محمدعلی بهمنی؛ شاعری که پای غزل پست‌مدرن ایستاد

تهران- ایرنا- «محمدعلی بهمنی» اتفاق بزرگی را در سپهر ادبی کشور رقم زد؛ حلقه واسط منعطف و خیرخواهانه‌ای برای انتقال فرآیند کلاسیک و مدرن غزل به دوره پست‌مدرن داشت و به همه ارکان این گونه شعری وفادار بود اما بر سر غزل پست‌مدرن، حمیت و غیرتی داشت تا بتواند سنگ‌بنای هنر تخصصی خود را در میان دوستداران وافر این گونه تکثر دهد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، ساحت ادبی کشور، یکی از تاثیرگذارترین چهره‌های خود را از دست داد. چهره‌ای که توانست ضمن واسطه شدن میان انگاره‌های غزل دیروز و امروز، وجوه فنی این بداعت را ارتقا داده و آن را با ارزش‌افزوده‌ای همراه کند که محک و خوانایی آن برای نسل‌های امروزی از لذت فراوانی برخوردار است.

سادگی، مثبت‌اندیشی و گزارش صریح و درست از مناسبات فردی و اجتماعی در اشعار و ترانه‌های بهمنی سبب شد تا شاعر خیلی زود بتواند جایگاه حقیقی خود را در میان شعرای معاصر بیابد

محمدعلی بهمنی مصراعی دارد که امروز با اطمینان می‌توانیم آن مصراع را سنگ‌بنای هنر او در شعر بدانیم. او سروده بود: «جسمم غزل است اما، روحم همه نیمایی است». همین بدعتی که بهمنی به آن باور داشت، فوران جریانی ادبی در عصر کنونی شد. جایی که وی تمام مزیت‌های غزل سنتی و ابتکارات شعر نیمایی را با یکدیگر تلفیق کرد و به سرایشی رسید که نمونه آن، در سپهر ادبی کشور کمون و بروز چندانی نداشت.

همین خصیصه جالب سبب شد تا وی در عرصه ترانه نیز همپای غزل، دیده و فهمیده شود. در دهه‌های اخیر و علی‌الخصوص از اواخر دهه ۷۰ تا به امروز، نسل جوان بیشتر او را با ترانه‌های ماندگارش می‌شناسند.

آن عنصری که سبب شد تا بهمنی بتواند همپای غزل، در سرایش ترانه نیز به مرزهای جاودانگی برسد، بیان استعارین ساده از رئالیسم‌های اجتماعی بود. او برای چنین چارچوبی، خود را محصور قیدها و صفت‌ها نکرد. زوائد را از شعرش گرفت و مستقیما، هسته مرکزی سوژه‌اش را مورد پردازش قرار داد.

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست
من از تو می‌نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غزل شبیه غزل‌های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی ترا کنار خود احساس می‌کنم
اما چقدر دل خوشی خواب‌ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است

همین صناعت، در ترانه‌های بهمنی، شکل صریح‌تری پیدا می‌کند و چون برآمده از حقیقت‌های روز جامعه است، خیلی زود به دل مخاطب می‌نشیند. البته در این هنرنمایی، یک عنصر مهم دیگر نیز به چشم می‌خورد و آن اینکه عمده اشعار و ترانه‌های بهمنی، از زبان اول شخص مطرح می‌شود و شاعر آگاهانه از آن فضای پندگونه و روایت سوم‌شخص پرهیز می‌کند به همین دلیل این‌همانی شگرفی میان اتمسفر عموما عاشقانه شاعر با مخاطبش ایجاد شده و ارتباطی ساده و فراگیر میان فحوای آن غزل و ترانه با خواننده‌اش به وجود می‌آید.

ساده بگم دهاتی‌ام
اهل همین نزدیکیا
همسایه روشنی و هم‌خونه تاریکیا
ساده بگم ساده بگم
بوی علف میده تنم
هنوز همون دهاتی‌ام
با همه شهری‌شدنم
باغ غریب ده من
گل‌های زینتی نداشت
اسب نجیب ده من
نعلای قیمتی نداشت
اما همون چار تا دیوار
با بوی خوب کاگلش
اما همون چن تا خونه
با مردم ساده‌دلش
برای من که عکسمو مدتیه تو آب چشمه ندیدم
برای من که شهری‌ام از اون هوا دل بریدم
دنیاییه که دیدندش
اگرچه مثل قدیما
راه درازی نداره
اما می‌دونم که دیگه
دنیای خوب سادگی
به من نیازی نداره

محمدعلی بهمنی؛ شاعری که پای غزل پست‌مدرن ایستاد

بهمنی با این سبک ساختاری در غزل و ترانه، توانست ساحت این هنرها را که جرقه آن با سیمین بهبهانی،منوچهر گلستانی و حسین منزوی زده شده بود، با فهم امروزی مخاطبانش، به‌روز کند. می‌دانست پس از کهن‌الگوهای غزل سنتی و ذوق‌زدگی‌های افراطی که به‌واسطه مناسبات عموما اجتماعی در پس غزل مدرن وجود دارد، مخاطب در پی یک هوای تازه است. بهمنی این هوای تازه را با غزل پست‌مدرن خود برای مخاطبان به یادگار گذاشت. در چنین فضایی، او با کمترین مخالفتی همراه بود و توانست مرزبندی چنین نگاهی را در غزل و ترانه، با فراغی‌بال بگستراند و جریانی را برای شاعران نوپا بیافریند که به چنین سبکی، پروبال دهند.

با همه بی سر و سامانی‌ام
باز به دنبال پریشانی‌ام

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست
در پی ویران شدن آنی‌ام

آمده‌ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه طوفانی‌ام

دل‌خوش گرمای کسی نیستم
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام

آمده‌ام با عطش سال‌ها
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی‌ام

خوب‌ترین حادثه می‌دانمت
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟

حرف بزن ابر مرا باز کن
دیرزمانی است که بارانی‌ام

حرف بزن حرف بزن سال‌هاست
تشنه یک صحبت طولانی‌ام

ها...به کجا می کِشی‌ام خوبِ من؟
ها...نکشانی به پشیمانی‌ام!

امروز اما جای خوشوقتی بسیار است وقتی می‌بینیم تفکر بهمنی در زمان حیاتش به‌شدت درک شد و این برخلاف حقیقتی است که برای بسیاری از شاعران جریان‌ساز این کهن‌دیار رقم خورده است. سادگی، مثبت‌اندیشی و گزارش صریح و درست از مناسبات فردی و اجتماعی در اشعار و ترانه‌های بهمنی سبب شد تا شاعر خیلی زود بتواند جایگاه حقیقی خود را در میان شعرای معاصر بیابد و صاحب‌کرسی شود. او خود را دربند کوتاهی و بلندی مصراع‌ها نکرد و از نزاع‌های فرسایشی جریان معاصر در حوزه شعر، فاصله‌ای هوشمندانه گرفت. امروز طرفداران غزل پست‌مدرن به اندازه‌ای است که می‌تواند پرچم این نگاه را در ادبیات امروز در اهتزاز نگاه‌داشته و بر طرفداران این گونه محبوب ادبی که میراث محمدعلی بهمنی است، بیفزاید.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha