ ساعت تشنگی ما طول کشید.

علی اکبر وحدانی می افزاید: همیشه به یاد شهادتش با لب تشنه در دیار غربت فکر می کنم، انگار مقدر شده بود که اینگونه تشنه لب به دیدار مولایش امام حسین (ع) نائل شود.

همیشه در خلوت تنهایی خود به یاد خاطرات روزهای با هم بودن و روز شهادتش فکر می کنم، یاد شجاعتش و اینکه تمام تلاشش این بود که تانک های تکفیری رو با آر پی جی بزنه و یا از آنان تلفات بگیریم تا مجبور به عقب نشینی شوند.

ساعتی بعد حین درگیری ها هر دو تشنه بودیم، پایگاه ۲ در محاصره تکفیری ها افتاده بود و به مرتضی گفتم؛ بریم جلوی ستاد گردان آب بگیریم ولی مرتضی اصرار بر دفاع داشت و گفت که فرصت نیست و لحظاتی بعد تعدادی از همرزمان از ستاد گردان به سمت ما آمدند و به اتفاق آنها به سمت پایگاه ۲ که در محاصره بود حرکت کردیم.

از شیروان تا حلب؛ درس شهامت با «زرهرن»

درس شجاعت در میدان‌های مین

یکی دیگر از همرزمان شهید می گوید: ما با اهالی روستای (اپن) در حلب ۱۵ کیلومتر فاصله داشتیم، مرتضی در یک حرکت خلاقانه و به صورت خودجوش همیشه برای بچه های آنجا صبحانه و ناهار می برد، اول از بچه های خودمون می پرسید که این غذاها اضافه است یا نه، بعد همه رو جمع می کرد و می برد و خانه به خانه غذاها را تقسیم می کرد و من باهاش همراه بودم و می دیدم باهاشون عربی صحبت می کند.

جلیل طرفی در ادامه می افزاید: من باهاش بودم و یاد می گرفتم، به هرکس یه چیزی می داد؛ به یکی پنیر به یکی میوه، بچه های اونجا خیلی به وی علاقه مند شده بودند، با مرتضی عکس می گرفتند و او را عمو خطاب می کردند.

یک روز با مرتضی و مجید پوررضا رفتیم برای امحای گلوله های عمل نکرده، ما سریعا سوار ماشین شدیم و از محل فاصله گرفتیم چون من دوربین داشتم، مرتضی گفت میتونی از لحظه انفجار فیلم بگیری؟

من بین راه پیاده شدم و مرتضی و مجید با ماشین به پشت یک ساختمان ۲۰۰ متر عقب تر رفتند، من روی محل انفجار زوم کردم که عکس بگیرم با انفجار گلوله ها، چند تا ترکش از کنار سرم عبور کرد، خواست خدا بود که اتفاقی نیفتاد.

مرتضی و مجید بعد یک دقیقه آمدند، مرتضی خندید و پرسید تونستی عکس بگیری؟ گفتم: آره ولی نزدیک بود سرم رو به خاطر عکسای شما بچه های مهندسی از دست بدم.

مرتضی گفت که نه بابا مگر ترکش ها تا اینجا اومد و ادامه داد طبق محاسبات نباید شعاع ترکش تا اینجا باشه.

روزهای اول بود که من به سوریه رفته بودم، با خودم گفتم مرتضی نزدیک بود کار دستم بده با این محاسباتش، خودش رفت پشت پناهگاه و من را به خطر انداخت.

دو روز بعد دشمن به خط ما حمله کرد و من و مرتضی از ستاد تیپ به خط رفتیم، آنجا بود که مرتضی چون شیری به سمت دشمن و گلوله ها می رفت و هیچ ترس و واهمه ای از گلوله و خمپاره و جهنمی و غیره نداشت و من به دنبال مرتضی می رفتم و این بار در دل تحسینش می کردم.

متعجب از این همه شجاعت یاد آن روز افتادم و اینکه نظرم چقدر اشتباه بود درباره مرتضی، او نه تنها هیچ ترسی در وجودش نبود که بسیار شجاع و نترس بود و چون مولایش امام حسین (ع) به سمت خطر می شتافت.

مرتضی نیز به مولایش اقتدا کرده بود و گویا در دل چنین می گفت «اگر باخون من حریم اهل بیت حفظ می شود، اگر باشهادت من ناموس شیعه و حریم ولایت حفظ می شود، پس ای گلوله ها و ترکش ها مرا دریابید» و سرانجام نیز به کمال مطلوب و بالاترین درجه یعنی مقام شهادت رسید و در جوار سرور و سالار شهیدان جاودانه شد.

از شیروان تا حلب؛ درس شهامت با «زرهرن»

حسرت پدرانه‌های علی و فاطمه

همسر شهید زرهرن در خصوص اخلاقیات و منش وی می گوید: مرتضی جان زیبایی رفتنت آنقدر عاشقانه است که غبطه می خورم به حالت، به ایمانت و به عشقت.

زهرا رمضان پور می افزاید: مرتضی جان بعضی چیزها هیچ وقت برایمان حل شدنی یا کنار آمدنی نیست مثل دلتنگی، دلتنگی در لحظه لحظه زندگیمان و حسرت پدرانه های علی و فاطمه که هنوز هم چشم به راهت هستند.

واقعا باورش سخت است برایم، چقدر این زمان هم کند و هم سریع گذشت، گاهی سخت گذشت گاهی هم آسان، گاهی سخت تر می گذرد وقتی فاطمه و علی بهانه ات را می گیرند و در زمان کودکانه شان اصرار بر داشتن و دیدنت داشتند.

اما علی آرزویش مثل بابا شدن است و ادامه راهش رفتن، فاطمه هم "لبیک یا زینب" می گوید، شما که دیگر جای خود داشتی.

خوشا به سعادتت مرتضی جان چقدر حال دلمان خوب است، خودت می دانی به قول نامه سربازان ملالی نیست جز دوری شما.

گرچه دور نیستی، اغراق نیست که حس کردنی هستی که هنوز حواست جمع ما است.

مرور که می کنم نشانه ها را، بیشتر واقعیت این امر عیان می شود برایم همین که دم رفتن کلید منزل را دادی و گفتی اگر برگشتم در را برایم باز می کنی؟ عزیزم جوری آمدی که دری برایت بسته نبود.

محب "خانم فاطمه زهرا (س) " بودی و پهلویت را ترکش شکافت، عاشق "سید الشهدا (ع) " بودی و تشنه لب شهید شدی و خدا شاهد است چقدر خوشحالم که سعادت شهادت و جانفشانی در راه حفظ حریم اهل بیت را داشتی و جوری زندگی کردی که نگاه خدا و عشقش شامل حالت شد.

شهید سرهنگ دوم مرتضی زرهرن در سال ۱۳۵۸ در شهرستان شیروان خراسان شمالی در یک خانواده متدین به دنیا آمد و در سن ۹ سالگی پدرش را از دست داد و مادرش با صبر و شکیبایی و با سختی بسیار فرزندانش را به ثمر رساند.

شهید سرهنگ دوم مرتضی زرهرن در طول خدمت صادقانه اش در تیپ ۲۵۸ تکاور ذوالفقار در ساخت و ساز پادگانی و امور مهندسی رزمی تحقیقات صنعتی و جهاد خود کفایی فعالیت های چشمگیری داشت.

۲۸ اسفندماه سال ۹۴، برای دفاع از حرمین شریفین راه دفاع از اسلام در سوریه را در پیش گرفت و سرانجام در شامگاه روز ۲۱ فروردین ۹۵، همزمان با سالروز شهادت صیاد دل ها در درگیری ناجوانمردنه با گروهک تروریستی و تکفیری داعش به شهادت نائل گردید.

امروز علی، پسر شهید زرهرن دست فاطمه خواهر کوچکش را محکم فشرده است تا در نبود پدر راه پر افتخار او را با هم طی کنند.

شهرستان شیروان در دوران دفاع مقدس ۶۳۸ شهید و هزار و ۵۰۰ جانباز تقدیم نظام کرده و هم اکنون ۱۰۱ آزاده دارد.

شهرستان شیروان به عنوان دومین شهرستان پرجمعیت خراسان شمالی در ۶۰ کیلومتری شرق بجنورد قرار دارد.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha