به گزارش خبرنگار ایرنا، شهید محمد طحان چوبمسجدی بیست و نهم دی ۱۳۶۱ در سمنان دیده به جهان گشود.
پاسدار بود و مدرک تحصیلی کارشناسی در رشته جنگ نرم داشت. هنگام حضورش در سوریه به عنوان مدافع حرم، متاهل و دارای یک پسر بود و هنگام شهادت فرزندش امیرمحمد هفت ساله بود.
اگر ۱۰ پسر داشتم فدای اسلامی میکردم
پدر شهید بزرگوار طحان چوبمسجدی نقل میکند: وقتی قرار بود برای ازدواجش آینه، شمعدان و قرآن بخریم، پسرم پیشنهاد داد که برای این کار بهتر است به مشهد برویم و پس از زیارت امام رضا(ع) آینه و شمعدان را از همان جا تهیه کنیم. ما هم قبول کردیم و به مشهد رفتیم و هم زیارت و هم خرید کردیم. هنگامی که برای خرید رفتیم، دیدیم محمد مغازه را ترک کرده است. پس از شنیدن اذان، همسرم گفت مطمئنم محمد خودش را به مسجد رسانده برای خواندن نماز اول وقت؛ چون هرگز نماز اول وقتش ترک نمیشود. ما هم خودمان را به مسجد رساندیم و او را در حال خواندن نماز دیدیم. تحت هیچ شرایطی نماز اول وقتش را ترک نمیکرد.
پدر شهید گرانقدر طحان میگوید: من ۲ پسر داشتم که یکی بر اثر حادثه رانندگی از دنیا رفت و محمد هم به مقام شهادت نایل آمد. الان تنها یک دختر دارم. اگر ۱۰ پسر هم داشتم همه را در راه اسلام میدادم و آنها را فدای رهبر معظم انقلاب و مملکتم میکردم. یکی از خصوصیات شهدای ما، اقامه نماز اول وقت بود که به جوانان عزیز توصیه میکنم به آن اهمیت ویژهای بدهند.
همه میتوانستند روی کمک او حساب باز کنند.
سمیه شاهجویی همسر شهید والامقام طحان چوبمسجدی از خاطرات ۹ سال زندگی مشترکش میگوید: محمد حسابی خوشصحبت بود و وقتی وارد جمعی میشد، به اصطلاح جمع را دست میگرفت. اگر قرار بود از کاری نهی کند، طوری این کار را انجام میداد که فرد مقابل حس نمیکرد مجبور به پذیرش حرفهای اوست. مزایا و معایب کار را میگفت و دستآخر او را برای انجام دادن یا ندادن آن آزاد میگذاشت. همه میتوانستند روی کمک او حساب باز کنند.
دعای عهد، نماز شب و سوره واقعهاش هیچگاه ترک نشد. محمد دائم ذکر بود و زیارت عاشورای روزانه با صد لعن و صد سلام جزء برنامه اصلیاش بود.
خواندن دعای عهد، نماز شب و سوره واقعه را هیچگاه ترک نمیکرد و دائم ذکر میگفت و قرائت زیارت عاشورا با صد سلام جزء برنامه روزانهاش بود.
«شهادة فی سبیلِک» آرزویی که نصیبش شد
همسر شهید جلیلالقدر طحان چوبمسجدی در خاطرهای دیگر نقل میکند: محمد بعد از شهادت شهید حسن شاطری(از اهالی سمنان، معاون مهندسی سپاه قدس و شهید مدافع حرم) خیلی منقلب شده بود. میگفت «خوش به حالش! کاش من هم شهید شوم!» هرچند به روی خودم نیاوردم، اما در دلم به حرفهایش خندیدم. فقط گفتم «وا! کو جنگ؟» این اولینبار بود که این حرف را زد. بعد از آن شاید بتوانم بگویم در تمام نمازهای غفیلهاش که تقید خاصی هم به آن داشت، عبارت «اللهم الرزقنا توفیق شهادة فی سبیلک» ترک نشد، از آن زمان بود که حقیقتاً نگرانیام نسبت به از دست دادنش بیشتر و بیشتر شد.
محمد از سال ۱۳۹۲ شروع به مقدمه چینی برای رفتن به سوریه کرد. اوایل مخالف بودم. هر بار که صحبتش آغاز میشد، میگفتم «حالا زود است! بگذار برای زمان دیگر.» اصرار داشت حتماً ما را به یادوارههای شهدا ببرد؛ هم من و هم پسرم را.
شهدا را دوست داشتم. میدانستم آرامش زندگی عادیمان را مدیون شهداییم، اما حتی در تصوراتم هم به شهادت محمد فکر نمیکردم. از نظر من در آن زمان، شهادت خوب بود، ولی خب چرا برای همسر من؟! برایم شهدا مثل آدمهای قدیس بودند که حتماً فرق داشتند که شهید شدند فقط همین. اجازه نمیدادم فکرم بیشتر از این جلو برود.
گرفتن رضایت به نام حضرت زینب(س)
هیچگاه به اینکه همسرم شهید شوم فکر نمیکردم تا اینکه سریال شهید بابایی پخش شد. یادم هست ته دلم ترس افتاد. با خودم میگفتم «اگر محمد شهید شود، چه میشود؟» بعد جواب خودم را هم میدادم «خب معلوم است؛ دق میکنم!» مادر محمد هم حس مرا داشت. به او میگفتم سریال را نبیند که اذیت نشود. اما فکرش هم سخت بود.
شاهجویی درباره اعزام همسرش به سوریه بیان کرد: سه یا چهار ماه بود که میگفت میخواهم به جبهه بروم ولی من به ایشان اجازه نمیدادم. به من گفت که شما شرایط کاری من را میدانید و بعد به خاطر خانم حضرت زینب(س) رضایت بدهید که به سوریه بروم.
وقتی که اسم خانم حضرت زینب(س) را آورد دیگر نتوانستم چیزی بگویم و گفتم اگر نگذارم شاید عواقبش را ببینم. به همین دلیل قبول کردم و به او گفتم به خاطر حضرت زینب(س) رضایت دادم بروی، ولی دیگر نمیگذارم بروی و به من قول داد که اولین بار و آخرین بارش است و دیگر نمی رود.
۱۶ مهر و دیدار آخر
محمد ۱۲ شب روز ۱۶ مهر۱۳۹۴ برای اولین اعزام به سوریه رهسپار شد، ساعت ۱۲ شب بود. با من خداحافظی کرد و رفت.
محمد جز من به هیچ کس نگفته بود که میخواهد به سوریه برود، پدر و مادر شهید هم حتی نمی دانستند و فقط در فرودگاه وقتی میخواست سوار هواپیما شود، به پدرش تماس گرفت و به ایشان گفت.
مادر شهید که خبر نداشت و فکر میکردند در ماموریتی به مرز رفته است و به من میگفت: که محمد رفته مرز چهکار دارد؟ من گفتم: مادرجان اوضاع طوری است که باید مرزها را مراقبت کرد. چون نزدیک به اربعین است و همه به کربلا می خواهند بروند، باید مرزها کنترل شود و اینطور ایشان را دل داری میدادم.
حتی زمانی که محمد شهید شد، هنوز مادرش نمیدانست که در سوریه شهید شده و فکر میکرد که لب مرز به شهادت رسیده است.
باخبرشدن از شهادت پس از ۲ روز
محمد سه بار تا تهران رفته بود و آنها او را برگردانده بودند که عصبانی شده بود و میگفت: آبرویم رفت. همهاش به دوستانم میگویم میخواهم به سوریه بروم، اما مرا برمیگردانند. منم به محمد گفتم: انشالله این بار هم میروی و سه روز دیگر برمیگردی و تا تهران بیشتر نمیبرند تو را، اما این بار او رفت.
همه از ۲ روز قبل خبر از شهادت محمدم داشتند اما من نمیدانستم که شهید شده است و آن روز در مدرسه پسرم نشست اولیا و مربیان رفته بودم و وقتی به خانه رسیدم تلفن زنگ خورد. گوشی را برداشتم پدرم بود. گفت: بابا زودتر بیا خانه ما کارت دارم. من دلم شور زد و گفتم: شاید برای مادرم اتفاقی افتاده است.
سریع به خانه پدرم رفتم و گفتم: بابا چه اتفاقی افتاده، گفت: شایعه است که محمد زخمی شده و من تا ساعت سه فکر میکردم که مجروح شده است ولی دلم میگفت که شهید شده. خودم را دلداری میدادم میگفتم انشالله که زخمی شده و دروغ است.
ساعت ۱۵ و ۳۰ دقیقه بود که پدر شوهرم به من گفت محمد شهید شده و به آنها هم از طرف سپاه خبر دادند.
اشکهای من و مادرش تمام شد
محمد قبل از رفتن وصیتنامهاش را به خواهرم داد و گفته بود «تا زندهام نباید از این موضوع هیچکس خبردار شود.» خواهرم هم به هیچکس حرفی نزده بود. آن شب تا موضوع را به من گفتند، وصیتنامه را به پدرم داد و آن را خواندند. محمد گفته بود «راضی نیستم در مراسمها گریه کنید» همان شد که اشکهای من و مادرش تمام شد. محمد دلش نمیخواست دیگران اشکهایمان را ببینند، همین!
بازگشت پیروزمندانه یعنی این برای بازگشت محمد، حسابی برنامه ریختیم. حتی قربانی گرفتم تا پیش پای محمدم که به سلامت رسیده بود، ذبح کنیم. همه چیز آماده یک مهمانی باشکوه بود. هم برای بازگشت او و هم برای بدرقهاش به کربلا برای پیادهروی اربعین...
از گروه اعزامی، تنها او شد
وقتی پیکرش آمد، حس میکردم همسرم در آزمونی بزرگ سربلند و پیروز بیرون آمده است. در بین گروهی که با هم اعزام شده بودند، فقط محمد شهید شد! علمداری عقیله بنیهاشم قیمتی است.
اگر محمد برمیگشت، از شدت ذوقزدگی آنقدر نگاهش میکردم تا نفسم بند بیاید... دلم میخواهد تمام زندگیام را بدهم، تا یکبار دیگر «محمدم» را ببینم. اما حقیقتاً پشیمان نیستم از رفتنش!
شهید والامقام طحان چوبمسجدی از اعضای تیپ ۱۲ سپاه قائم آل محمد(عج) استان سمنان در سوریه، به عنوان مستشار در حال خدمت بود که پانزدهم آبان ۱۳۹۴ به عنوان مدافع حرم در روستای سابقیه، منطقه جنوب حلب سوریه، در حال دیدهبانی توسط اعضای گروهک تروریستی داعش از ناحیه سر و گردن هدف گلوله دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید.
پیکر مطهر شهید بزرگوار طحان چوبمسجدی پس از تشییع باشکوه در گلزار شهدای آستان حرم حضرت یحیی(ع) سمنان خاکسپاری شد.
سابقه درخشان سمنان در دفاع از حرم آل الله
استان سمنان در دفاع از حق سابقه طولانی دارد؛ به طوری که در هشت سال جنگ تحمیلی بیشترین شهدا را به نسبت جمعیت برای دفاع از خاک وطن تقدیم کرد، به همان میزان در دفاع از حرم آل الله نیز درخشید و در برابر ظالم ایستاد و درست ۱۱ سال پیش سردار شهید حسن شاطری معروف به مهندس حسام خوشنویس یکی از فرماندهان سپاه قدس و مسوول بازسازی جنوب لبنان طی حمله مزدوران صهیونیستی در مسیر دمشق به لبنان در بیست و سوم بهمن ۱۳۹۱ به فیض عظیم شهادت نایل آمد.
