به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا شاعران فارسی زبان، شامگاه دوشنبه -۷ خرداد- در سوگواره ادبی «آسید مهدی» به یاد سردار شهید سیدمهدی موسوی سرتیم حفاظت سید شهیدان خدمت آیت الله سیدابراهیم رئیسی اشعاری ارائه دادند؛ یکی گفت «نه مدالی، نه لوح تقدیری؛ هیچ یک را نخواستی آری؛ تا که تقدیر توست گمنامی، راه تو سمت بیکران باشد»، شاعری دیگر گفت «تا آخرین لحظه محافظ بود چشمانت؛ دلشوره ات را ای غم پنهان کسی نشناخت»، دیگری به نقل از دختر آسید «گفتم که سردار است بابایم قسم خوردم؛ اما تو را بابا به این قرآن کسی نشناخت» و شاعری هم این سردار سپاه را به پروانهای تشبیه کرد که همدوش ابراهیم در آتش سفرها داشت.
در این برنامه که به صورت مجازی و با حضور جمعی از هنرمندان و اهالی فرهنگ از ایران، افغانستان و هندوستان به همت گروه بین المللی هندیران برگزار شد، سید مسعود علوی تبار شاعر و کارشناس تاریخ و تمدن اسلامی، شهادت سردار موسوی را به یاد و خاطره شهیدان کربلا به ویژه سعید بن عبدالله حنفی گره زد و گفت: سعید همان کسی بود که در شب عاشورا در حمایت از امام حسین(ع) سخنرانی کرد و سوگند خورد که اگر ۷۰ بار سوزانده و سپس زنده شود، از حمایت امام خود دست بر نخواهد برداشت.
وی افزود: ظهر عاشورا هنگامی که امام حسین(ع) نماز خوف به جا آورد، سعید بن عبدالله حنفی خود را میان تیرها و سیدالشهدا (ع) سپر کرد و با جلوگیری از اصابت تیرها به بدن شریف امام خود با اصابت تیرهای پی در پی به شهادت رسید. او دمی قبل از شهادت به امام گفت «ای فرزند رسول خدا! آیا به پیمانم عمل کردم؟» و امام فرمود: «آری؛ تو در بهشت پیشاپیش من قرار داری».
در این برنامه شاعران و هنرمندانی همچون رضا اسماعیلی، ایرج قنبری، سید مهدی بنی هاشمی، محمدعلی یوسفی، مهدی باقرخان، سارا عبداللهی فر، فاطمه نانی زاد و خدیجه دیلمی حضور داشتند. برخی از اشعار ارائه شده در این محفل را با هم می خوانیم:
علیرضا قزوه
۱) شهیدی از دیاری معنوی بود؛ محافظ بود دین را و قوی بود
پناهش سیدی بود و کریمی؛ که سید مهدی ما موسوی بود
۲) ای مرغ آمین مهدی ما؛ غمت صعب است و سنگین مهدی ما
تو را آخر به دست خاک دادیم؛ شهید حافظ دین مهدی ما
نغمه مستشار نظامی
و خدا خواست قدر تو چون گنج، پشت لبخند تو نهان باشد؛ کوه باشی و سایه مهرت، بر هیاهوی مردمان باشد
نه مدالی، نه لوح تقدیری؛ هیچ یک را نخواستی آری؛ تا که تقدیر توست گمنامی، راه تو سمت بی کران باشد
جز خودش با کسی نمی گفتی، از غم و درد و بغض پنهانی؛ گره بسته باز شد با اشک، تا نگاهت به آسمان باشد
صف به صف در مسیر آرامش، دشمن تند باد غم بودی؛ تا به رگ های غنچه های وطن؛ خون بجوشد همیشه، جان باشد
و خدا خواست هیچ کس جز او، درد این مرد را دوا نکند؛ و خدا خواست نام روشن تو مثل خورشید جاودان باشد
سید مسعود علوی تبار
سفر ای موسوی جان بی بلا باد؛ به همراهت شهید کربلا باد
چه زود از بام دنیا پر کشیدی؛ خداحافظ نهگدارت خدا باد
نجمه پور ملکی
سیّد ! تو را در حلقه رندان کسی نشناخت؛ شال تو را غیر از ارسباران کسی نشناخت
تابوت تو انگار دارد می دود چون باد؛ رقص تو را ای مردِ در میدان کسی نشناخت
تا آخرین لحظه محافظ بود چشمانت؛ دلشوره ات را ای غم پنهان کسی نشناخت
آری تو را ای سوخته ...ای عطر پیچیده؛ اسپند روی آتش سوزان کسی نشناخت
با زخم های روی سینه سال های سال؛ اینجا تو را ای چهره خندان کسی نشناخت
همراه ابراهیم بودن کم سعادت نیست؛ شوق تو را در راه این پیمان کسی نشناخت
دلتنگی ات را داغ یاران شهیدت را؛ پروازهای بی سر و سامان کسی نشناخت
عباس رفتی تو ...ولی شش ماهه برگشتی؛ جسم تو را بین کفن پوشان کسی نشناخت
دیگر به دوری کردم عادت آخر هفته؛ کار تو را جز دختر گریان کسی نشناخت
گفتم که سردار است بابایم قسم خوردم؛ اما تو را بابا به این قرآن کسی نشناخت
امروز دیدم آسمانِ شهر ری ابری است؛ عبدالعظیم اینجاست در باران ..کسی نشناخت
اینجا رسیدی تا ابد در کربلا باشی؛ راز تو را جز سیل مشتاقان کسی نشناخت
از دوستدارانت شنیدم نام تو عشق است؛ اما تو را ای عشق بی پایان کسی نشناخت
سید تصور مهدی (پتنا، هندوستان)
مسیر موسوی سمت خطر بود؛ دعای مادرش رخت سفر بود
اجل فرصت نمی بخشد کسی را؛ خوش آن را کز شهادت بال و پر بود
میترا ملک محمدی
چهار رباعی تقدیم به دختران شهید سید مهدی موسوی
۱) یک بغض کبود بیقرارم بیتو؛ بابا تو بگو کجا ببارم بی تو
باران و مه و دره و کوه و جنگل؛ بابا چقدر خاطره دارم بیتو
۲) از راه رسیده باز باران بابا؛ در خانه پراست بی تو مهمان بابا
تو نیستی و چقدر مهمان داریم؛ تلخاست صدای گریههاشان بابا
۳) ای موی گره خورده، پریشانی کن؛ ای بغض ته گلو، غزلخوانی کن
دلتنگ توام دوباره بابا...اما.... ای اشک بیا و گریه درمانی کن
۴) از آینه چشم تو لبریز منم؛ ای واژه معصوم غزلخیز، منم
باران که به شیشه می زند دخترکم؛ تردید نکن به شوق برخیز منم
احمد رفیعی
مردانه و جانانه در اوج ارادت؛ همراهِ سید می شدی در این عبادت
هر روز هفته جمعه، شنبه، وقت و بی وقت؛ در سنگر ایثار بودی با صلابت
ایام هفته روزِ تعطیلی ندارند؛ وقتی که باشد صحبت از ایثار و خدمت
با دیدن شوق جهادِ خدمتِ او؛ کوچیده بود از چشم هایت خوابِ راحت
دانسته بودی مرد میدان است سید؛ با او نخواهی داشت وقت استراحت
او گرم حل مشکلات مردم خویش؛ تو درپی اش با کوهی از رنج و مرارت
دنبال سید ده به ده استان به استان؛ همراه او با مردمش... نوبت به نوبت
همراه او با پیرمردی که ندیده ست؛ در طول عمر خویشتن اینگونه فرصت
همراه او با مردمی که حرف دارند؛ با خادم جمهوری خود چند ساعت
با اینهمه ایثار در راهِ وظیفه؛ حیف است پاداشت شود غیر از شهادت
سید سفر رفته ست و مانند همیشه؛ هستی کنارش باز... سرتیمِ حفاظت
ام البنین بهرامی
در دست کمان، به راه آرش رفتی؛ بی ترس و درنگ، چون سیاوش رفتی
در راه حفاظت از رئیس جمهور؛ پروانه شدی در دل آتش رفتی
فاطمه ناظری
گشودی ناگهان، بال و پرت را؛ خدا تطهیر کرده پیکرت را
به پرهای فرشته پاک کرده؛ زلال اشکهای دخترت را
لیلی حضرتی
عطرت به کوچه ها و خیابان رسیده است؛ نامت در این میان به شهیدان رسیده است
ای سیدی که فصل قشنگت به نور عشق؛ از آینه گذشت و به باران رسیده است
امشب بگو به هر چه که یعقوب در ره است؛ اینجا عزیز مصر به کنعان رسیده است
ما گرچه سوختیم ولی خوش به حالتان؛ کار شما عجیب به سامان رسیده است
این دختر قشنگ که دلتنگ دیدن است؛ از شعله ها به حسرت سوزان رسیده است
بابای مهربان که نشستی به قاب عکس؛ لبخند می زنی و به او جان رسیده است
هرگز میان آینه ها گم نمی شوی؛ از تو همیشه عشق به احسان رسیده است
سیده کبری حسینی بلخی (افغانستان)
پرواز کرد از خاک سمت آسمان، سید؛ ارجی ندارد دید کار این جهان، سید
هر لحظه در هر جای وقف جانفشانی بود؛ چون تیر پرتابی میان این کمان، سید
همدوش ابراهیم در آتش سفرها داشت؛ سر تیم مردان خطر آن قهرمان، سید
در لحظههای آخر و در التهاب تلخ؛ افسوس بیش از جان نبودش در توان، سید
ناچار سوی همرهان خود نگاهی کرد؛ لبخندهایش شد پر از رنگین کمان، سید
یک پاکباز عشق در قاب شجاعت بود؛ تصویری از جدش علی آن مهربان، سید
در روز میلاد رضا غرق رضایت شد؛ رعنا جوانی بود از آن خاندان، سید
از ما چه دیدی آیه مهر و نجابت آه! پرواز کردی، پرکشیدی ناگهان، سید
آمنه آل اسحاق
تو مظهر اخلاص و رشادت بودی؛ یک عمر به دنبالِ شهادت بودی
ای سوخته در آتشِ عشق ای سردار؛ معنای جدیدی از حفاظت بودی
عمادالدین ربانی
نشناخته بودمت دریغا سید؛ ای حافظ دین و میهن ما سید
روزی که گزند دست ها از حسرت؛ آن روز بگیر دست ما را سید
صبا فیروزی
آرام و رها بدون پر، پر زد و رفت؛ با شور و شعف چه بی خبر پر زد و رفت
سردار سپاه عشق چون پروانه؛ مستانه به جانب خطر پر زد و رفت
رسول شریفی
۱) این بار دعات استجابت شده است؛ پایان تو ختم به شهادت شده است
چشم تو تمام سال ها خواب نداشت؛ امروز به خواب رفت، راحت شده است
۲) اندوه تو شعله ور نمود ایران را؛ در ماتم و غم نشاند سرداران را
ای سید چشم های بیدار و نترس! داغ تو چه سخت است ارسباران را !
۳) پاشیده شده به کوه خاکستر تو؛ مِه خیمه زده بر بدن پرپر تو
دیروز به تشییع تو ایران آمد؛ یعنی که پر است تا ابد سنگر تو
خدیجه دیلمی
محافظ ، راه و رسمش جان فداییست؛ و خدمت، کار مردان خداییست
برای خالصان در راه خدمت؛ شهادت مزد و پاداشی طلاییست
محمد مهدی عبداللهی
یک عمر مدافع ولایت بودی؛ سردار رشید و با شهامت بودی
جان را به سر دست گرفتی یعنی؛ تو منتظر روز شهادت بودی
آیتالله سیدابراهیم رئیسی خادمالرضا (ع) و هشتمین رئیس جمهوری اسلامی ایران که عصر یکشنبه -۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳- در مسیر بازگشت از مراسم افتتاح سد قیز قلعهسی به سمت شهر تبریز، در منطقه ورزقان استان آذربایجان شرقی دچار سانحه هوایی شد و به همراه تمام همراهان، همزمان با شب ولادت امام رئوف علی ابن موسی الرضا (ع) به مقام رفیع شهادت نایل آمد.
حجتالاسلام سیدمحمدعلی آلهاشم، نماینده ولیفقیه و امام جمعه تبریز، حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه، مالک رحمتی استاندار آذربایجان شرقی، سردار سیدمهدی موسوی فرمانده یگان حفاظت رئیسجمهور و تعدادی از محافظان و خدمه بالگرد، از سرنشینان بالگرد حامل رئیسجمهوری بودند.
پیکر شهید «سید مهدی موسوی»، سرتیم حفاظت رئیس جمهور، صبح جمعه (۴ خرداد ۱۴۰۳ ) در شهر ری تشییع و در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی به خاک سپرده شد.
نظر شما