پس از این شهید والامقام، جوانان نخبه این دیار از جمله شهید محمد طحان چوبمسجدی پانزدهم آبان ۱۳۹۴، شهید عبدالرحیم فیروزآبادی از کلاته دامغان شانزدهم آذر ۱۳۹۴، شهید محمدحسین حمزه در بیست و نهم فروردین ۱۳۹۵، شهید عباس دانشگر بیستم خرداد ۱۳۹۵ در راه دفاع از مظلوم در حرم آل الله به شهادت رسیدند و سبکبال به سوی معبود شتافتند.
زمستان ۱۴۰۲ بار دیگر با شهادت سردار سرتیپ رضی موسوی از نخبگان دیار دارالمرحمه سمنان و از اهالی شهرستان مهدیشهر، در دفاع از حق، تاریخ تکرار شد و فقدان از دست دادن چنین سرمایههایی، داغی بزرگ بر دلهای انسانهای بیدار گذاشت.
نقش رزمندگان استان سمنان در دوران دفاع مقدس
به گزارش خبرنگار ایرنا، دوران هشت ساله دفاع مقدس برگ افتخاری در دفتر غیرت و مردانگی ایرانیان رقم زد، مردم استان سمنان با اعزام تعداد قابل توجه رزمندگان به این نبرد، جزو سه استان برتر در تقدیم بیشترین تعداد شهید در کشور است؛ مدالی که از هر رنگی بالاتر و آرمانی جاودان را یادآور است.
رزمندگان سلحشور و دلیر ایران اسلامی طی هشت سال دفاع مقدس بیش از ۱۰۰ عملیات محدود نیمهگسترده و گسترده انجام دادند و با مدیریت تحسینبرانگیز نظامی و پرورش قوای رزمی توانستند با قاطعیت از تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران دفاع کنند.
نیروهای اعزامی از استان سمنان نیز در ۵۵ عملیات شامل ۲۴ عملیات توسط سپاه و بسیج، ۱۱ عملیات توسط لشکر ۵۸ تکاور ذوالفقار ارتش و ۲۰ عملیات توسط جهادسازندگی، شرکت و نقش فعال و اثرگذاری را ایفا کردند.
جمعیت استان سمنان در سال ۱۳۵۵ حدود ۲۸۹ هزار و ۴۶۰ نفر و کمتر از یک درصد از جمعیت کشور بود که با توجه به جمعیت آن زمان استان، تقدیم سه هزار شهید بیانگر این مدعاست که مردم این خطه تمامقد برای دفاع از انقلاب در صحنه حضور داشتند.
جنگ تحمیلی در دهه ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰ اتفاق افتاد و اگر ملاک محاسبه جمعیت کل کشور و استان سمنان را در سال ۱۳۶۵ قرار دهیم، میتوان گفت جمعیت کل کشور در سال ۶۵ حدود ۴۹ میلیون و ۴۴۵ هزار نفر و جمعیت استان سمنان نیز در آن سال ۴۱۷ هزار ۳۵ نفر بود.
مقایسه آماری فوق چنین نشان می دهد که در کل کشور بر اساس جمعیت سال مورد اشاره، معادل ۴۴ صدم درصد یعنی یک نفر در ۲۲۶ نفر به فیض شهادت نائل آمدند، این رقم در استان سمنان ۶۹ صدم درصد یعنی یک نفر در هر ۱۴۵ نفر جمعیت استان بود.
سمنان به تناسب جمعیت کشور و شهدا، یک و هفت دهم برابر میانگین کشوری شهید تقدیم میهن کرده است و بیش از ۹۷ درصد از شهدا مربوط به دفاع مقدس هستند و همه این سروقامتان و مدافعان وطن در خطوط مقدم و مناطق جنگی به شهادت رسیدند.
مقایسه آماری شهیدان بسیجی استان سمنان با کشور نشان میدهد که از مجموع یک میلیون و ۹۳۰ هزار بسیجی رزمنده در کشور، ۹۵۰ هزار نفر به شهادت رسیدند و معادل چهار و ۹ دهم درصد کل رزمندگان و سهم استان سمنان از شهدای بسیجی یکهزار و ۵۷۴ نفر است که معادل پنج و چهار دهم درصد رزمندگان استان محسوب میشود.
همگام با بسیجیان، حضور پاسداران به عنوان فرماندهان و همرزمان آنان در جبهههای جنگ بسیار چشمگیر بود. به طوری که طبق آمارهای موجود تعداد ۳۱۶ نفر از پاسداران استان سمنان یعنی به ازای هر پنج نفر یک نفر به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و طبق آمار رسمی اعلام شده، تعداد سه هزار و ۱۰۰ نفر از اعضای داوطلب تحت امر جهاد در طول دفاع مقدس به شهادت رسیدند که با توجه به تناسب آمار کشور، معادل یک و نیم درصد آمار کل شهدای کشور میشود.
نگاهی به آمار رزمندگان و شهدای استان سمنان
شمار شهدای جهاد در استان سمنان به حدود ۱۱۳ نفر میرسد که معادل چهار درصد از آمار کل شهدای استان را تشکیل میدهد و بر پایه گزارشها، آمار شهدای جهاد استان با ۱۱۳ نفر معادل سه و ۶ دهم درصد از کل شهدای جهاد کشور را شامل میشود که بیش از سه برابر میانگین کشوری را به خود اختصاص داده است.
از سه هزار شهید استان سمنان، ۲۲۰ نفر ورزشکار و ۹۶ شهید در عرصه بهداشت و درمان به فیض شهادت رسیدند و ۷۰۰ نفر از رزمندگان جبهههای جنگ حق علیه باطل که از این حوزه عازم نبرد شده بودند نیز به جایگاه والای جانبازی نائل آمدند.
از مجموع ۹۶ شهید بهداشت و درمان دفاع مقدس استان سمنان، یک شهید پزشک بود، ۶ شهید نیز بهداشت و پزشکیار، ۵۶ شهید امدادگر، ۹ شهید حامل مجروحان، ۹ شهید راننده آمبولانس و ۱۸ شهید نیز بهداشتیار و عضو کادر بهداشت و درمان رزمندگان دفاع مقدس بودند که به شهادت رسیدند.
شمار کل جانبازان استان سمنان هفت هزار و ۲۰۰ نفر است که از این تعداد یکهزار و ۸۰۷ نفر از جانبازان استان را جانبازان شیمیایی تشکیل میدهند. ۲۰۷ نفر دارای بیش از ۲۵ درصد جانبازی هستند.
طبق گزارشها، در کشور به ازای هر ۱۲۴ نفر یک نفر جانباز و در استان سمنان به ازای هر ۵۸ نفر یک نفر در دوران دفاع مقدس جانباز شدند و استان سمنان بیش از ۲ و یک دهم برابر میانگین کشوری جانباز دارد و همچنین یکهزار و ۷۴۷ نفر از این جانبازان بیش از ۲۵ درصد جانبازی دارند.
برنامهریزی برای دومین کنگره شهدای استان سمنان در بهار ۱۴۰۴
سمنان به عنوان یکی از استانهای سرآمد دوران دفاع مقدس و جزو سه استان دارای بیشترین تعداد شهدا به نسبت جمعیت برای پاسداری از کیان نظام جمهوری اسلامی، به منظور تحقق منویات رهبر معظم انقلاب در زمینه جهاد تبیین و مقابله با جنگ ترکیبی و تهاجم فرهنگی دشمنان وارد میدان شده است و برگزاری هشت اجلاسیه در هشت شهرستان استان سمنان برنامهریزی شد تا در نهایت هشت اجلاسیه به دومین کنگره سه هزار شهید در بهار سال ۱۴۰۴ مزین شود.
برگزاری اجلاسیه شهدا در هر شهرستان استان سمنان در واقع اقدامی برای معرفی شهدای هر شهرستان به نسل امروز آن شهرستان است که در نهایت تمامی مردم استان سمنان و دیگر استانها در نقاط مختلف کشور در «کنگره سههزار شهید استان سمنان» با تمامی شهدا و خط مشی و سیره این بزرگواران همیشهجاودان بیش از پیش آشنا شوند تا راه بر توطئه دشمنان سد شود.
نظر شما